☕️یک جرعه کتاب📚
☕️یک جرعه کتاب📚
February 28, 2025 at 10:49 AM
چکیده ای از داستان: ویس و رامین خلاصه و بازنویسی: امینی  https://whatsapp.com/channel/0029VaSiGzA6hENiuj0Qyd3F داستان ویس و رامین میراثی است که از زمان اشکانیان برای ما به جا مانده و شاعر آن فخرالدین اسعد گرگانی است. این داستان عاشقانه مثل خیلی از سروده های دیگر، زیبا و دلکش هست. اما از آنجایی که در زمان اشکانیان ازدواج با محارم نه تنها رایج بلکه از این دیدگاه به آن نگاه می کردند که اینگونه ازدواج ها ثواب هم دارد، همین قضیه ثواب که باشد پای یکجور اجبار هم به میان میاد، اجبار که باشه خیلی مواقع عشق مثلثی میشود. به این علت این سروده در قرن پنجم با همه ی زیبایی و استحکام ،خیلی مورد استقبال عوام قرار نگرفته. *** در زمان اشکانیان در یکی از جشن های بهاره پادشاهِ پیرِ مرو با ملکه ی مهاباد، شهرو که زنی میانه سال ولی در عین حال زیبا و جذاب بود، روبه رو میشود، پادشاه مرو با یک نگاه! عاشق شهرو میشود. با اینکه شهرو مجرد هم نبوده. اما شهرو بر خلاف پادشاه مرو هیچ احساسی به او ندارد و بهانه میکند که عشق و عاشقی از سن و سال من دیگر گذشته، ولی شاه هوسباز مرو دست از سر شهرو بر نمیدارد و همچنان خواهان شهرو است و بهش پیشنهاد میدهد اگر خودت قصد نداری با من ازدواج کنی حداقل دخترت را بهم بده .از آنجایی که شهرو دختری نداره که به پادشاه تقدیم کند و با خود میگوید: سن و سالی از من گذشته و دیگر بچه دار نمیشوم پس بهترِ الکی قول بدم  که دست از سرم بردارد و به پادشاه قول میدهد اگر روزی صاحب دختری شد حتما او را به عقد پادشاه مرو در بیاورد ولو اینکه یک روز از عمر پادشاه باقی مانده باشد. مدت ها از این قضیه می گذرد تا اینکه شهرو در کمال ناباوری باردار میشود و دست بر قضا دختر به دنیا می‌آورد. اسم دختر زیبای قصه را ویس میگذارند. از جایی که پیش تر اشاره شد در این دوره ازدواج با محارم رایج بود، شهرو قصد داشت ویس را به ازدواج ویرو برادرش(پسر شهرو) در بیاورد. پادشاه مرو که از این قضیه خبردار میشود، برادر خود را نزد شهرو می فرستد و بهش یادآوری میکند که چه قولی به او داده، اما نه تنها شهرو تمایلی به وصلت با این پیر هوسباز را ندارد، بلکه ویس هم خواهان پادشاه مرو نیست. پادشاه که متوجه میشود شهرو قصد ندارد دخترش را به او بدهد، لشکری آماده ی جنگ، روانه ی مه آباد(مهاباد) میکند. دراین جنگ همسر شهرو کشته میشود، اما خانواده ی شهرو  پیروز میدان هستند. برای این پادشاه از در صلح به خانواده وارد میشود و با فرستادن هدایای زیاد و گرانبها میخواهد دل خانواده شهرو را به دست بیاورد. ویس را از او خواستگاری میکند و یادآور می شود که قول داده بود. بالاخره شهرو تسلیم خواسته ی پادشاه میشود. از این طرف پادشاه مرو برادری دارد به نام رامین، از او میخواهد که به مهاباد برود و عروسی که به او قول دادند را برایش بیاورد. رامین فرمان پادشاه را اطاعت میکند و راهی مهاباد میشود. *** https://whatsapp.com/channel/0029VaSiGzA6hENiuj0Qyd3F اما امان از لحظه ای که نرد عشق ببازی. ویس و رامین هر کدام سوار کالسکه ای  میشوند، کمی از مهاباد که دور شدند باد تندی شروع به وزیدن میکند و پرده ی کالسکه ی ویس کنار میرود، چشم رامین به ویس و این همه زیبایی می افتد و به یاد میاورد ویس همان همبازی دوران کودکیش هست و حتی دایه مشترکی هم داشتن. رامین از ترس پادشاه برادر عشقش را نسبت به ویس پنهان میکند و  ویس هم با اینکه هیچ علاقه ای به پادشاه ندارد مجبور به ازدواج میشود. همین ناخرسندی ویس از این ازدواج باعث میشه که ویس مرگ پدرش را بهانه کند و از پادشاه میخواهد که مدتی ازش دوری کنه چرا که فعلا عزادار پدرش هست. در مدتی که ویس خودش را عزادار پدر میداند به دنبال دایه مشترکی که با رامین داشت می گردد و پیدایش میکند. از او میخواهد راهی را نشان دهد که از شر این پیرهوسباز خلاص شود. از آنجایی که دایه علاقه ی زیادی به ویس دارد قول میدهد کمکش کند، برای همین طلسمی میسازد که برای مدتی پادشاه را از توانایی جنسی بندازد و دایه طلسم را نزدیک رودخانه ای چال میکند، بعد مدتی طوفان میشه و طلسم از بین میرود و ابدی میشود که حتی دایه هم دیگر کاری ازش بر نمی‌آید. از آنجایی که رامین از ترس پادشاه عشق خود را پنهان کرده بود، دایه را واسطه می‌کند که ویس را راضی کند با هم ازدواج کنند. دایه هم با ویس صبحت میکند و آن‌قدر از کمالات رامین میگوید تا بالاخره ویس راضی میشود. دایه هم در اولین فرصت زمینه دیدار این دو را فراهم می‌کند. *** و اما چه خبر از پادشاه مرو؟ در همین ایام که ویس و رامین عاشق هم شدن و دیدار تازه کردند، پادشاه مشغول ترتیب دادن مهمانی میشود که حتی مادر و برادر ویس هم به این مجلس دعوت شدند. در همین جشن. 👇👇👇 *جهت خواندن داستانهای جذاب به کانال یک جرعه کتاب بپیوندید* 👇 https://whatsapp.com/channel/0029VaSiGzA6hENiuj0Qyd3F
❤️ 👍 🙏 7

Comments