𝐍𝐈𝐆𝐇𝐓 ❤‍🩹 𝐋𝐀𝐍𝐓𝐄𝐑𝐍🫀
𝐍𝐈𝐆𝐇𝐓 ❤‍🩹 𝐋𝐀𝐍𝐓𝐄𝐑𝐍🫀
January 30, 2025 at 04:31 PM
باشه که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله ی این کهنا کمان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ی ایام دل آدمیان است دل بر گذر قافله ی لاله و گل داشت این دشت که پامال سواران خزان است روزی که بجنبد نفس باد بهاری بینی که گل و سبزه کران تا کران است ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی دردی ست درین سینه که همزاد جهان است از داد و داد آن همه گفتند و نکردند یادب چه قدر فاصله ی دست و زبان است خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من می کنم افشردن جان است از راه مرو سایه که آن کوهر مقصود گنجی ست که اندر قدم راهروان است پنجشیری 💔
❤️ 2

Comments