📚  کتابخانه مجازی کتاب یار
📚 کتابخانه مجازی کتاب یار
June 2, 2025 at 04:27 PM
بنام خدا نادرشاه افشار جلد اول قسمت: 48 》☆ یکصد هزار تنی که دارای روحیه ای بسیار نیرومند و توان جنگاوری شگفت انگیزی بودند. از آنسوی نیز ((علیرضا پاشا)) و(( تیمور پاشا)) با نیروهای خود، از شمال به جنوب حرکت کردند. و درست در همین زمان بود که دولت عثمانی رسمآ به دولت اعلام جنگ داد. دولت عثمانی به دلایل زیر تصمیم به جنگ با ایران گرفت : ١_ باز پس گرفتن شهرها و سرزمین هایی که هشت سال بر خلاف مقررات جهانی، بنا حق در خاک ایران اشغال کرده و از منافع و منابع زمین‌های زرخیز سود می‌برد. ٢_ بازگرداندن غرور آسیب دیده ی سرداران امپراتوری عثمانی، که از مردی نسبتأ گمنام که بیش از سه - چهار سال پیشینه‌ی جنگی نداشت، شکست خورده بودند. ٣_ناتوان کردن دولت نوپای ایران که پس از تکه پاره شدن کشور، آرام آرام میرفت تا مرکزیت و توانائی پیدا کند. زیرا دولت عثمانی هرگز نمی‌خواست که کشوری نیرومند در خاور خود، داشته باشد. تا با خیال راحت بتواند به امپراتوری اش بپردازد. باری ((علیرضا پاشا)) و ((تیمور پاشا)) از شمال باختری ایران به سوی جنوب، و نادر از جنوب باختری کشور، به سوی شمال راه می‌سپرد، هر روز به یکدیگر نزدیکتر می‌شدند. نادر می‌دانست که ترکها برای جبران شکست‌های خود و کین خواهی از وی با بیشترین نیرو، اقدام به جنگ خواهند کرد. به همین دلیل بسیار دوراندیشانه عمل می‌کرد و پیوسته در پی آن بود که از چند و چون نیروهای آنها آگاه شود و سنجیده عمل کند. در اجرای این درخواست، از منطقه هایی می‌گذشت که در صورت روبرو شدن با ترکها، قدرت مانور، رو پناه گیری و دفاع لازم را داشته باشد. وبه سرداران خود سپرده بود که همگی به فرمان های او توجه کنند، و هیچگاه خود سرانه، دست به حمله یا دفاع نزنند. دو سردار عثمانی بعکس نادر با شتابی فراوان به سوی جنوب سرازیر شده بودند، تا هر چه بیشتر از خاک ایران را بپیماید و میدان جنگ، هر چه دور تر از خاک عثمانی باشد. در یکصد فرسنگی جنوب تبریز دو نیرو به هم رسیدند و ترکها بی آنکه فرصتی به نیروهای ایران بدهند، حمله خود را آغازیدند. سپاهیان ایرانی به دستور نادر در لاک دفاعی فرو رفتند و تنها به دفع حملات ترکها پرداختند. سرداران ترک هنگامی که حالت دفاعی ایران را دیدند، پنداشتند برتری شان بر سربازان ایرانی، آنها را وادار به اتخاذ روش دفاعی کرده است و با این تصور، بر شدت حمله های خود افزودند و فشاری سخت بر خط دفاعی ایران وارد آوردند. در نتیجه به پهلوی راست نیروهای ایران رخنه کردند و آن را در هم شکستند و به واپس نشینی واداشتند، در این هنگام، روز به پایان رسید و نخستین برخورد. با پیروزی ترکها پایان یافت. شب فراز آمد و تاریکی، جنگ را متوقف کرد. سرداران نادر با شگفتی، از او درباره اینکه چرا هیچگونه ابتکاری در نخستین روز جنگ از خود نشان ندادند، پرسیدند. نادر با چهره ای متفکر، پس از لحظه ای سکوت، گفت :فردا هم باید حالت دفاعی داشته باشید و همانگونه که قبلا نیز گفتم، خود سرانه دست به هیچ اقدامی نزنید. نگاه های پرسش آمیز سرداران به دهان نادر دوخته شده بود که انگیزه ی این تصمیم ها را بدانند. ولی نادر دیگر سخنی به زبان نراند. سرداران ایرانی که تاکنون چنین سستی و آرامشی را از نادر ندیده بودند، از این دستور، بسیار ناراحت شدند. ولی چون می‌دانستند که نادر هرگز از تصمیم خود باز نمی‌گردد، ناگزیر خاموشی گزیدند. تنها حسینقلی خان زنگنه که بسیار مورد توجه نادر بود، جرأتی به خود داد و گفت : دستورهای سپهسالار حتمآ اجرا خواهد شد. اما یک پرسش در مغز من وجود دارد که منتظر پاسخ آن از طرف سپهسالار هستم بگو حسینقلی. امروز، سربازان لر، قدرت جنگی فراوانی داشتند. اما چون سپهسالار دستور دفاع داده بودند، در سخت ترین حمله های دشمن قرار گرفتند و اندکی هم تلفات دادند. از این روی به