
سهند ایرانمهر
819 subscribers
About سهند ایرانمهر
در اینجا دغدغههای خود را به اشتراک میگذارم. ارتباط با ادمین: Https://t.me/sahandiranmehrr
Similar Channels
Swipe to see more
Posts

🔸روز سهشنبه، ۱۳ خرداد، حدود ساعت ۲ بعدازظهر، دکتر پیروز مجتهدزاده چهره ماندگار علمی ایران که اینک در ۸۰ سالگی و متحمل رنج بیماری سرطان پروستات است به همراه همسرش، برای سکونت در ملکی متعلق به مادر همسرشان (با داشتن وکالت بلاعزل) به جماران مراجعه کردند. متصرفین ملک، نه تنها مانع انتقال وسایل میشوند، بلکه در برابر درب واحد، این چهره دانشگاهی سالمند را مورد ضرب و جرح و فحاشی قرار میدهند. پیامد این رفتار، بدحالی دکتر مجتهدزاده در کلانتری ۱۲۳ نیاوران و انتقال فوری وی با آمبولانس به اورژانس بیمارستان شهدای تجریش بود. حتی اگر اختلافی حقوقی بر سر ملکی وجود داشته باشد، هیچ توجیهی برای زیر پا گذاشتن کرامت انسانی، به ویژه در برابر یک سالمندِ بیمار و یک استاد برجسته دانشگاهی، قابل قبول نیست. دکتر مجتهدزاده، عمری را به تدریس و تعالی و ترویج علم در این سرزمین اختصاص داده است. رفتار با هر انسانی به ویژه چنین شخصیتی - صرف نظر از هر اختلافی - باید آینهای از حفظ حرمت سالمندی، احترام به مقام علم، و رعایت اخلاق مداری باشد. ضرب و شتم و فحاشی به مردی ۸۰ ساله و مبتلا به سرطان، نه تنها جرمی نابخشودنی است، که زخمی بر پیکر اخلاق جامعه به ویژه جامعه علمی و دانشگاهی است. ( عکس و خبر با اجازه از خانواده دکتر مجتهدزاده منتشر میشود) ✍🏻سهند ایرانمهر https://whatsapp.com/channel/0029VazakAH9WtC9jMbGGL3i


لیبرالیسم: قصهی آزادی، بازار، و عقل مدرن در این قسمت از فصل دوم پادکست سهند ایرانمهر سراغ یکی از تأثیرگذارترین و درعینحال بحثبرانگیزترین مکاتب فکری و سیاسی رفتهایم: لیبرالیسم. https://castbox.fm/vd/814730320


✔️امنیت زنان، از تراژدی تا سیاستگذاری ✍🏻سهند ایرانمهر الهه حسیننژاد دیگر زنده نیست. دختری که از میدان آزادی، تنها میخواست به خانه بازگردد، اما به خانه نرسید. جسدش ساعاتی بعد در بیابانی اطراف فرودگاه پیدا شد، پس از آنکه رانندهای خودروی عبوری، برای سرقت گوشی تلفن همراهش، جانش را گرفت. خودروی عبوری، گوشی موبایل و زن سه کلیدواژه اصلی این ماجرا هستند که هریک به نوعی با نبود امنیت در این داستان گره خوردهاند. چرا مساله چیزی به اسم «خودروی عبوری» با وجود سیستم حمل و نقل و تاکسیهای اینترنتی آنهم بدون ساماندهی و نظارت هنوز موضوعیت دارد؟ چرا گوشی موبایل در جامعه ما زمینهساز زورگیری است؟ چرا یک زن تا بدینحد آسیبپذیر است؟ در مارس ۲۰۲۱، سارا اورارد، زن ۳۳ ساله بریتانیایی، هنگام پیادهروی شبانه از خانهی یکی از دوستانش به خانهی خود ربوده، مورد تعرض یک افسر پلیس قرار گرفت و به قتل رسید. این حادثه بهشدت افکار عمومی را جریحهدار کرد اما آنچه این مساله را مهمتر بود، آن بود که این جریحهدارشدن به سیاستگذاری راه یافت. در مورد سارا اورارد، مردم فهمیدند که مسئله فقط قاتل نیست، بلکه زنگ خطری برای کل ساختار اجتماعیست. پرسش اصلی این بود:«چرا یک زن، در پایتخت بریتانیا، نمیتواند شبانه از خانهی دوستش تا خانهی خودش پیاده برود، بیآنکه قربانی شود؟» دولت بریتانیا، بهویژه وزارت کشور، مجموعهای از اقدامات را در پاسخ آغاز کرد:بررسی جدیتر پیشینه و روانسنجی پلیس ،اختصاص بودجه برای آموزش جنسیتمحور ، افزایش نورپردازی در فضاهای شهری، ایجاد خط گزارش خشونتهای خیابانی علیه زنان، ارتقای قانونی مفهوم «آزار خیابانی» به یک جرم رسمی و آموزش زنان برای مواقع خطر. در ایران، متأسفانه چنین فجایعی اغلب تنها بهعنوان یک مسئلهی کیفری بررسی میشوند و پس از دستگیری و قصاص، پرونده از نظر جامعه بسته میشود. اما اگر بخواهیم قتل الهه تبدیل به گفتمانی برای سیاستگذاری امنیت زنان شود، باید مسیر مشابهی را طی کرد: باید الهه را به یک چهرهی انسانی تبدیل کرد، نه صرفاً یک عدد یا پرونده در آمار جنایت. حکومت، جامعه و گروههای نخبه و مرجع باید بر گفتمان امنیت زنان در فضاهای عمومی تمرکز کنند. نه با شعارهای انتقامجویانه، بلکه با مطالبهگری برای تغییر سیاستهایی چون جرمانگاری رویکردها و سخنانی که به نحوی از انحاء سبب ترویج خشونت به ویژه علیه زنان میشود، شفافیت و نظارت جدی بر تاکسیهای اینترنتی و خودروهای عبوری و بررسی دقیق روانی و پیشینه آنان، آموزش مهارتهای پیشگیرانه و سواد جنسیتی در مدارس و رسانهها، آموزش زنان، گسترش سیستمهای نظارتی برای امنیت شهروندان به ویژه زنان در فضاهای شهری از دیگر عناصر ضروری در این مسیر است. نویسندگان باید بنویسند، دانشگاهیان باید تحلیل کنند، قانونگذاران باید بشنوند، و نهادهای دولتی باید مسئولیتپذیر باشند. تا زمانی که قتل زن جوانی به موضوعی برای تصویب طرح، اختصاص بودجه، یا اصلاح قانون تبدیل نشود، تغییری رخ نخواهد داد. ماجرای سارا اورارد نشان داد که چگونه میتوان از دل یک زخم، چراغی روشن کرد. اگر قتل الهه نیز قرار است چیزی بیش از تیتر تلخ یک روزنامه باشد، باید آن را بهانهای برای تأمل، بیداری، و تغییر قرار دهیم. برای آنکه امنیت زنان به گفتمان سیاستگذاری تبدیل شود، باید این پرسش ساده جدی گرفته شود که «چگونه یک زن میتواند بیهراس، زندگی طبیعی در فضای جامعه داشته باشد؟» و پاسخش را نه صرفا در اجرای مجازات، بلکه در اصلاح ساختارها، آموزش عمومی و بازسازی اعتماد عمومی جستوجو کرد. https://whatsapp.com/channel/0029VazakAH9WtC9jMbGGL3i

