
پایگاه اطلاعرسانی زاگرس
June 12, 2025 at 08:11 AM
همزادهی دردِ پسرِ فال فروشم
پاخوردهی سر در گمِ دنیای وحوشم
از ترسِ خماری پدر، گریهی مادر
هر ثانیه در ثانیه در جوش و خروشم
باران و خیابان و چراغ خطر و بوق
زخمی شدهی طعنهی یک عده چموشم
در حسرت یک کیکم و یک جشن تولد
شاید بشود پیرهنی تازه بپوشم
مردیست درونم که غرورش شده باعث
تا خنده به هر بی سر و پایی نفروشم
وقتی که پر از قهوهی تلخ است جهانم
از کافهی آن سوی خیابان، چه بنوشم؟
تلخیِ من از لحظهی میلاد رقم خورد
انگار که خواندند مصیبت، درِ گوشم
هر لحظه مرا حال و هوای فوران است
مانند دماوند پر از داغ و خموشم
من را که به تغییر قَدَر نیست امیدی
بهتر که در این ورطهی خونبار نکوشم
✍ *#علیرضا_دادگستر*
*۱۲ ژوئن روز جهانی مبارزه با کار کودکان گرامی باد*

👍
2