داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇 WhatsApp Channel

داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇

5.6K subscribers

About داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇

📕كتابفروشى آنلاين داستان سرا 🚚خدمات فروش و ارسال كتاب به درب منزل شما 📦ارسال به كابل، هرات و مزارشريف +93786101301 😇📕

Similar Channels

Swipe to see more

Posts

داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
3/1/2025, 12:14:53 PM

☝️توکل به الله......... خداوندا: نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی میان این دو گم شده ام هم خودم و هم تو را آزار می دهم … هر چه تلاش کردم نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی … خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن ... " آمین یارب العالمین "

❤️ 😢 11
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
3/1/2025, 11:44:19 AM

🖤 *رمضان* *آمده، ای شيخ سوالى دارم* *روزه باخون دل وخوردن غم* *باطل نیست؟!* *SOZHA*

😢 ❤️ 11
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
3/1/2025, 12:07:35 PM

باشد اگر آرامشت را میزند برهم دیگر برایت شعر هایم را نمی‌خوانم! راضیه‌ مظفری

Post image
❤️ 👍 😮 5
Image
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
3/1/2025, 9:44:39 AM

#حکایت روزی دست پسر بچه‌ای در گلدان کوچکی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. گلدان گرانقیمت بود، اما پدر تصمیم گرفته بود که آن را بشکند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: «دستت را باز کن، انگشت‌هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می‌کنم دستت بیرون می‌آید.» پسر گفت: «می‌دانم اما نمی‌توانم این کار را بکنم.» پدر که از این جواب پسرش شگفت‌زده شده بود پرسید: «چرا نمی‌توانی؟» پسر گفت: «اگر این کار را بکنم سکه‌ای که در مشتم است، بیرون می‌افتد.» #پی_نوشت : شاید شما هم به ساده‌لوحی این پسر بخندید، اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می‌بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم‌ارزش، چنان می‌چسبیم که ارزش دارایی‌های پرارزشمان را فراموش می‌کنیم و در نتیجه آنها را از دست می‌دهیم. 

❤️ 👍 10
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
3/1/2025, 9:44:38 AM

روزی پیرزن با ایمانه فقیری در رادیو صحبت میکرد مجری رادیو ازش خواست تا پیرزن از خداوند چیزی طلب کند پیرزن گفت : از خدا میخواهم برای فرزندانم غذا ها و میوه های بسیاری تهیه کند ، من فقیر هستم و در خرید کردن ناتوانم مردی بی ایمانی که داشت صدای پیرزن را با ایمان را می‌شنوید به دوستان خود گفت بیاید خانه این پیرزن را پیدا کنیم و تمام چیز هایی که میخواست رو براش ببریم و بگوییم این ها از طرف شیطان برای شما فرستاده شده ، و کمی اورا دست بیاندازیم و بخندیم مرد و دوستان بی ایمانش منزل آن پیرزن را پیدا کردند و تمام نیازهای پیرزن و حتی بیش از نیازش براش تهیه کردند و به در منزل آن بردند پیرزن با دیدن آن اقلام بسیار خوشحال شد و اشک شوق در چشمانش جاری شد مرد بی ایمان به پیرزن گفت : آیا میدانید کی این اقلام را برای شما فراهم کرده ؟؟! پیرزن در جواب گفت : مهم نیست , اگر خداوند اراده کند حتی شیطان هم از امر خداوند فرمان میبرد ‌

❤️ 👍 7
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
3/1/2025, 5:21:14 AM

یک عمر در انتظاری تا بیابی آن را که درکت کند و تو را همان گونه که هستی بپذیرد، وعاقبت در می یابی که او از همان آغاز خودت بوده ای. 📚 کتاب : #یادداشت_های_مردفرزانه ✍️ اثر : #ریچارد_باخ

Post image
❤️ 👍 😮 14
Image
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
2/27/2025, 2:26:02 PM
Post image
❤️ 1
Image
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
2/27/2025, 2:26:40 PM

رنگه های دو سره بهترین کیفیت و با داشتن یک بیک زیبا برای انتقال ان 🥰

Post image
❤️ 4
Image
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
2/27/2025, 2:25:56 PM
Post image
❤️ 1
Image
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
2/27/2025, 2:26:47 PM
Post image
❤️ 2
Image
Link copied to clipboard!