هنر عشق | حمید طاهری
February 11, 2025 at 12:29 PM
هانری کربن، نه هرگز اسلام آورد، و نه یک دم به تشیع گرایید. مسیحی به دنیا آمد، و مسیحی از این دنیا رفت. اصرار عدّهای برای شیعه یا مسلمان وانمودن او کودکانه و کودنانه است، و تصویر کربنِ خاورشناس را به کاریکاتوری تبلیغاتی بدل میکند.
جلسات «علمی» هانری کربن و علامهی طباطبایی در تهران هم دستمایهی گزافهگوییها و لافزنیهای هویتگرایانهی حقارتباری شده است.
خوشبختانه، دربارهی محتوای گفتوگوهای کربن و طباطبایی سندی به جا مانده که برای داوری بسنده است: کتاب «شیعه» (مجموعه مذاکرات با پروفسور هانری کربن) که به کوشش سیدهادی خسروشاهی، نخستین بار در سال ۱۳۳۹ خورشیدی تحت عنوان مکتب تشیع در ۳۸۰ صفحه به چاپ رسید، و بعد از آن هم بارها و بارها منتشر شده است. ویراستار کتاب مینویسد: «متن کتاب مجموعهی مذاکرات و نوشتههای استاد علامه آقای سید محمد حسین طباطبایی با پرفسور هانری کربن در سال ۱۳۳۸ است که با اضافات و ملحقاتی در اختیار علاقمندان قرار میگیرد.
طباطبایی نیز یادداشت کوتاهی به مثابهی مقدمه در آغاز کتاب میآورد و داستان برخورد با هانری کربن را به اختصار میگوید؛ دیداری که «مستعجل و با فرصت کم و وقتی تنگ» صورت میگیرد، ولی «شالودهی دوستی» را میریزد. طباطبایی از اینکه کربن تا به حال در معرض دانشها و دادهها دربارهی اسلام سنی قرار داشته، و با دانشمندان اهل سنت به همسخنی نشسته، نگران است، و در مقام یک روحانی و مبلّغ تشیع سعی میکند اطلاعات لازم دربارهی مذهب شیعه به او داده شود، مخصوصاً اینکه کربن در پی آشناکردن اروپاییان با تشیع است، بنابراین، فرصت استثنایی از نظر مذهبی فراهم آمده است. اگر طباطبایی زحمت سفر از قم به تهران را بر خود هموار میکند، و ساعتها، از طریق ترجمانها و طی مدتزمانی دراز (و لابد ملالآور) با کربن سخن میگوید، بیشتر انگیزهی مذهبی-تبلیغی داشته است، نه شوق مفاوضات فلسفی. کربن، حتی وقتی که با تشیع آشنا شد، دنیایی سراسر متفاوت با استادان فلسفه در ایران، و حتی با کسانی مانند سید حسین نصر داشت، و در عالمی دیگر سیر میکرد، که اینان زبان آن را نمیدانستند، و از اسرار آن آگاه نبودند؛ جهانی که خشت و سقفاش را آمیزهای از الهیات و عرفان مسیحی، فلسفهی پدیدارشناسی، تاریخنگاری، سنتباوری، و عالم اساطیر و ادیان میساخت و اسلام و تشیع هم جزئی از این تافتهی جدابافته بود، نه حتی بخش عمدهی آن.
کتاب «شیعه» به خوبی نشان میدهد که در این جلسات، که پس از مرگ حاضراناش اهمیت و آوازهای بیش از زمان وقوعشان یافت، از بحث فلسفی، به معنای دقیق و عمیق کلمه، چندان خبری نیست. موضوع بیشتر گفتوگوها تاریخ اسلام است، و نه حتی مباحث پیچیدهی کلامی. آن شوقی که کربن را به سوی دیدار با طباطبایی میکشاند، بودن در حضور آن حکیم محتشم بود. کربن به خوبی میدانست که او شاید واپسین نمایندهی سنّت قدیم و نسلی روبهانقراض باشد. طباطبایی را چون برهمنی بزرگ میدید، که هر «زیارت» تازهی او تجربهی معنوی جدید و مائدهای مینوی است. باهوشتر از آن بود که فرصت یگانهی چنان دیدارهایی را صرفِ «رفع اشکال»های علمی پیش پا افتاده کند، که چه بسا طباطبایی بهترین کس برای پاسخ بدانها نبود، و برای پاسخ آنها کسان بسیاری در دسترس مییافت. کربن چندان به اشکالات علمی خود نمیاندیشید، زیرا آنچه جایگزینناپذیر بود و جذابیتی جادویی داشت، بودن در محضر روحانی طباطبایی بود، تجسّد کامل آنچه او «اسلام ایرانی» میخواند. خیرهشدن در آن چشمان زمرّدین و فرونگر، و نفس کشیدن در انفاس معنوی آن پیر بوداوش، هر بار آزمون وجودی و دللرزانِ دیگری را میمانست، که «بگذرد از حدّ جهان، بیحد و اندازه شود.» باری، دیدارهای کربن و طباطبایی از جنس مناسک و آیین بود، نه علمی و فلسفی.
گفتوگوهای کربن و طباطبایی در سال ۱۳۳۸، چنانکه در این کتاب بازتابیده و به ثبت رسیده، از هیچ اتفاق خاصی حکایت نمیکند. سطح پرسشها و حتی پاسخها در اغلب موارد نازل، و حاصل ذهنی بسیط است. آنچه طباطبایی در این دیدارها به کربن گفته، در سطح طلبهای معمولی است، و نیازی به علم علامهای چون او نیست. طباطباییِ این گفتوگوها نه حکیمی الهی و فیلسوفی ربّانی، که مبلّغی مذهبی و دستآخر متکلّمی چون دیگر مشتغلان به کلام است، و در سیمای او برق و بارقهای از نبوغ بشری یا الهام الهی به چشم نمیخورد.
در نتیجه، میبینیم که حدود شصت سال از انتشار کتاب «شیعه» میگذرد، بدون آنکه توجه چندانی را برانگیزد، یا تأثیری روشن بر جای نهد.
تبلیغات تمامنشدنی این سالها و «تاریخسازی»های ایدئولوژیک، برای مسلماننماییِ خاورشناسی مسیحی که روی در نقاب خاک کشیده و دستاش از هر شکوه و شکایتی کوتاه مانده، و نیز بازی سخیف و سازمانیافته با خاطرهی تاریخی کسانی چون علامهی طباطبایی جز خواری آشکار داستانپردازان و خودخوارپنداری پنهان صاحبمنصبان گواه چه میتواند باشد؟