
📚 کتابخانه مجازی کتاب یار
May 30, 2025 at 04:16 PM
بنام خدا
نادر شاه افشار
جلد اول
قسمت 45 》☆
((عثمان نعیم پاشا)) که از نیروهای نادر شکست خورده بود و به سوی کرمانشاه واپس نشسته بود، پیکی را به بغداد فرستاد و از پاشای فرمانده، در خواست یاری فوری کرد. گفتیم که حسینقلی خان زنگنه و سربازان دلاور لر، که زیر فرمان او بودند یکدم از تعقیب او دست بر نداشتند، و به دستور نادر، بدنبال وی رفتند.
((نعیم پاشا)) با جنگ و گریز، و با حیله های جنگی، نیروهای ((حسینقلی)) را سرگرم میکرد، تا نیروهای یاری دهنده از بغداد برسند، و در همین حال به شهر کرمانشاه رسید در این شهر نیروهای کمکی فرستاده شده از بغداد نیز، به سپاهیان ((نعیم پاشا)) تاخت و تازه پیوستند و سربازان شکست خورده ترک، جان تازه ای یافتند و با خشم فراوانی که حاصل از نخستین شکست آنان از ایرانیها بود، آماده انتقام شدند.
((حسینقلی خان زنگنه)) که خبر رسیدن نیروهای کمکی از بغداد را نداشت به امید از میان برداشتن کامل نیروهای ((نعیم پاشا)) تاخت و تاز سختی را به کرمانشاه، آغازید.
در این زمان یکباره موج های نیروهای ترک، به سوی سربازان ایران به حرکت در آمدند، و جنگی نابرابر آغاز شد.
حسینقلی خان که از انبوهی سربازان و سواران ترک تازه نفس بودن آنها در شگفت شده بود، چون عرصه را بر خورد تنگ دید، بی درنگ پیکی را به سوی همدان فرستاد تا از نادر ( که خود در راه رسیدن بود) در خواست یاری کند.
ضمنأ چون پی برده بود که جنگیدن در برابر این همه سرباز ترک بیهوده است، آرام آرام، نیروهای خود
را جمع و جور کرد، و به جای تاخت و تاز به سوی آنها، روش دفاعی را برگزید، و در حالی که از حملات سخت آنها پیشگیری میکرد، سربازان خود را واپس میکشید، تا نیروهای نادر برسند.((
عثمان پاشا)) که واپس نشینی نیروهای ایران را میدید، روحیه ی تازه ای یافت و به فشار خود به نیروهای حسینقلی خان افزود.
مردان جنگی لرستان که مدت پانزده روز بود یکسره در ستیز و راهپیمایی بسر میبردند، بسختی خسته و کوفته شده بودند، و بیم آن میرفت که با یکی از جمله های سخت ترکها، از پای در آیند و تارو مار شوند. و این نکته را، هم ((حسینقلی خان)) به خوبی فهمیده، و هم ((عثمان پاشا)) پی برده بود.
از آنسوی پیک ((حسینقلی خان))، در میانه ی راه به حضور نادر رسید و ضمن تشریح وضع وخیم سپاهیان حسینقلی خان، به آگاهی او رسانید که اگر اندکی در رسانیدن یاری کوتاهی شود یک تن از سواران ایران زنده نخواهد ماند.
زمانی که پیک این سخنان را به نادر میگفت، شامگاه و هنگام استراحت سپاه نادری بود و شیپور خاموشی را زده بودند. ولی نادر کسی نبود که معنای استراحت را بفهمد این بود که در همان دم مسئول تدارکات را فراخواند و او را بیدار کردند و به حضور وی آورند. نادر گفت :فوراً، ساز برگ و خواربار و دیگر تدارکات سپاه را آماده کرده، سرداران را بیدار کن و بگو نزد من بیایند.
مسئول تدارکات به آگاهی نادر رسانید که اسبها و مهتران، پس از یک راهپیمایی دراز، خسته اند و هر اندازه هم که ما با شتاب عمل کنیم، بیش از بیست و چهار ساعت وقت لازم است، تا آماده شویم.
نادر از جای برخواست و گفت :من دست کم سه هزار چابک سوار آزموده و شمشیر زن چیره دست، با ده دستگاه توپ لازم دارم و همه ی اینها میباید در ظرف سه ساعت آماده باشند. هیچ حرف و سخن دیگری را نمیپذیرم. سرداران جنگی نادر ،به چادر فرماندهی آمدند و نادر از آنها خواست که با مسئول تدارکات همکاری کنند، و تا سه ساعت دیگر باید راهی شوند. آنگاه دو تن از سرداران را برگزید و به آنها گفت :
بقیه ی نیروها را فردا ظهر حرکت دهید تا در کنگاور به ما بپیوندند
هنوز سه ساعت از دستور نادر نگذشته بود که او پیشاپیش سه هزار سوار جنگی به سوی کنگاور به راه افتاد. هوا صاف بود، و مهتاب سراسر بیابان را با پرتو سیگمون خود آراسته بود.
