قواعدبازي
قواعدبازي
February 19, 2025 at 04:21 PM
*درهم آمیختن وطن پرستی با وفاداری به دولت* با این حال، به نظر می‌رسد که تسلیم برای جمهوری‌خواهان رادیکالی که دستور کار بازسازی را به پیش می‌بردند، کافی نبود. آنها بیش از رضایت به شکست، حتی بیشتر از احترام به قانون، می‌خواستند اطمینان حاصل کنند که عشق به دولت فدرال در قلب مردان شکست خورده بر از خودگذشتگی نسبت به ایالت (یعنی هر ایالت جنوبی) پیروز خواهد شد. بنابراین، وفاداری به ایالت حتی پس از اینکه هر دو طرف تفنگ‌های خود را زمین گذاشتند، به عنوان تهدیدی برای اتحادیه تلقی می‌شد. به گفته کارل شورز، که توسط رئیس‌جمهور اندرو جانسون خواسته شد تا گزارشی درباره بازسازی پیشنهادی تهیه کند، جنوبی‌های شورشی در قلب خود به جای اتحادیه، به ایالت خود وفادار مانده‌اند. شورز شکایت کرد که تسلیم جنوب به اتحادیه صرفاً "تأیید سرد" است و هر مردی همچنان ایالت جنوبی خود را برتر می بیند: در جورجیا چیزی بدتر از اتحادگرایی دروغین یا رضایت سرد در مورد نتیجه نبرد وجود دارد: این دکترین جهانی غالب برتری ایالت [جورجیا] است... عقل سلیم همه طبقات، ضرورت بیعت با ایالت را به حوزه اخلاق و همچنین به حوزه سیاست سوق می‌دهد. و کسی که در شورش "با ایالت همراهی نکرد" مرتکب گناه نابخشودنی شده است... در همه جا فقط تحمل سردی برای ایده حاکمیت ملی، امید بسیار کمی برای آینده ایالت به عنوان عضوی از اتحادیه فدرال وجود دارد و به سختی افتخاری در قدرت و شکوه و آوازه ایالات متحده آمریکا وجود دارد. در بافت آمریکایی، این مفهوم غرور در دولت فدرال یکی از نوآوری های این جنگ بود. همانطور که دیوید گوردون مشاهده می کند، "خونریزی عظیمی که در طول جنگ صلیبی لینکلن رخ داد، وسیله ای ضروری برای پیوند دادن همه آمریکایی ها در عشق بود. «این پیوند عشق، پیوندی فدرال تلقی می شد. این یک گسست قاطع از سنت آمریکایی بود. غرور به طور سنتی برای مردم خود احساس می شد و نه برای دولت فدرال. تا همین اواخر، وطن پرستی در درجه اول در فداکاری هر جنوبی به ایالت خود ابراز می شد. برای جشن های سیصدمین سالگرد کارولینای جنوبی، کودکان آواز خواندند: "بله، ما در بهترین ایالت ایالات متحده آمریکا زندگی می کنیم!» بنابراین وطن پرستی به طور سنتی توسط هر مرد بر اساس عشق او به مردم خود تعریف می شد، هر کسی که مردم خود را تصور می کرد. موری روتبارد در مقاله خود با عنوان "ملت ها با رضایت"، وطن پرستی را که به درستی درک شود، به عنوان فداکاری به "ملت" و نه فداکاری به یک مفهوم انتزاعی از "دولت" به تصویر می کشد. او ملت را اینگونه به تصویر می‌کشد: «یک یا چند اجتماع همپوشان، معمولاً شامل یک گروه قومی، با ارزش‌ها، فرهنگ‌ها، باورهای مذهبی و سنت‌های خاص.» روتبارد اشاره می کند که ملت در پیوندهایی که مردم را به هم پیوند می دهد بیان می شود. هر فردی "عموماً در یک 'کشور' به دنیا می آید. او همیشه در یک زمینه تاریخی خاص از زمان و مکان، به معنای محله و منطقه زمینی، متولد می شود. «در این نور است که باید تصویر روتبارد از جنگ استقلال جنوب به عنوان یک جنگ عادلانه درک شود. مبارزه جنوبی ها برای "خانه و کاشانه" را نیز می توان به عنوان انعکاسی از دیدگاهی دانست که توسط لودویگ فون میزس بیان شده است که "کسی که می خواهد آزاد بماند، باید تا سرحد مرگ با کسانی که قصد دارند او را از آزادی اش محروم کنند، بجنگد.» پس از جنگ لینکلن، تلاش هماهنگی در طول دوران بازسازی برای شکستن پیوندهای فداکاری به ایالت، به معنای محله و مردم، و پیوند دادن ایده وطن پرستی به طور محکم به دولت فدرال انجام شد. انتظار وفاداری به دولت متمرکز به طور فزاینده ای به عنوان نشانه وطن پرستی تلقی می شد. این وفاداری جدید، با ایجاد شکاف بین نژادهای مختلف و به تصویر کشیدن درگیری نژادی به عنوان عدم وفاداری به دولت، خود به تهدیدی برای صلح اجتماعی تبدیل شد. همانطور که گوردون توضیح می دهد: "یک مفهوم ظاهراً پیچیده، دولت به عنوان یک نهاد انتزاعی، شکل جسمانی به خود گرفت و در جنگ های جهانی قرن بیستم آشکار شد که یک هیولای همه چیزخوار است." دولت متمرکز خواستار وفاداری و پذیرش "وطن پرستانه" هر چیزی بود که در لباس برابری ترویج می شود. لو راکول هشدار می‌دهد که وفاداری به دولت لویاتان، وطن پرستی واقعی نیست: اما دولت مرکزی دیگر یک نهاد آمریکایی نیست. این قطعاً غیرآمریکایی است. تنها دلیل ممکن برای اینکه بخواهیم دولت لویاتان امروزی مشروعیت داشته باشد، این باور است که شما و دوستانتان قرار است مسئول آن باشید. اما این را وطن پرستی ننامید. این چیزی نیست جز شهوت قدرت. لينك مطلب؛ https://whatsapp.com/channel/0029VawYtZeFCCoecyoMUf22/655

Comments