📚 کتابخانه مجازی کتاب یار
June 1, 2025 at 04:10 PM
بنام خدا
نادر شاه افشار
جلد اول
قسمت: 47 》☆
نزدیک به نیمروز بود که این حمله ی چهار جانبه از سوی ترکها آغاز شد.
آوای کوس و تبیره و فریاد جنگجویان و صدای برخورد شمشیرها با یکدیگر و شیهه ی اسبان. گوش آسمان را کر میکرد. و سربازان ایرانی بیش از ١٢ ساعت بود که چیزی نخورده بودند و یکدم آسایش نداشتند. ولی با این همه میدانستند که اگر لحظه ای سست شوند، اهریمن مرگ، همه شان را فرو خواهد برد.
حسینقلی خان که مرگ را رویاروی خود میدید. به سوارانش گفته بود، حال که میباید بمیریم، چرا مردانه نمیریم؟! چرا هر چه بیشتر از نیروهای دشمن را نکشیم؟ چرا نامی از خود در تاریخ بیادگار نگذاریم؟
در این هنگام ناگهان غرش توپ، از پشت سر نیروهای ترک بلند شد.
شور وشادی ویژه ای در سپاهیان محاصره شده ی ایرانی، پدید آمد و عثمان نعیم پاشا، بهت زده به پشت سر نگریست و گروهی چشمگیر از سواران را با شماری ارابه توپ دید که در بلندی ها موضع گرفته اند. آوای توپها به سپاهیان محاصره شده ی ایرانی فهمانید که نادر رسیده است.
(نویسنده:در این قسمت از تاریخ نادرشاه میخوانیم که چه جانفشانیهای خستگی ناپذیری داشتند مدافعان ایران عزیز ما از خواب از خوراکی از استراحت از همه چیز میزدند تا این خاک و این سرزمین را امن نگه دارند و در این بخش از تاریخ نادر شاه افشار میخوانیم که نادر وقتی در نیمه شب خبر دار شد از وضعیت خطرناک نیروهای ایرانی در مقابل ترکهای متجاوز لحظه ای درنگ نکرد و در اسرع وقت خود و نیروها را آماده رزم کرد و حرکت تندر آسای نادر برای حمله به دشمن متجاوز.درود به شرف ایراندوستان همه رزمندگان و شهدای جنگهای تحمیلی و سرداران و سربازان و جانفشانان متعهد ایران زمین )
و همه آنها در حالی که میجنگیدند، فریاد میزدند :سپهسالار تهماسبقلی آمد. سپهسالار نادر آمد، نادر رسید! نادر رسید!
نعیم پاشا که مزه ی تلخ شکست چندی پیش خود را فراموش نکرده بود دچار دلهره ای بزرگ شد. ولی نیروهای تازه نفس ترک که هنوز نادر را نمیشناختند، توجهی به فریادهای ((نادر رسید، نادر آمد)) نمیکردند و آماده ی نابودی نیروهای محاصره شده حسینقلی خان بودند. نادر به محض رسیدن به پیرامون محل نبرد، با یک بررسی کوتاه پی برد که وضع سربازان لر زیر فرماندهی حسینقلی خان، وخیم است. این بود که بی درنگ سواران خودرا به سه بخش هزارتایی تقسیم و هر یکهزار سوار را، مامور تاخت و تاز، از یک بخش جبهه کرد. و دستور، او، بی درنگ انجام شد.
سواران لر، که با آمدن نادر نیرویی تازه یافته بودند نیز، با همه ی خستگی دست به یک پاتک (ضد حمله) زدند و نیروهای ترک، در سه بخش، از دو سوی، زیر فشار قرار گرفتند.
و هنوز نیم ساعت از آغاز این تک و تاخت نگذشته بود، که وضع جنگ دگرگون شد و ترکها در چند جا، واپس نشستند و حلقه ی محاصره در دو جا، شکسته شد.
عثمان نعیم پاشا، بی درنگ فرمان داد که همه ی نیروهایش در پهلوی چپ جبهه گرد آیند و طوری خود را آرایش جنگی دهند که زیر محاصره نیروهای تازه نفس ایرانی قرار نگیرد.
ولی نادر سرانجام توانست، بخشی از سربازان وی را به محاصره در آورد و به یاری حسینقلی خان همه را تار و مار کند. سواران لر که از محاصره در اومده بودند، خستگی و گرسنگی و تشنگی را از یاد برده بودند و بی باکانه شمشیر میزدند و بخش بزرگی از نیروهای ترک را به فرار واداشتند. پس از واپس نشینی و گریز ترکها، نادر بی درنگ فرمان داد که همه ی سواران لر، و خود حسینقلی خان زنگنه و افسرانش به استراحت کامل بپردازند و به بخش تدارکات خود دستور فراهم کردن هر چه زودتر وسایل خوراک و استراحت کامل آنها را داد. عثمان پاشا، ته مانده ی سپاهیان خود را به کرمانشاه رسانید.
نادر پس از ٢۴ ساعت، زمانی که پیبرد نیروهای حسینقلی خان خستگی شان در رفتهاست دستور حرکت به سوی کرمانشاه را داد.
