
Yousuf Omar International Academy(YOIA)
February 24, 2025 at 03:39 PM
*اشتراک کننده: 2*
*نویسنده: جلوه "صافی"*
*عنوان اثر: داستان کوتاه*
در خیابان خلوت قدم میزدم و ذهنم درگیر هزاران فکر پراکنده بود. ناگهان صدای آهستهای از گوشهای به گوشم رسید. برگشتم و دیدم که یک سگ کوچک به دیوار تکیه داده است، چشمانش پر از نگرانی و اضطراب بود. به سویش رفتم و آهسته گفتم: «چیزی شده؟»
سگ بیصدا به من نگاه کرد و گویی داستانی تلخ در دل داشت که قادر به بیان آن نبود. با دستم آرام سرش را نوازش کردم و گفتم: «دنیای ما گاهی خیلی بیرحم است، اما همیشه امیدی در دلها هست.»
او به آرامی از جای خود بلند شد و با گامهایی سنگین شروع به حرکت کرد. در مسیر رفتنش، ناگهان برگشت و با نگاهی پر از درد به من نگاه کرد، گویی از من خواسته بود که رنجهایش را درک کنم.
❤️
👍
😂
46