كانال سـ ـربازان عـ ـدل
كانال سـ ـربازان عـ ـدل
February 5, 2025 at 12:01 PM
یاد وخاطراتی با شهید سعید سربازی شهید سعید را همیشه با لبخند هایش شوخ‌ طبی‌ هایش و صبر بی‌ انتهایش به یاد می‌ آورم مردی که سال‌ها در هجرت و سختی‌ ها را به جان خرید و در نهایت پس از شش سال مجردی در کوه های سر فلک کشیده ی بلوچستان به خانه بخت رفت او عاشق گربه بود همیشه با او بازی میکرد وباهاش حرف میزد آن روزی که پهپاد دشمن بر سرمان آتش ریخت گرمای میدان جنگ نفس‌ گیر بود هنوز همه چیز در هاله‌ ای از دود و غبار فرو رفته بود که اولین صدای آشنایی که شنیدم صدای سعید بود با شنیدن صدایش قلبم آرام شد چون می‌ دانستم هنوز همسنگرانی دارم که حاضرند جان‌ شان را فدا کنند روز سختی بود اما حضور سعید و دیگر برادرانم دلگرمی‌ ای بود که سختی‌ ها را تحمل‌ پذیر می‌ کرد. ماه مبارک رمضان بود سرپناهی نداشتیم بعد از نگهبانی من نوبت سعید بود گرما شدیدی بود وقتی نگهبانی اش تمام می‌ شد دوباره از دور صدایم می‌ کرد از خواب بیدار میشدم هیچ‌ وقت نزدیک نمی‌ آمد فقط صدا می‌ زد من که خواب سبکی داشتم کلافه می‌ شدم اما حالا دلم برای همان صدا زدن‌ هایش تنگ شده لحظات افطار را با هم گذراندیم دوستان که می‌ دانستند من و سعید غذا را تند می‌ خوریم مجبور شدند سهمیه هرکسی را جدا کنند با تمام سختی‌ ها خبر شروع عملیات‌ های رمضان دل‌ مان را گرم می‌ کرد خطر همیشه بود اما آن روزها برای ما زیباترین روزهای زندگی بودند سعید با من هیچ‌ وقت هم‌ ظرف نمی‌ شد همیشه وقتی نگاهش به من می‌ افتاد با خنده و اشاره می‌ گفت با تو هم‌ ظرف شدن می‌ ترسم انگار داخل ظرف هم برایش میدان نبرد بود مجبور می‌ شدیم مرز درست کنیم که غذاهای مان قاطی نشود هنوز آن نگاه‌ های شیطنت‌ آمیزش موقع غذا خوردن یادم هست در آخرین روزهای زندگی‌ اش پنج روز مانده بود که جابه‌ جا شویم پیام داد ان‌ شاءالله پنج روز قبلتر حرکت کن شاید زودتر برسی من خندیدم و گفتم این بار نمی‌ آیم تو جای من قربانی بده با یک شکلک غمگین جواب داد اما او رفت دوستان زیادی رفتند خاطراتشان باقی مانده و داغ نبودنشان بر دل ما شهادتشان مبارک و جای‌ شان در بهشت ابدی. کانال سنگربان عدل https://t.me/sangarbanadl کانال واتساپ https://whatsapp.com/channel/0029VawsZemDzgT6kwreBW0Y
❤️ 😢 10

Comments