Afghanistan Young Generation Organization
Afghanistan Young Generation Organization
January 24, 2025 at 06:04 PM
شماره ۹ دلنوشته: قربانی تقدیر نویسنده: فاطمه رضای دختری بودم از قله‌های کوه بابا؛ سرکشیده چون قله‌های پر از برف، بلندپرواز و دارای اهدافی والا، همچون خط پرواز عقاب. اما قربانی تقدیر شدم؛ تقدیری که مرا از اوج به فرود، و از آسمان‌ها به قعر دریا کشاند. یک عمر اسیر شدم. اسیر زنجیرهایی که پدرم با پیروی از عرف و عنعنات غلط، به پایم بست. نویسنده‌ای توانا، دستگیر مستمندان، و تکیه‌گاه فقیران بودن، رویایی بود که با تمام وجود می‌خواستم و برای رسیدن به آن تلاش می‌کردم. اما روزگار با من چه کرد؟ اما پدر با من چه کرد؟ پدر مرا به نکاح پسر برادرش درآورد. گفتم: «پدر! این اشتباه است. پدر، می‌خواهم درس بخوانم! پدر، می‌خواهم نویسنده باشم! پدر، من نمی‌خواهم با او ازدواج کنم...» اما کسی نبود که ناله‌هایم را بشنود. نه مادرم، نه برادرم، و نه پدر دل‌سنگم، هیچ‌کدام به فریادم نرسیدند. پاسخ محبت‌هایم و جواب یک دنیا عشق و ارادتم به پدر این بود که یک عمر زیر سقفی زندگی کنم با کسی که از او صد نامه بیزاری نوشتم. در نهایت، من ماندم؛ آن دختر بلندپرواز و موفقی که امروز به خاک سیاه نشسته‌ام. آرزوهایم فقط خاطراتی هستند که گاه و بی‌گاه به خیالم سر می‌زنند و چشمانم را بارانی می‌کنند.
❤️ 👍 😢 🙏 😮 162

Comments