
☕️یک جرعه کتاب📚
February 14, 2025 at 10:14 AM
https://whatsapp.com/channel/0029VaSiGzA6hENiuj0Qyd3F
اتاق انتظار مطب دکتر، گرم و خفه بود. در و پنجرهها بسته بودند، کولر جان میکَند و چند گلدان بزرگ و پُربرگ، بوی جنگلهای مردادماه را میدادند.
https://whatsapp.com/channel/0029VaSiGzA6hENiuj0Qyd3F
زنِ کناریِ من که توی داغی هوا چادرش بوی آفتاب میداد، کمی به اطراف نگاه کرد، بعد بیهوا، رو به دختر روبرویی با موهای بلند دماسبی پرسید: "معنی تَتوی روی دستت چیه؟"
دختر هندزفریاش را درآورد. "چی؟"
زن گفت: "تتو؟" به دست دختر اشاره کرد "معنیش چیه؟"
دختر هندزفری را رها کرد که آویزان گردنش شود و خندید: "نمیدونم. خوشگل بود، گفتم بزنه. خدا کنه چیز بدی نباشه."
زن چادری خندید.
زن آنطرفی که بلوز شلوار خنکی پوشیده بود گفت: "من یه ساک پارچهای داشتم، باهاش میرفتم خرید. یه بار دخترم گفت مامان میدونی روی این به انگلیسی نوشته من پوستکلفت هستم؟"
دختر گفت: "چه باحال!"
زن چادری گفت: "حالا پوستکلفت هستین؟"
گفتم: "بهتون میاد باشین."
منشی گفت: "نه اتفاقا، تیتیش به نظر میان."
زن خنکپوش خندهخنده گفت: "با کسی که سه شکم طبیعی زاییده از تیتیش بودن حرف نزن."
منشی خندید: "آخه زیادی خوشگلین."
لپهای زن گل انداخت.
https://whatsapp.com/channel/0029VaSiGzA6hENiuj0Qyd3F
دختر گفت: "خدا کنه معنی تتوی منم چیزی باشه که بهم بیاد."
زن چادری گفت: "ولی شیکه."
دختر گفت: "قربونتون!"
گفتم: "خودت براش یه معنی پیدا کن. از این به بعد خیال کن همون معنی رو میده."
گفت: "اوووم! معنیش مهربونیه. خوبه؟"
زن خنکپوش گفت: "بهت میاد."
زن چادری با لحن کسی که مثلا نمیداند، با ادا پرسید: "ببخشید معنی تتوی روی دستتون چیه؟"
دختر با همان ادا جواب داد: "نماد مهربونیه."
چشمک زد و خندید. خندیدیم.
به این فکر کردم اگر دختر در جواب همان سوال اول، هندزفری را برنداشته بود و فقط سر تکان داده بود، یا برداشته بود و استندبای کنار گوشش نگه داشته بود و سرسری گفته بود نمیدونم و دوباره فرو کرده بود توی گوشش، اين گفتگوی چندنفره شکل نمیگرفت. چند نفر با هم گپ نمیزدند، به هم نمیگفتند خوشگلی، مهربونی بهت میاد، چه باحال، شیک، قربونتون!
و اتاق در همان کرختیِ ظهر تابستان چرت میزد.
احساس میکنم این در خود فرو رفتنهای افراطی، این ماسیدن لبها روی هم که این روزها گرفتار آنیم، ما را هر روز بغضآلودتر و تنهاتر میکند.
باور کنید آن سکوت ممتد و اخم غلیظ روی پیشانی کلاس ندارد! بیاییم بیرون از گوشیها، از موسیقیهای تکنفره، از نمای بیرون پنجرهی قطارها و اتوبوسها، از دنیای ساکنِ درون... با هم حرف بزنیم، به هم نگاه کنیم، برای هم وقت بگذاریم.
همین واحدهای کوچک نوازش، دنیا را کمی هل میدهد به جلو، به بهتر شدن.
✍سودابه فرضی پور
👇👇👇
*جهت خواندن داستانهای جذاب به کانال یک جرعه کتاب بپیوندید* 👇
https://whatsapp.com/channel/0029VaSiGzA6hENiuj0Qyd3F
❤️
👍
👏
👌
💐
🙏
🫰
39