نادر برای رسیدن به فرمانده دلیر خود، شتاب داشت و نمیخواست که او و سربازان زیر دستش، بدست نیروهای ترک، از میان بروند.
نزدیک سپیده ی صبح، دستور استراحت کوتاهی به سواران داد و پس از یک ساعت خستگی در کردن و خوردن خوراکی که ناشتایی آنان بشمار میرفت، دوباره راهی شدند.
نادر را در راه رسیدن به حسینقلی خان،را رها میکنیم و به کنگاور میرویم تا ببینیم چه بر سر حسینقلی خان زنگنه آمده است.
این سردار شایسته با همه ی کوششی که کرد. سر انجام در حلقه محاصره ترکها قرار گرفت وفشار سختی را از سوی آنان تحمل میکرد.
عثمان نعیم پاشا که از سر سختی این سردار به خشم آمده، و از پایداری نیروهای زیر فرمان وی که با وجود شمار اندک، مردانه پای میفشردند در شگفت شده بود، فرمان داد تا نیروهایش از چهار سوی، یکباره دست به تک و تاخت بزنند و کار را یکسره کنند.
نزدیک به نیمروز بود که این حمله ی چهار جانبه از سوی ترکها آغاز شد.
آوای کوس و تبیره و فریاد جنگجویان و صدای برخورد شمشیرها با یکدیگر و شیهه ی اسبان. گوش آسمان را کر میکرد. و سربازان ایرانی بیش از ١٢ ساعت بود که چیزی نخورده بودند و یکدم آسایش نداشتند. ولی با این همه میدانستند که اگر لحظه ای سست شوند، اهریمن مرگ، همه شان را فرو خواهد برد.
حسینقلی خان که مرگ را رویاروی خود میدید. به سوارانش گفته بود، حال که میباید بمیریم، چرا مردانه نمیریم؟! چرا هر چه بیشتر از نیروهای دشمن را نکشیم؟ چرا نامی از خود در تاریخ بیادگار نگذاریم؟
در این هنگام ناگهان غرش توپ، از پشت سر نیروهای ترک بلند شد.
شور وشادی ویژه ای در سپاهیان محاصره شده ی ایرانی، پدید آمد و عثمان نعیم پاشا، بهت زده به پشت سر نگریست و گروهی چشمگیر از سواران را با شماری ارابه توپ دید که در بلندی ها موضع گرفته اند. آوای توپها به سپاهیان محاصره شده ی ایرانی فهمانید که نادر رسیده است.
(نویسنده:در این قسمت از تاریخ نادرشاه میخوانیم که چه جانفشانیهای خستگی ناپذیری داشتند مدافعان ایران عزیز ما از خواب از خوراکی از استراحت از همه چیز میزدند تا این خاک و این سرزمین را امن نگه دارند و در این بخش از تاریخ نادر شاه افشار میخوانیم که نادر وقتی در نیمه شب خبر دار شد از وضعیت خطرناک نیروهای ایرانی در مقابل ترکهای متجاوز لحظه ای درنگ نکرد و در اسرع وقت خود و نیروها را آماده رزم کرد و حرکت تندر آسای نادر برای حمله به دشمن متجاوز.درود به شرف ایراندوستان همه رزمندگان و شهدای جنگهای تحمیلی و سرداران و سربازان و جانفشانان متعهد ایران زمین )
و همه آنها در حالی که میجنگیدند، فریاد میزدند :سپهسالار تهماسبقلی آمد. سپهسالار نادر آمد، نادر رسید! نادر رسید!
نعیم پاشا که مزه ی تلخ شکست چندی پیش خود را فراموش نکرده بود دچار دلهره ای بزرگ شد. ولی نیروهای تازه نفس ترک که هنوز نادر را نمیشناختند، توجهی به فریادهای ((نادر رسید، نادر آمد)) نمیکردند و آماده ی نابودی نیروهای محاصره شده حسینقلی خان بودند. نادر به محض رسیدن به پیرامون محل نبرد، با یک بررسی کوتاه پی برد که وضع سربازان لر زیر فرماندهی حسینقلی خان، وخیم است. این بود که بی درنگ سواران خودرا به سه بخش هزارتایی تقسیم و هر یکهزار سوار را، مامور تاخت و تاز، از یک بخش جبهه کرد. و دستور، او، بی درنگ انجام شد.
سواران لر، که با آمدن نادر نیرویی تازه یافته بودند نیز، با همه ی خستگی دست به یک پاتک (ضد حمله) زدند و نیروهای ترک، در سه بخش، از دو سوی، زیر فشار قرار گرفتند.
https://t.me/ketab1yar?boost📚
ادامه در قسمت بعد 🌸🌸
👍
3