سهند ایرانمهر
سهند ایرانمهر
February 2, 2025 at 09:56 AM
🔸بخشی از مصاحبه هوشنگ نهاوندیان درباره تصور آغازین انقلابیون از روی کار آمدن دولت نظامی بنده( هوشنگ نهاوندیان) موقعی که وزیر علوم بودم دوستی داشتم همکاری داشتم به نام دکتر ابوالقاسم بنی‌هاشمی. دکتر ابوالقاسم بنی هاشمی معاون دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بود. استاد بسیار موجه متخصص امراض داخلی و خون، و تحصیل‌کرده آلمان...با رمز وزارت‌خارجه بنده به ایشان تلگراف کردم که بیاید به تهران و رئیس دانشگاه گیلان بشود، که اگر به‌نظرتان باشد دانشگاه گیلان دانشگاهی بود که با همکاری آلمان‌ها تأسیس شده بود و یکی از شروطش این بود که رئیس آن دانشگاه حتماً از تحصیل‌کرده‌های آلمان باشد. بنی‌هاشمی موافقت نکرد. چه آدم عاقلی بود. دکتر بنی‌هاشمی روز چهارم نوامبر (سال انقلاب) ظاهراً، اگر اشتباه نکنم، از وین سوار هواپیمای سابنا می‌شود می‌آید به سوی تهران. در توی هواپیمای سابنا آقای معمم و بسیار خوش صحبت با مقداری روزنامه‌های خارجی در کنار ایشان نشسته بود...برای اولین بار بود که من اسم آن آقای معمم را هم از ایشان شنیدم، اصلاً نمی‌دانستم این آدم کیست؟ که نشان می‌دهد ما تا چقدر به بعضی چیزها بی‌اعتنا بودیم یا بی‌اطلاع بودیم. می‌گوید که صحبت اوضاع ایران شد و غیره و غیره، و شروع کرد این شخص به من گفت که «بله، اوضاع درست می‌شود و ان‌شاء‌الله حکومت اسلامی در ایران سرکار می‌آید و احتمالاً ایران جمهوری خواهد شد و اینها.» دکتر بنی‌هاشمی گفت که من این حرف‌ها را که زد یواش‌یواش دستپاچه شدم اولین فکرم این بود گفتم این حتماً مأمور سازمان امنیت است. که حسب‌الاتفاق بود یا تقریباً بود آن شخص. و بعد می‌گوید که دیدم که این چطور ممکن است. گفتم، «آقا شما مگر ایرانی نیستید؟ نمی‌دانید؟ مگر خیال می‌کنید ارتش می‌گذارید که همینجوری شما هر کار دلتان می‌خواهد؟» این گفت، «آقا، همه مسائل حل شده است. نگران نباشید. همین‌طور … هیچ خبری نمی‌شود ایران. صلح و صفا و امنیت. ارتش با ماست» . دکتر بنی‌هاشمی گفت که «من دیگر یواش‌یواش می‌خواستم ببینم این کیست؟» می‌گوید گفتم که «خوب سلام، خودم را معرفی کردم گفتم من دکتر بنی‌هاشمی استاد دانشکده پزشکی هستم و خدمت آقا ارادت دارم.» گفت، «من دکتر محمد بهشتی هستم.» رسیدیم از وین، رسیدیم به فرودگاه آتن با سابنا و پیاده شدیم در فرودگاه آتن. مأمور فرودگاه آمد گفت که «ما خیلی معذرت می‌خواهیم»، مأمور سابنا، طیاره خراب شده چون با این طیاره نمی‌توانید تا تهران ادامه بدهید طیاره را عوض می‌کنید بنابراین شما اینجا ناهار را خواهید خورد تا یک طیاره دیگری بیاید و شما را سوار کنیم بروید بنابراین پنج شش یا هفت ساعت در مراجعت به تهران تأخیر داریم. دکتر بهشتی به من گفت که «من می‌روم به پاریس خدمت آقا تلفن کنم خبر بگیرم.» رفت ایشان و بعد از چند دقیقه آمد و با نگرانی گفت : «این آمریکایی‌ها باز هم به ما، باز هم به ما نارو زدند. باز هم این محمدرضا داستان ۲۸ مرداد خودش را تکرار کرد و بیست سال نجات مملکت و اصلاح اوضاع به عقب افتاد.» دکتر بنی‌هاشمی می‌گفت که من دیگر دچار تحیر شده بودم اصلاً جریان چیست؟ یعنی به‌کلی نمی‌دانستم گفتم «چی شده آقا؟ حضرت آقا چی شده؟» گفت که «بله، شاه نظامی‌ها را آورده روی کار و من هم دیگر نمی‌روم به تهران حالا که این‌طور است، می‌روم پاریس پهلوی آقا. اصلاً شاید هم برنامه‌هایمان مثل اینکه عوض شده. به ما نارو زدند.»... آقای بهشتی سه روز بعد برگشت. بعد از اینکه دید از (هیبت) ارتش خبری نیست. و این نشان می‌دهد که (آن اوایل روی کار آمدن دولت نظامی)تا چه حد جریان جدی بود. آرامش تهران، قطع سه روزه اعتصاب نفت، عکس‌العمل بهشتی و عکس‌العمل این هیئت مدیره اعتصاب خوزستان نشان می‌دهد که هنوز هیبت ارتش طوری بود که بدون خونریزی عمده، می‌توانست اوضاع را به شرط اینکه بعدش اقدامات سیاسی هم بشود آرام بکند. ✔️گفت‌وگوی حبیب لاجوردی(پروژه تاریخ شفاهی) با دکتر هوشنگ نهاوندی وزیر آبادانی و مسکن ۶۸-۱۹۶۴/ریاست دانشگاه پهلوی ۷۱-۱۹۶۸/ریاست دانشگاه تهران ۷۶-۱۹۷۱/ وزیر علوم و آموزش عالی ۱۹۷۸ https://whatsapp.com/channel/0029VazakAH9WtC9jMbGGL3i

Comments