
آشمیزان نیوز🌍
March 1, 2025 at 01:16 PM
*«سرزمین امکانهای از دست رفته»*
*حسین ساسانی*
*داستان اول*
جامعهای که مقصود ندارد، نیت ندارد، و مأموریتی برای خود تعریف نکرده است، سرنوشتی جز سرزمینی در مه نخواهد داشت- جایی که مردم در خیابانهایش قدم میزنند، اما به جایی نمیرسند؛ کار میکنند، اما چیزی نمیسازند؛ زندگی میکنند، اما هرگز درک نمیکنند چرا. آنچه امروز کشور ما را در گردابی از تکرار، رکود، و بیثباتی فرو برده است، تنها حاصل مدیریت ضعیف یا تصمیمات اشتباه نیست. این فروپاشی، نتیجهی خلأیی عمیقتر است-خلأیی که از درون تکتک ما آغاز شده است: ما نمیدانیم چرا اینجا هستیم، برای چه تلاش میکنیم، و چه چیزی را قرار است به جهان عرضه کنیم.
مقصود، نیت، و مأموریت، تنها واژگانی در بیانیههای رسمی نیستند. اینها اساس هر جامعهای هستند که میخواهد فراتر از بقای صرف، به آفرینش، رشد، و تعالی برسد. اینها انرژی نامرئیای هستند که تمدنها را از خاکستر برمیخیزانند و آنها را به نقطهی اوجشان میرسانند. اما ما، نسلهاست که از جستجوی آنها غافل شدهایم.
در جامعهی ما، کمتر کسی از خود میپرسد: “چرا این کار را میکنم؟ چرا این راه را انتخاب کردهام؟ چگونه میتوانم نقشی در دگرگونی کشورم داشته باشم؟” ما یاد نگرفتهایم که زندگی چیزی فراتر از گذران روزمره است. به ما نگفتهاند که هر فرد، در هر جایگاهی که باشد، باید مأموریتی داشته باشد، رسالتی که به او جهت بدهد و معنایی برای بودنش بیافریند.
مقصود، قلب تپندهی یک جامعه است. همان نیروی درونی که همهی اعمال از آن سرچشمه میگیرند. اما در جامعهی ما، قصد داشتن، امری لوکس شده است. مردم صبحها از خواب برمیخیزند و در چرخهی بیپایان بقا غرق میشوند، بیآنکه بدانند چرا کسبوکارها، تنها برای سود کوتاهمدت فعالیت میکنند، نه برای ساختن آیندهای پایدار. حتی نهادهای آموزشی ما، دانشآموزان را تربیت نمیکنند که پرسشگر باشند، بلکه تنها آنها را برای آزمونهای بیپایان آماده میکنند، بدون آنکه کوچکترین درکی از رسالت شخصی خود داشته باشند.
نیت، ارادهای است که قصد را به حرکت درمیآورد. جامعهای که فاقد نیت آگاهانه است، در بهترین حالت به مجموعهای از تلاشهای بیجهت و درهمریخته تبدیل میشود. درست مانند کشور ما که سیاستهایش بر اساس واکنشهای لحظهای بنا شده است، صنایعاش بدون برنامهریزی رشد میکنند و فرو میریزند، و مردمش بیآنکه بدانند چرا، روزهایشان را از پی هم میگذرانند. نیت، تنها یک برنامهی استراتژیک نیست؛ بلکه روحیهای است که به انسان قدرت انتخاب میدهد، ارادهی پیش رفتن و مقاومت کردن. اما وقتی جامعهای یاد نگیرد که نیتمند زندگی کند، آنچه به دست میآورد، صرفاً یک زندگی منفعل و بیاثر است.
مأموریت، سفینهای است که مقصود و نیت را به حرکت درمیآورد. کشورهایی که در مسیر توسعه گام برداشتهاند، مأموریت خود را تعریف کردهاند: چه چیزی را میخواهند به جهان عرضه کنند؟ چگونه میخواهند مسیر تاریخ را تغییر دهند؟ و چگونه میتوانند با ظرفیتهایشان، تمدن بشری را غنیتر کنند؟ اما در کشور ما، چنین تفکری به سختی یافت میشود. نه مردم، نه سازمانها، و نه دولت، هیچکدام تصویری روشن از نقش خود در جهان ندارند. و این همان نقطهای است که یک جامعه را از درون تهی میکند.
ما دقیقاً به همان نقطهای رسیدهایم که دهکدهی مارک بیکر در آن گرفتار شده بود: یک جامعهی بسته که در ظاهر، نظم دارد، اما در حقیقت، از معنا تهی شده است. جایی که مردم به یکدیگر نگاه میکنند، اما یکدیگر را نمیبینند. تلاش میکنند، اما تغییری ایجاد نمیکنند. نظارت میکنند، اما درک نمیکنند. زندگی میکنند، اما نه از روی آگاهی، بلکه از روی عادت.
سوال اینجاست، چگونه ما به این نقطه رسیدیم؟
شاید ریشهی این بحران را باید در نظامی جستجو کرد که هیچگاه ما را تشویق نکرده است که مأموریت فردی و اجتماعی خود را کشف کنیم. در مدرسه، ما تنها میآموزیم که چگونه نمرهی بهتری بگیریم، نه اینکه چگونه آیندهای بهتر بسازیم. در دانشگاه، ما مدرک میگیریم، اما نه بینش. در محل کار، ما تنها یاد میگیریم که چطور در سیستم بقا پیدا کنیم، نه اینکه چگونه آن را بهبود بخشیم. و در نهایت، جامعهای را شکل دادهایم که در آن، هر کس تنها به دنبال زنده ماندن است، نه زنده ساختن.
اما این سرنوشت ما نیست.
ما هنوز میتوانیم تغییر کنیم. هنوز میتوانیم جامعهای بسازیم که در آن، هر فردی مقصود خود را بداند، نیت خود را تعریف کند، و مأموریت خود را دنبال کند. جامعهای که در آن، انسانها نه صرفاً برای زنده ماندن، بلکه برای ساختن، برای آفریدن، و برای تعالی تلاش میکنند.
اما این تغییر، از بیرون نمیآید. هیچ دولت، هیچ سازمان، و هیچ نیرویی، این تحول را به ما هدیه نخواهد داد. این تغییری است که باید از درون هر فرد آغاز شود، از لحظهای که از خود میپرسد:
“چرا اینجا هستم؟ چه چیزی را قرار است به جهان اضافه کنم؟ چگونه میتوانم بخشی از چیزی بزرگتر باشم؟”
و اگر این پرسشها، روزی به صدای جامعهی ما تبدیل شوند، دیگر کشورمان تنها دهکدهای در مه نخواهد بود. بلکه ملتی خواهد شد که از دل تاریکی، به سوی نور حرکت میکند.