https://whatsapp.com/channel/0029VazakAH9WtC9jMbGGL3i

✔️تاج و تضاد ✍🏻سهند ایرانمهر تماشای سریال تاج مثل این است که مثل یک موجود نامرئی پا به کاخ باکینگهام گذاشتهاید. پیتر مورگان، کارگردان سریال فقط یک بیوگرافی مجلل نساخته است بلکه دست به یک کالبدشکافی خیرهکننده از مفهوم سلطنت مشروطه در دنیای مدرن زده است، مفهومی که برای بسیاری از ما ایرانیها همچون معمایی پیچیده است. سریال تاج به ما نمیگوید چه کسی ملکه است، بلکه به شکلی درخشان نشان میدهد ملکه بودن یعنی چه؟ و این «چه»دقیقاً همان چیزی است که ذهنیت انگلیسی را درباره این سبک از حکومت فاش میکند. در بریتانیا، قدرت دو سر دارد. یک سر اجرایی (نخستوزیر و دولت منتخب) که کشتی حکومت را هدایت میکند و یک سر دیگر تاج. تاج (مجسم در شخص ملکه یا پادشاه) نمادِ ماندگاری، وحدت و مشروعیت است. سریال با جزئیات حیرتانگیز نشان میدهد که الیزابت دوم نه صاحب قدرت سیاسی، بلکه نگهبان ثبات بود. کارکرد اصلی او این نبود که حکم براند، بلکه این بود که پناهگاهِ احساسیِ بریتانیاییها باشد، مخصوصاً در بحرانها (جنگ، تراژدیها، فروپاشی سیاسی). این تقسیم کار عجیب، محصولی از تاریخ پرتلاطم انگلستان است و سریال این نقش نمادین اما حیاتی را به خوبی نشان میدهد. بزرگترین تضاد سریال، در نمایش انسان در برابر نهاد است. الیزابت مجبور است فردیت خود را قربانی تاج کند. هر احساس، هر عقیدهی شخصی، هر میل طبیعی یک زن، مادر یا خواهر، باید در برابر ضرورتهای تاج سر فرود آورد. اینجا است که پیام اصلی سریال طنینانداز میشود: سلطنت مدرن یک قربانیگاه دائمی یا آزمون ریاضت است. قدرت واقعی ملکه نه در دستور دادن، که در خودداری، در سکوت و در نمایش بیطرفی و فراجناحی مطلق نهفته است و سوال اصلی سریال این است که آیا این خدمت ارزش فدا کردن یک زندگی شخصی را دارد؟ سریال پاسخی ساده نمیدهد، اما سؤال را با شکوهی دردناک مطرح میکند. سریال تاریخ معاصر بریتانیا (از پسا جنگ تا دنیای دیجیتال) را نه از فراز میادین نبرد، که از پشت پنجرههای بلند کاخها روایت میکند. بیننده سریال در روند داستان خواهد دید که چگونه امواج سهمگین قرن بیستم (استعمارزدایی، جنگ سرد، رسانههای جدید، مرگ سنتها) به دروازههای کاخ میکوبند و نهاد کهن سلطنت را مجبور به انتخاب میان دو راهی انطباق یا فروپاشی میکنند. اینجاست که سریال تبدیل به آینهای برای تحولات اجتماعی-سیاسی بریتانیا میشود. آیا سلطنت میتواند در عصر تلویزیون و اینترنت زنده بماند؟ پاسخ سریال، در نبردهای الیزابت با رسانهها و تصویر عمومیاش نهفته است. نظر شخصیام این است که سریال تاج فقط درباره یک خانوادهی سلطنتی نیست. این سریال کالبدشکافی یک ایدهی کهن در برخورد با دنیای مدرن است. ایدهای به نام «سلطنت مشروطه» که در قلب آن، یک تناقض بزرگ نهفته است:چگونه میتوان هم نماد ماندگاری بود و هم در جریان زمان تغییر کرد؟پاسخ سریال، در سکانسهای بینظیر تاجگذاری، سخنرانیهای رسمی و لحظات تنهایی ملکه، نهفته است: با فداکاریِ بیپایان فرد در محراب نهاد و زیر ردای تشریفات. https://whatsapp.com/channel/0029VazakAH9WtC9jMbGGL3i

