جوانی - خاقان کرمی: جوانی نو بهاری بود بگذشت به بستان گل‌عذاری بود بگذشت غزل‌گویان به‌همراه غزالی کنار جویباری بود بگذشت گل لبخند می‌چیدی ز لب‌هاش و خوش بوس و کناری بود بگذشت شقایق‌گونه و آلاله لب‌ها ز ساغر می‌گساری بود بگذشت به زیر طاق ابرو فوج مژگان به غمزه تیر کاری بود بگذشت دلم در وحشی چشمش گرفتار به امواجش هواری بود بگذشت دو تار موی او بازیچه‌ی باد به هر تارش سه‌تاری بود بگذشت پریشان چتر مو بر روی شانه به دوشم خوب باری بود بگذشت دو موی تاب‌داده در قفایش کمند شهسواری بود بگذشت به باغ سینه بودم میهمانش به هر شاخه هزاری بود بگذشت گهی شیراز شهر حافظ راز گهی زیباکناری بود بگذشت چنان شاداب در کوه و در و دشت به همراه نگاری بود بگذشت دقیقه انتظارم ساعتی بود چه زیبا انتظاری بود بگذشت به روز و شب همه فکر و خیالش چه خوش لیل و نهاری بود بگذشت قرارم با قرارش قصه‌ها داشت عجب قول و قراری بود بگذشت الف قدم نبودی دام دالی چنان شاهین شکاری بود بگذشت نبودی برف پیری بر سر و موی شبیه شام تاری بود بگذشت به رخ هرگز نبودی چین البرز گل سرخ اناری بود بگذشت زغم‌های جهان آزاد آزاد چه خوش پیرار و پاری بود بگذشت جهانی بود آباد و پر از عشق فلک روی مداری بود بگذشت بکن خاقان تو این غمنامه کوتاه که آن‌هم روزگاری بود بگذشت #گلدانو #رسانه_مردم_آبدان Eitaa.com/Goldanoo