
Afghanistan Young Generation Organization
February 20, 2025 at 05:29 PM
شماره ۳
دلنوشته
زهرا غلامی
وقتی رفتی....
به اندازهی تمام باران های آمده و نیامدهی بهاری برایت گریستم، بی آنکه احدی بداند و تنبهام کند.
وقتی آسمان جامهی ابری بر تن کرد، تنهای تنها کنار پنجره نشسته و به آسمان بغضآلود زل زده و به یاد تمام روز های با تو بودن و با تو به سرکردن گریستم!
میدانی!
بعد رفتنت به هر کجای این شهر شلوغ مینگرم خاطرات تو را زنده کرده و یکایک جلوی چشمانم ظاهر میکند.
وقتی به آسمان مینگرم، بجای ماه و خورشید و ستارهگان صورت زیبای تو در آن هنر نمایی میکند.
وقتی به دریا مینگرم روی هر موجی از آب چهرهی مهتابی تو رقص کنان پدید آمده و بهسویم لبخند می زند.
یا حتا وقتی به باغ و چمن مینگرم پرندگان سرود عشق تو را سر کرده و نغمه خوانی می کنند.
اصلا میدانی!
بعد رفتنت هر باری که دلم برایت تنگ میشود، آنقدر زار زده و اشک میریزم تا همه یاد و خاطراتت از ذهن و قلبم دور بشود؛ اما برعکس بیشتر از قبل دلتنگ و دلبستهات میشوم.
هر چند که بعد رفتنت تازه رفیق هایی سراغم آمده و مرحم درد هایم شدند. اما هرگز جای تو را برایم پُر کرده نتوانستند.
میدانی!
از وقتی تو رفتی یگانه مرحمی که با آن زخم هایم اندکی بهبود مییابد قلم، کاغذ و واژههایست که هرزگاهی سراغم آمده و مرحم این قلب درد دیدهام می.شوند. سه همراز همیشهگی این روز هایم که بعد تو سراغم آمده و دنیایم را رنگ دیگری بخشیده و مرحم زخم هایم شدند.
بعد تو به کمکم این سه رفیق جان برابر همیشه برای تو نوشتم تا شاید بخوانی و بدانی که چقدر دلم برایت تنگ شده است.
درست مثل حالا که باز هم برای تو نوشتم، ولی تو به نیت هر که دوست داری این را بخوان!
❤️
😢
👍
😂
13