داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
داستانِ شب | حرف دل ❤️‍🩹😇
March 1, 2025 at 09:44 AM
روزی پیرزن با ایمانه فقیری در رادیو صحبت میکرد مجری رادیو ازش خواست تا پیرزن از خداوند چیزی طلب کند پیرزن گفت : از خدا میخواهم برای فرزندانم غذا ها و میوه های بسیاری تهیه کند ، من فقیر هستم و در خرید کردن ناتوانم مردی بی ایمانی که داشت صدای پیرزن را با ایمان را می‌شنوید به دوستان خود گفت بیاید خانه این پیرزن را پیدا کنیم و تمام چیز هایی که میخواست رو براش ببریم و بگوییم این ها از طرف شیطان برای شما فرستاده شده ، و کمی اورا دست بیاندازیم و بخندیم مرد و دوستان بی ایمانش منزل آن پیرزن را پیدا کردند و تمام نیازهای پیرزن و حتی بیش از نیازش براش تهیه کردند و به در منزل آن بردند پیرزن با دیدن آن اقلام بسیار خوشحال شد و اشک شوق در چشمانش جاری شد مرد بی ایمان به پیرزن گفت : آیا میدانید کی این اقلام را برای شما فراهم کرده ؟؟! پیرزن در جواب گفت : مهم نیست , اگر خداوند اراده کند حتی شیطان هم از امر خداوند فرمان میبرد ‌
❤️ 👍 7

Comments