📚  کتابخانه مجازی کتاب یار
📚 کتابخانه مجازی کتاب یار
June 11, 2025 at 05:15 PM
بنام خدا نادر شاه افشار جلداول قسمت 54 》☆🌹🌹 نادر از یک سوی و مردم از سوی دیگر بهم نزدیک می‌شدند و پیشاپیش آنها ابراهیم خان و رضا قلی میرزا بودند. نادر به محض دیدن برادر و پسر خود، از اسب بزیر آمد و آنها را در آغوش کشید و بوسید. و به ایشان آفرین گفت، که نگذاشته بودند شهر مشهد تا رسیدن وی، بدست ابدالیان بیفتد. نادر چند روزی در مشهد می‌ماند و با اللهیار خان افغان که از چنگ ذوالفقار خان گریخته و به مشهد آمده بود، درباره ی برنامه های آینده و روش های جنگی که با ذوالفقار خان در پیش داشتند، به گفتگو می‌پردازد. و هنگامی که پی می‌برد برادرش ابراهیم خان یکبار برای مقابله با ذوالفقار خان از مشهد بیرون آمده و شکست خورده است، به برادر خشم می‌گیرد و او را مورد عتاب قرار می‌دهد که بی گدار به آب زده و ننگ شکست را بر خود خریده است. ذوالفقار خان به هرات می‌رود و در آنجا می‌ماند. ولی شورش او، دیگر افغانها را نیز بر سر ذوق می‌آورد و به اندیشه سرکشی می اندازد و در این هنگام ((امیر حسین غلجایی) برادر محمود افغان که قبلآ اشرف را به قندهار راه نداده وسپس مورد محبت نادر نیز قرار گرفته بود، سر به شورش بر می‌دارد. هنگامی که خبر شورش ((امیر حسین علجایی)) به نادر می‌رسد، مانند شیر، می غرد و می‌گوید :اگر آن روز در قندهار به این خوش ظاهر محبت نمیکردم،، امروز این گستاخی را از او نمیدیدم. در واپسین رایزنی نادر با اللهیار خان، وی نقشه جنگی خود را با او در میان می گذارد و می‌گوید : ما باید پیش از آغاز حمله به سرکشان، راه های گریز آنها را ببندیم این فکر نادر، مورد تائید اللهیار خان و دیگر سرداران قرار گرفت و همه ی نقطه ها و گذرگاه هایی را که ممکن بود نیروهای دشمن از آن بگریزند، بررسی کردند و برای پیشگیری از فرار آنها، چاره ای اندیشیدند. نادر نیروهایش را به چهار بخش کرد. دسته ی نخست مأمور شد سوی شمال برود و مرزهای شمالی استان افغانستان را ببندد. دسته دوم وظیفه دار نگهبانی مرزهای خاوری شد. دسته ی سوم می‌باید در سراسر جنوب پراکنده شود، و راه های گذر به هند و بلوچستان را مراقبت کند. و دسته ی چهارم را خود زیر فرمان گرفت و تا به لانه ی سرکشان و یاغیان بتازد. در حقیقت دشوارترین کار را خود به گردن گرفت. زیرا اگر نیروهای دشمن شکست می‌خوردند و از میدان می گریختند، دیگر نیروی چشمگیر نداشتند تا بهنگام گریز با نگهبانان جاده ها و مرزها در آویزد. پس از بخش بندی سپاهیان برای سه دسته ی دیگر، فرماندهانی را بر گزید و دستور حرکت به آنها داد. و در انتظار نشست تا هر یک از دسته ها به جایگاه های تعیین شده برسند و جاگیر شوند. این جایگیری، نزدیک به چهار ماه بدرازا کشید و همینکه کار استقرار پایان یافت و آسوده دل شد که همه ی راه های گریز یاغیان بسته شده است، بسوی هرات حرکت کرد. ذوالفقار خان که نادر را بخوبی می‌شناخت و می‌دانست که او دست بردار نیست، پس از رسیدن به هرات خواربار فراوانی را گرد آورد. و سپس درهای دژ را بست و خندق های پیرامون دژ را نیز پر آب کرد و گفت :من از تو سپاسگزارم. اما خود به تنهایی میتوانم در برابر نادر پایداری کنم و نیازی به یاری تو ندارم. و هنگامی که اصرار امیر حسین خان را در نامه ی بعدی او دید، پاسخ داد :تو با کسان خود چنان رفتار کردی، روشن نیست با من که نسبت به تو بیگانه هستم چه خواهی کرد. بنا بر این هرگز با تو، دست همکاری نخواهم داد. https://t.me/ketab1yar?boost📚 ادامه دارد🌸🌸🌸
👍 2

Comments