سهند ایرانمهر
سهند ایرانمهر
February 24, 2025 at 03:06 PM
🔸امروز سالروز درگذشت ابوالحسن ابتهاج (۸ آذر ۱۲۷۸ – ۶ اسفند ۱۳۷۷) پایه‌گذار اصلی برنامه‌ریزی توسعه ( مدیرعامل سازمان برنامه)در ایران است. او هم مدیر و برنامه‌ریزی کارآمد بود و هم چهره‌ای خوشنام و معتبر در آمریکا و نهادهایی جون بانک‌جهانی محسوب می‌شد، سختگیری و دقت و پاکدستی‌اش لقب «فسادناپذیر» را برای او‌ به ارمغان آورده بود با این‌حال سخنرانی و مصاحبه‌هایش در غرب( دانشگاه آکسفورد و کنفرانسی در سانفرانسیسکو) که در آن از سیاست‌های کلی شاه انتقاد کرده بود، سبب دستگیری او به هنگام مراجعه به ایران شد. به گفته خود ابتهاج، امینی به او‌ گفته بود که سخنانش شاه را تحریک کرده است. پرونده‌های منجر به حبس ابتهاج اشاره‌ای به مواضع او نداشت و پاکدستی او را هدف قرار داده بود و پروژه‌های سدسازی و عمرانی را بهانه کرده بود اما فشار چهره‌های بین‌المللی و پرداختن نشریاتی چون تایم به این ماجرا، سرانجام به آزادی او منتهی شد. 🔸ابتهاج در صفحه ۵۲۶ از جلد اول خاطرات خود می‌نویسد: ۱۵ خرداد تازه پیش آمده بود و اوضاع مملکت ناآرام بود. یاتسویچ از اعضای ارشد سفارت آمریکا گفت آمده‌ام از شما سئوال کنم آیا حاضرید نخست‌وزیری را قبول کنید؟ گفتم شما از طرف چه کسی چنین سئوالی می‌کنید؟ جواب داد واشنگتن از من خواسته موضوع را با شما در میان بگذارم. به یاتسویچ گفتم شرط اول من اینست که هیچ یک از وزراء حق نخواهند داشت مستقیماً پیش شاه بروند و از شاه دستور بگیرند رابطه شاه با دولت فقط توسط شخص نخست وزیر خواهد بود. شرط دوم اینست که نباید قسمت عمده درآمد مملکت خرج ارتش و خرید اسلحه شود. در عین‌حال نباید دول همسایه را ترساند زیرا این امر موجب رقابت در خرید اسلحه میشود ما در ناحیه ای قرار گرفته ایم که همسایگان هم درآمد نفتشان بیشتر است و هم مخارجشان کمتر. در نتیجه می‌توانند تسلیحات بیشتری تهیه کنند. شرط دیگرم این است که بتوانم نحوه اجرای اصلاحات ارضی را تغییر دهم در خاتمه گفتم «پیمان سنتو» یک سر سوزن برای ایران مفید نیست و بنابراین یکی از شرائطم این است که ایران باید از پیمان سنتو خارج شود. آن روز به یا تسویچ نگفتم که چه قصدی داشتم، ولی عضویت ایران را در سازمـان مزبور به‌طور یک جانبه لغو نمی‌کردم بلکه قبلاً از روس‌ها تعهداتی می‌گرفتم... یاتسویچ پس از شنیدن شرائط من رفت و چون هیچ یک از شرایط من مطابق سلیقه آمریکائی ها نبود دیگر از او خبری نشد. در اواسط سالهای ١٣٤۰ ، هنگامیکه پس از انجام سفری از واشنگتن به تهران باز می‌گشتم، سر راهم در لندن توقف کردم و به این فکر افتادم که به ملاقات راجر استیونز معاون وزارت خارجه انگلیس که از زمان سفارتش در تهران با او آشنا بودم و او را آدم واردی می‌دانستم بروم. در ملاقات با او وضع ایران را تشریح کردم و گفتم شما و آمریکائیها با پشتیبانی از روش حکومت ایران مرتکب گناه بزرگی می‌شوید چون می‌دانید چه فسادی در ایران وجود دارد. می‌دانید که مردم ناراضی هستند ولی حمایت شما است که باعث ادامه این وضع شده است و نتیجتاً تمام مردم ایران نسبت به انگلیس و آمریکا بدبین شده‌اند. شما باید برای جلوگیری از این وضع اسفناک و انفجاری که پیش بینی می‌کنم دست به کار شوید… عقیده من این است که دولت انگلیس یکی از بالاترین مقامات خود را همراه معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران بفرستد که بروند و به شاه بگویند که این کارهائی که تا به‌حال کرده‌اید بس است و باید رویه‌تان را تغییر بدهید. فساد و زورگوئی باید از بین برود و خلاصه اینکه او را وادار کنید تا به یک سلسله اصلاحات اساسی و نه ظاهری دست بزند اگر موفق بشوید این کار را انجام بدهید ایران نجات پیدا خواهد کرد. به استیونز گفتم می‌دانم که می‌ترسید شاه از شما برنجد، ولی اگر شما و آمریکائی‌ها ایستادگی کنید و این اصلاحات را از او بخواهید بالاخره قبول خواهد کرد. هیچکس دیگر هم جز شما نمی‌تواند شاه را وادار به این کار بکند و اگر امروز چنین اقدامی نکنید مقصر خواهید بود. استیونز در جواب من گفت درست است که اوضاع و احوال ایران رضایت بخش به نظر نمی‌آید ولی به‌قول ما شیطانی که می‌شناسیم از شیطانی که نمی‌شناسیم بهتر است». استیونز پیش خودش خیال کرده بود منظور من این است که تغییری در رژیم داده شود. https://whatsapp.com/channel/0029VazakAH9WtC9jMbGGL3i

Comments