
Panjshir Cultural Center فرهنگ سرای پنجشیر
February 2, 2025 at 05:58 PM
ژنرال محمد پناه؛ فرماندهی درهی مرگ!
بدون شک از بین مجاهدین مردان دلیری داشتیم که قلندرانه زیستند، شجاعانه مبارزه کردند و سرافرازانه پوز متجاوزان خارجی و فاشیستهای وطنی را بهخاک فروکشاندند.
محمد پناه از همان چریکهای سرافراز هندوکش است که ساده زیست ویکی از مردان راستین راه خدا بود که در مبارزاتش حکومتهای پوشالی خلقیهای چون ترکی، امین، نجیب و غیره را زبون ساخته و برای افسران و سربازان ارباب خون خوار آنها یعنی اتحاد جماهیر شوروی به سرطان کشنده تبدیل شده بود. این چریک افسانه ای و فرمانده ی که چشم و گوش احمدشاه مسعود بود که مدت طولانی از منطقهی سالنگها زندگی را برای قشون سرخ شوروی و مزدوران کابلنشین آنها تلخ کرده بود، باری به اسارت شورویها درآمد، اما این مبارز کم نظیر بهصورت معجزه آسا از چنگال زهرآلود سربازان و افسران این خرس قطبی فرار کرد.
آری! ما شناخت این مجاهد با تقوا و شب زندهدار را برای شما علاقه مندان محترم ضروری دانسته در این بخش به سرگذشت این یل دوران پرداخته و برانیم تا روشنیای کوتاه از زندگی ایشان ارایه کرده و یاد و خاطرهی این سیفالله زمان خویش را گرامی بداریم.
ژنرال محمد پناه فرزند محمد امیر در سال ۱۳۳۳ خورشیدی در یک خانوادهی دیندوست در دهکدهی سفیدچهرِ در قریه زریه از قوم عبدالله از توابع استان پنجشیر بدنیا آمد. او تعلیمات ابتدایی خود را در مدرسهی دهکدهی خود در سفید چهر به پایان رسانید.
ازین رو معلومات خوبی از دین داشت و با روی کرد و برداشت معتدل از دین خوی گرفته بود. در آن دوران مدرسه خوانی در پنجشیر مروج بود و حتا بیشتر از رفتن به مکتب ارزش داشت. بزرگان بچههای خود را به مدرسه میفرستادند تا دین را بیاموزند و بتوانند فرزندان صالحی برای خویش و مردم خود شوند.
پناه خان شهید را پدرش به مدرسهی دهکده ا ش فرستاد تا درسهای دینی را فرابگیرد.
او باشوق درسهای ابتدایی خود را در مدرسه خواند و در ضمن بهمطالعه ی کتابهای دینی و جهادی پرداخت.
فضای آن زمان تقاضا می کرد تا دانش آموزان باخود کنار بیایند و راه خود را پیدا کنند. راهِ خود را از میانهی راهای مختلف که رواج شده بود. یک سو خلق و پرچم بود که سخت وابسته به اتحادیه شوروی بودند و به مثابهی غلامان حلقه به گوش آنها حساب میشدند. این گروه خود را حق می پنداشتند و میگفتند خادمان واقعی مردم افغانستان، استند ازسوی دیگر زمزمهی از جانب کسان دیگری به گوش میرسید که طبل مبارزه و جهاد را در مقابل حکومت خلق و پرچم میکوبیدند و افغانستان را کشور اشغال شده و استعمارشده میخواندند. قصهی این دو گروه عبارتند از خلق و پرچم می باشد که از بدخشان تا هریوا، از هیرمند تا بامیان به زبانها جاری بود و این وضع نسل جوان و خواننده را هیجانی ساخته بود. از این بابت، دوران مدرسه بیش تر برای شاگردان چالشبرانگیزبود گاه گاهی شاگردان بین خود درگیر جنگ و مشاجره میشدند. زیرا حکومت برای انجام مقاصد خویش از زور استفاده میکرد و به اطاعت از حکومت دستور میداد ولی آنچه را که در کتابهای خود میخواندند چیزی شبیه دستور حکومت نبود.
بلکه علیه حکومت جبهه میگرفت. کارکرد حکومت ضد ارزشها و کتابهای دینی بود.
پس آنچه را که حکومت امر مینمود،سبب تفرقه و چالش بین آنها می شد.
از اینرو درگیری رخ میداد. فرمانده محمد پناه با چالشها و درگیریهای پیچیدهی فرهنگی مدرسه را تمام کرد………. ادامه دارد………..
❤️
3