*عنوان اثر: بیان توبه* *نویسنده شیما فروتن* *اشتراک کننده: بیست دوم* یک جوان بود بسیار نافرمان بود ومادراین نافرمان کوشش منع کردن این شخص این جوان منع نمی شودگاهی وقت مجلس حسن بصری رحمه‌الله حاضر میشد مردم همه از دستی این جوان خسته شدن یک روز مرگ این رسید جوان به مادرش گفت برو پیش حسن بصری بگو بیاید برایم تلقین توبه رانشان بدهد مادراش رفت حسن بصری عرض کرد حسن انکاراز رفتن کرد نمازه این شخص راهم نمی‌خوانم مادرخفه شد سخن حسن بیان کرد بچه اش گفت گردنم ریسمان را اندازدرخانه مرااین طرف آن طرف کش کن وصدا بلندبگو نافرمانی خداوندرامیکنی قبرم درخانه جورکن چونکه درقبرستان برای دیگران تکلیف نرسدمادردرانجام این کاربود یک آوازرا شیندکه دوست خداشفقت بکن مادرش گفت کیستی حسن بصری جواب داد من هستم حسن بصری گفت که من خداوند را درخواب دیدم برایم فرمودبندگان من رااز جهت رحمت من ناامید مسازقسم به جلال من باشد که من برای همین مرده مغفرت کردم وبه جنت داخلش نمودم