
Doctor Ekhlas 👸🏻🥼🫀
313 subscribers
About Doctor Ekhlas 👸🏻🥼🫀
I was burn to flex in my white coat! Keep calm I am a Dr ♡
Similar Channels
Swipe to see more
Posts

در اندرونِ منِ خستهدل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب؟ بنال، هان که از این پرده کارِ ما به نواست مرا به کارِ جهان هرگز التفات نبود رخِ تو در نظرِ من چنین خوشش آراست نخفتهام ز خیالی که میپزد دلِ من خمارِ صد شبه دارم شرابخانه کجاست؟ چنین که صومعه آلوده شد ز خونِ دلم گَرَم به باده بشویید حق به دستِ شماست از آن به دیرِ مغانم عزیز میدارند که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب که رفت عمر و هنوزم دماغ پُر ز هواست


میکروبی شدن انگشتان خانمی بعد از کاشت ناخن که منجر به قطع شدن خواهد شد


دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند پنهان خورید باده که تعزیر میکنند ناموس عشق و رونق عشاق میبرند عیب جوان و سرزنش پیر میکنند جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز باطل در این خیال که اکسیر میکنند گویند رمز عشق مگویید و مشنوید مشکل حکایتیست که تقریر میکنند ما از برون در شده مغرور صد فریب تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند تشویش وقت پیر مغان میدهند باز این سالکان نگر که چه با پیر میکنند صد ملک دل به نیم نظر میتوان خرید خوبان در این معامله تقصیر میکنند قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست قومی دگر حواله به تقدیر میکنند فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر کاین کارخانهایست که تغییر میکنند می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکنند🥲🖤


نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید فغان که بختِ من از خواب در نمیآید صبا به چشمِ من انداخت خاکی از کویش که آبِ زندگیم در نظر نمیآید قدِ بلندِ تو را تا به بَر نمیگیرم درختِ کام و مرادم به بَر نمیآید مگر به رویِ دلارایِ یارِ ما ور نی به هیچ وجه دگر کار بر نمیآید مقیمِ زلفِ تو شد دل که خوش سَوادی دید وز آن غریبِ بلاکش خبر نمیآید ز شَستِ صدق گشادم هزار تیرِ دعا ولی چه سود یکی کارگر نمیآید بسم حکایتِ دل هست با نسیمِ سحر ولی به بختِ من امشب سحر نمیآید در این خیال به سر شد زمانِ عمر و هنوز بلایِ زلفِ سیاهت به سر نمیآید ز بس که شد دلِ حافظ رمیده از همه کس کنون ز حلقهٔ زلفت به در نمیآید


U can't go ahead if u keep reading the previous chapter of your life....🌛🍃


به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام خونِ دل عکس برون میدهد از رخسارم