سختی ناراحتند. اگر فردا هم من چنین دستوری به آنها بدهم، بیم از دست دادن روحیه و تزلزل در اراده ی آنها می‌رود. نادر خندید و گفت :حسینقلی، تو یکی از بهترین سرداران من هستی. و همانقدر که تو به سربازانت دلبستگی داری، منهم دارم. من برای یکایک آنها ارزش فراوان قائلم. خواه آنها زیر فرماندهی تو باشند، یا زیر فرماندهی یکی دیگر از سرداران و یا زیر فرماندهی مستقیم من. اما همانگونه که دستور دادم، فردا هم باید حالت دفاعی داشته باشید. اینرا به سربازان دلاور لر، تفهیم کن، که من به موقع خود، به آنها و دیگر مردان جنگی، اجازه ی تاخت و تاز را خواهم داد. مطمئن باشید موقع حمله ما هم خواهد رسید. شتابی نداشته باشید، و علت را هم نپرسید. پاسخ گنگ ولی قاطع نادر، سرداران را قانع نکرد. ولی یارای پرسش‌های دیگری نداشتند. زیرا هنگامی که نادر به بهترین سردار خود چنین بگوید تکلیف دیگران روشن است. بامداد روز بعد، هنگامی که تیغ سپیده از کرانه خاور، چادر سیاه شب را درید، جنگ دوباره به سختی آغاز شد. و سربازان ترک که روز پیش مزه ی شیرین پیروزی را چشیده بودند، با کوشش بیشتری به تک و تاخت پرداختند. و سربازان ایرانی به دستور سپهسالار نادر باز هم در کالبد دفاعی خود رفتند و تنها به دفع حمله های ترک ها دست زدند. سستی نیروهای ایران و دست نزدن به تاخت و تاز، سرداران ترک را غرق در غرور و شادمانی کرد و گزارش دو روز جنگ و موفقیت خود را وسیله ی پیک ویژه به دربار سلطان عثمانی که نا شکیبانه، چشم به راه دریافت نتیجه جنگ بود، فرستادند. آنها می‌پنداشتند که دیگر برتری شان بر نیروهای ایران محرز است و بزودی شاهد پیروزی را در آغوش خواهند کشید. در دومین روز جنگ، سخت ترین حمله ها از همه سوی بر نیروهای ایران وارد آمد، و شکافی که در پهلوی راست نیروهای ایران، پدید آمده بود بزرگتر و بیشتر می‌شد. ولی به دستور نادر، در پایان روز، نیروهای کمکی ایران، از پیشروی ترکها در این بخش پیشگیری کردند. باز، شب فرا رسید و جنگ باز ایستاد. سرداران ترک بر آن شدند که در سومین روز نبرد، با همه ی نیروها دست به حمله بزنند و کار ایرانی ها را یکسره کنند. نادر، نیز در شب دومین روز نبرد، سرداران را به چادر خود فرا خواند و گفت: فردا روز تاخت و تاز است. دو روز دفاع کردیم و به توان و تحرک نیروهای دشمن پی بردیم، و دانستیم که چگونه و با چه روشی و به کجای نیروهای ما، می‌تازند. فردا باید هر چه از مردی و زور دارید، نشان دهید، و سربازان خود را با بهترین شیوه های جنگی راهنمایی کنید. سپس نقشه جنگی را برای آنها مطرح کرد و دستور داد شبانه نقل و انتقالهایی در پهنه میدان جنگ انجام گیرد. پهلوی راست سپاه را که آسیب دیده بود، به سختی تقویت کرد.. و ساعت و زمان حمله و محلی را که باید بیشترین فشار را بر نیروهای ترک وارد آورند، به سرداران خود گفت. در پگاه سومین روز جنگ، هوا هنوز روشن نشده بود که دو سوی نبرد، آماده ی کازار شدند. سپاهیان ترک، مست موفقیت‌های نسبی دو روز گذشته، حمله را آغازیدند. آنها که در نخستین روز جنگ ترس عجیبی از نادر در دل داشتند، و داستان‌های فراوانی از دلاوری‌ها و جنگ آوری های وی شنیده بودند، پیش خود می‌گفتند :همه ی آن سخنهایی که در مورد نادر می‌گفتند، گزافه گویی ای بیش نبود. زیرا در این دو روز دیدیم که وی هیچکاری که از دستش بر نیامد، سهل است، پهلوی راست سپاهش را در هم شکستیم. نیروهای تر ک، بی باکانه به پیش تاختند و به دل سپاه ایران زدند. در همین زمان به دستور نادر کوس ها و تبیره ها، آهنگ حمله را نواختند و نادر ناگهان با فریاد ((الله‌ اکبر) نخستین نعره ی دلهره آور را کشید و تبرزین در دست، به میانه میدان آمد. نیروهای ایران یکباره بسان ببر خفته ای که دمش را لگد کرده باشند، از جا جستند و از سه سوی به نیروهای به نیروهای ترک تاختند. https://t.me/ketab1yar?boost📚 ادامه دارد....🌸🌸🌸
👍 ✍️ ❤️ 9

Comments