((عثمان پاشا)) که متوجه شد نادر به نزدیک کرمانشاه رسیده است، بیدرنگ، دستور تخلیه شهر را داد و نادر بی آنکه خونی بر زمین ریخته شود، پس از هشت سال شهر کرمانشاه را نیز، از تصرف نیروهای بیگانه بیرون آورد. ولی بی آنکه یک دم در آن شهر بماند، یکی از مردان مورد اعتماد شاه و مورد پذیرش مردم را به فرمانداری شهر بر گزید و بدنبال ترکها رفت. سپاهیان ترک از قصر شیرین هم گذشتند، رودخانه دیاله را نیز پشت سر نهادند و در آن سوی رود، موضع گرفتند. نادر که تا کرانه ی رود، تاخته بود، با نگرش به خستگی مردان جنگی خود که بیش از دوماه میشد در حال جنگ و راهپیمایی بودند، صلاح ندید که با نیروهای ترک بجنگد و بیش از آن از مرکز ایران دور شود، بویژه آنکه، ترکها، در این بخش همه ی سرزمینهای ایران را تخلیه کرده بودند ( بخش شمالی، هنوز زیر اشغال آنها بود.)
((دولت عثمانی)) رسما به (( دولت ایران)) اعلان جنگ داد
در برگه های پیشین گفتیم که یکی از سربازان دلاور ایرانی، با از دست دادن جان خود، زخمی بر شانه ((تیمور پاشا)) که به یاری ((عثمان نعیم پاشا)) آمده بود، زد و تیمور پاشا برای اینکه خونریزی از پا در نیاوردش پهنه ی نبرد را ترک کرد و سربازان خود را به بخش شمالی کردستان واپس کشید.
در پشت جبهه، زخم او بسته شد و چون خون فراوانی از پیکرش رفته بود، برای استراحت به تبریز رفت. ولی خبر شکستهای پی در پی هم میهنانش از نادر و واپس نشینی آنها از شهرهای باختری ایران، روان او را به سختی میآزارد.
دربار عثمانی نیز با شنیدن این شکستها، بسختی خشمگین شده بود.
برای امپراتوری بزرگی چون عثمانی، که امپراتوری اتریش را درمانده کرده بود، قابل پذیرش نبود که از یک سردار نوخاسته، که
تا سه سال پیش کسی نامش را نشنیده و اورا نمیشناخت شکست بخورد و تا پشت مرزهای خود در بخش کرمانشاه، واپس بنشیند.
سلطان عثمانی، دستور داد بی درنگ انجمنی از کارشناسان جنگی و سرداران بزرگ ترک بر پا شود و در این باره به گفت گو بنشیند.
در پایان جلسه، تصمیم بر این گرفته شد که ((علیرضا پاشا)) که جنگاوری نامدار در میان ترکها بشمار میرفت و بسیاری از جنگها را با پیروزی به پایان رسانيده بود، برای باز پس گرفتن شهرهای از دسترفته و زمینهای زر خیز ایران که مدت هشت سال دردست عثمانی بود، به مقابله با نادر برود.
علیرضا پاشا، مدت ده روز مهلت خواست، تا نیروهای لازم را آماده، و نقشه ی کار را بررسی کند. این مهلت به وی داده شد و او، در پایان مهلت، نیروهای ترک را به سوی مرزهای ایران، حرکت داد.
((علیرضا پاشا)) سردار تیز هوشی بود. و چون میدانست ((تیمور پاشا) به علت زخمی که از دست ایرانی ها خورده، از آنها کینه ای سخت به دل دارد، به همین انگیزه به تبریز رفت و او را که بهبود یافته بود، با خود همراه کرد و پس از چندین جلسه گفت و گو و بررسی همه نکته ها، نیروی سترگی را فراهم آوردند و تمرینهای شایسته را به آنها دادند و آماده زدن ضربه سخت به نادر شدند.
از آنسوی نادر که تا کرانه رود دیاله تاخته و سپس به ((قصرشیرین)) و کرمانشاه باز گشته بود، پس از سر و سامان دادن به وضع دو شهر آزاد شده، به همدان رفت و کارهای این شهر را نیز بررسی و تنظیم کرد. همچنین نیروهای فراوانی را از میان مردم بخدمت سپاه برگزید و پادگانهای چندی را در نقطه های حساس جاده ها و بلندی های مرزی بر پا کرد.
انجام این کارها، سه ماه به درازا کشید و اوضاع نقاط آزاد شده رفته رفته به زمان پیش از چیرگی ترکها، بازگشت.
نادر پس از سرو سامان دادن به اوضاع، چون شنید که ترکها قصد حمله بزرگی را از تبریز دارند، بیش از یکصد هزار تن مرد جنگی را گرد آورد و به سوی آذر آبادگان حرکت کرد.
از هنگامی که نادر به اردوی شاهی پیوسته و به مقام سپهسالار رسیده بود، این بزرگترین نیرویی بود که زیر فرماندهی نادر به جنگ میرفت.
https://t.me/ketab1yar?boost📚
پایان قسمت 47
ادامه دارد🌸🌸🌸
👍
✍️
🙏
4