✔️هند یا ویتنام؟ مساله این است ✍🏻سهند ایرانمهر امروز فیلمی در فضای مجازی دست به دست شد که در آن به نظر میرسد همسر رئیسجمهور فرانسه، در سفر رسمی به ویتنام، سیلی مردافکنی نثار صورت او میکند. در اینجا عارضم که سعدی علیهالرحمه فرموده است: «زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری» و یحتمل اگر اکنون بود تایید میفرمود که گاهی نیز: «مرد جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری» البته کاخ الیزه بلافاصله واکنش نشان داده و گفته که ماجرا صرفاً شوخی و مزاح بوده است. اما بیایید فرض کنیم آن سیلی واقعی بوده؛ چه بسا مکرونِ ما نیز گرفتار شده باشد، همانطور که بسیاری از شاعرانِ ما قرنها پیش گرفتار شدند، اما با این تفاوت که آنها راه حلی داشتند: مهاجرت به هند! از حدود قرن دهم هجری، موج بزرگی از مهاجرت شاعران ایرانی به هند آغاز شد. دلایل متعددی پشت این کوچ جمعی بود: تغییر ذائقه دربار صفوی که شعرهای مذهبی را ترجیح میداد، کاهش حمایت از شاعران غنایی، فشارهای مذهبی، ناامنی سیاسی و البته دعوت دربار باشکوه گورکانیان هند که دستمزد شاعران را به طلا میدادند باعث شد شاعرانی که دل در گرو تغزل و خیال داشتند، دیگر جای نفس کشیدن نیابند و طبعشان در تنگنای تشر و تشیع، از گُل و گلاب و غزل به سرفه سفر بیفتد و چه چاره؟ هجرت به هند. پس اینگونه بود که هند، برای بسیاری از اهل ادب، تبدیل شد به پناهگاه شعر، خیال، و گاه فرار از روزگار اما گاهی دلیل مهاجرت بسیار شخصیتر و غریبتر بود. در کتاب ارزشمند «کاروان هند» اثر احمد گلچینمعانی –که شرح حال ۷۴۵ شاعر مهاجر به هند را در خود دارد– از شاعری نام برده میشود به نام «داعی اندجانی». مردی فاضل و اهل شعر. داستانش اما کمی با بقیه فرق دارد. او نه از ترس سانسور گریخت، نه طمع طلای دربار گورکانی. بلکه از دست زنش! در تذکرهای از «سلطانمحمد مطربی» آمده: «داعی اندجانی در مدرسه میر عرب حجرهای داشت. بستگانش او را به ازدواجی ناخواسته واداشتند. اما کار به ناسازگاری و نشوز کشید و شاعر بینوا، جان به هند رساند. در گجرات ساکن شد». مطربی سمرقندی هم با لحنی طنزآمیز مینویسد: از جور زن، کسی که بخواهد گریختن اندک مسافتی بود از قاف تا به قاف شاید اگر مکرون این تذکرهها را خوانده بود، حالا با برژیت مکرون به ویتنام نمیرفت، بلکه همچون داعی اندجانی، مجرد به سوی هند میشتافت؛ جایی که هم شاعران از فشار حکومتها میگریختند، و هم گاهی از دست سیلی زنان خود چنانکه سلیم طهرانی سرود: شب را برای راحت تن آفریدهاند در هند میتوان دو سه روزی نفس کشید https://whatsapp.com/channel/0029VazakAH9WtC9jMbGGL3i

همه مردم جهان به یک زبان سکوت می کنند! امروز زادروز پرویز شاپور است. https://whatsapp.com/channel/0029VazakAH9WtC9jMbGGL3i
