فقیه دوراندیش
فقیه دوراندیش
February 17, 2025 at 07:30 PM
در ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ چه گذشت؟! ✍ سعیده منتظری برای ۲۵ بهمن ماه از جانب بزرگانی که برای دستیابی به ایرانی آزاد و آباد هزینه‌های گزافی داده‌اند، فراخوانی داده شده بود برای تجمعی آرام جلوی درب دانشگاه تهران از ساعت ۱۱ تا ۲ بعدازظهر؛ به منظور اعتراض به حصر غیرقانونی و ظالمانه محصورین طی چهارده سال، و اعتراض به بازداشت‌های خلاف قانون زندانیان سیاسی و عقیدتی، و اعتراض به استبداد و ارتجاع و ... اینجانب نیز طبق احساس وظیفه، ساعت ۱۱ در آنجا حاضر شدم. تجمع نیروهای انتظامی و لباس شخصی و ماشین‌های پلیس و ون‌های حکومت بسیار زیاد و چشمگیر بود! این همه نیرو و تجهیزات، برای تقابل با افرادی بسیج شده بودند که سالهای مدیدی از عمر و آسایش و سلامتی خود و یا خانواده‌هایشان را برای به ثمر نشستن آرمانهای انقلاب ۵۷، که همانا "استقلال، آزادی؛ و جمهوری اسلامی" بود هزینه کرده بودند! خصوصا‌ً بزرگانی که سالها در جنگ هشت ساله ایران و عراق جانبازی کرده، و اینک پس از این همه هزینه دادنها، می‌دیدند که از آن آرمانها، نه استقلالی وجود دارد و نه آزادی‌ای، و نه جمهوریتی وجود دارد و نه اسلامیتی! و نه ایرانی آزاد و آباد! مشاهدات شخصی من از تجمع ۲۵ بهمن ماه به اختصار این گونه است: ساعت ۱۱ روبروی درب دانشگاه از ماشین پیاده شدیم، کمتر از دو دقیقه در پیاده‌رو راه رفتیم، ناگهان مأموران انتظامی، من و برادرم (آقاسعید) را به داخل یک ماشین ون بردند؛ ماشین که پر شده بود به ساختمان بزرگی با نام پلیس پیشگیری در همان اطراف رفت. به محض ورود به ساختمان، مأمور دم درب، به راننده گفت: متهمین! را به سمت راست حیاط ببر. در داخل ون، مشخصات همه را می‌پرسیدند و یادداشت می‌کردند؛ من خودم را "مهسا امینی" معرفی کردم؛ و برادر هم گفتند: من هم برادر مهسا امینی هستم. مسئول ون گفت: چون اسم واقعی خود را نمی‌گویی، معلوم می‌شود جزء لیدرها هستی و برایت بد می‌شود و بیشتر اینجا می‌مانی! آنچه من شاهد بودم این که: بازداشت کنندگان، زندگی و حیات خود را مدیون ایثارها و مجاهدات و جانبازی‌های بسیاری از بازداشت شدگان بوده و هستند! اما ای کاش وجدان کاری و چشم بصیرت می‌داشتند؛ و ای کاش بارها و بارها عبارت "المأمور معذور" را به کار نمی‌بردند! مگر نمی‌دانند که حضرت علی(ع) در نهج‌البلاغه خطاب به مالک اشتر می‌فرماید: "به مردم مگو که من فرمان یافته‌ام و فرمان می‌دهم، پس باید اطاعت شود! زیرا این خودبزرگ‌بینی، دل را فاسد می‌کند، و دین را ضعیف و سست می‌گرداند، و در حکومت تغییر و تحول پیدا می‌شود." در آن مکان، حدود سیصد چهارصد بازداشتی را آورده بودند، و مکررا‌‌‌‌‌‌ً از آنها عکس و فیلم می‌گرفتند. افرادی را که نام و نشان گفته بودند، به نوبت می‌خواندند و مجدداً از آنها عکس گرفته و این بار تعهد نیز می‌گرفتند؛ تا سیستم ببیند آیا سابقه سوئی در اغتشاشات قبلی! هم دارند، که باید بمانند؛ وگرنه آزاد شوند. و چه نیکو می‌گفت یکی از بازداشت شدگان: همین که بیشتر ما ماسک نداریم و بیشتر بازداشت کنندگان ماسک دارند، نشان از پیروزی ما و نشان از هراس فراوان آنان است! جمعیت بازداشت شده به مرور کمتر و کمتر می‌شدند؛ و مأموری چند دقیقه یک بار با صدای بلند می‌پرسید: منتظری کجاست؟ پس از گذشت چهار ساعت، از خانم‌های بازداشتی، فقط من‌ مانده بودم و یک خانم دیگر؛ و از آقایان حدوداً پنجاه تن؛ که ناگهان چند مأمور که خود را از وزارت اطلاعات معرفی کردند آمدند و من و برادرم را که ظاهرا‌ً شناسایی شده بودیم به نام صدا زدند، و ما را به وسیله یک ماشین سمند به همراهی یک خانم و دو آقا به مکانی که مملو از نیروهای اطلاعاتی بود بردند. به محض ورود به آنجا کیف مرا وارسی کردند، که داخل آن فقط داروهایم بود و دو مقوای دست‌نویسم که بر روی آنها نوشته بودم: "نه به استبداد، نه به ولایت مطلقه؛ آری به رفراندوم". دو پلاکارد را به من و برادرم دادند، به دست گرفتیم و در حالی که چشم‌بند داشتیم از ما عکس گرفتند؛ و سپس در نوبت بازجویی قرار گرفتیم. من خواستم نماز ظهر و عصر را بخوانم، به مأمور اطلاعاتی (قبل از بازجویی) گفتم: من از قم آمده‌ام و مسافر محسوب می‌شوم، سوالم این است: اگر قرار است بیشتر از ۱۰ روز اینجا بمانم، قصد کنم و نماز را تمام بخوانم؛ و اگر کمتر، نماز را شکسته بخوانم؟ جواب داد: نماز را تمام بخوان! چند دقیقه بعد، دو آقا برای بازجویی آمدند؛ گفتند احتراما‌ً اجازه می‌دهیم موقع بازجویی چشم‌بند نداشته باشی. یکی از آنان ماسک نداشت و خوش برخورد بود، اما دیگری ماسک داشت و زبانی تند و تیز! https://t.me/Saiede_Montazeri 🔸کانال فقیه دوراندیش 👇🏻👇🏻👇🏻 https://whatsapp.com/channel/0029VaTREyb2ER6jlMIpP13g قسمت دوم 👇

Comments