World Roman ¦ دنیـای رومان
February 26, 2025 at 06:09 AM
*`🤍قــــــسمت : ششم`*
*`🤍 ࢪومـــــان : دلبر ظــالم`*
*`❤🩹 نـــاشـــــࢪ : ساحل پنجشیری`*
*`❤🩹 نشـــــــــࢪ : دنیای رومان`*
(هارون)
هارون:بکتاش بچیم وخز ک بریم تا تریا ک بیخی روده خورد روده کلونه میجوه😢
بکتاش:تو هم ک مدام بچیم بم قصه شکم خونی 😂
هارون:پس ب قصه کی باشم ب قصه تو باشم؟ 😁
بکتاش:برو جلو شو ک بریم شیرین زبونی نکو 😒
هارون:قیافه نگیر دگ بچه حجی امشاو بکجایی؟ 🤪
بکتاش:هیچی رستی خب شد یادم آمد دیشاو مصور زنگ زد بمه تو و مر مهمون کرده امشاو همه بچه ها هم هستن 6بجه ها باز بیا ک بریم 😉
هارون:خووووو خی ایرقم باشه باز میایم میریم خودی هم ☺️
بکتاش:خو فعلا امر و خدمتی باشه بمه؟ 🙂
هارون:قربانت برو لالا مم رفتم خدایار 😊
دگ از پوهنتون بیرون شدم حرکت کردم طرف خونه ب در سرا ک رسیدم موتر داخل نبردم باز دوباره بیرون میشدم دگ حوصله نبود ببرم داخل 😂
هم در سرا وا کردم داخل سرا شدمه بسته کردم دور خوردم ک برم ب خونه ک یخ زد مر🥶🥶ایشته آوها یخی کی ریخت بالی مه؟🙄😑
سر خو بالا کردم دیدم همتا و تبسم ب طرف که نگاه میکنن 😐
هارون:علیکم سلام 🐊همتا:ایشتنی عمه خوبی سلامتی؟🤭
هارون:هاشکر تو خوبی حجی بی بی خوب بودن؟
همتا:هاشکر خوب بودن ببخشی بخدا تر شدی گناه همی تبسم شد 🤭🤭
تبسم:عه عه همتاگک چری گناه مه میکنی مه ماستم بالی تو بریزم ک یکدفعه ای هارون بیامد و بریخت بالی هارون
هارون:خیر مشکلی نیه تبسم هوا گرم بود نیاز دیشتم کمی آو یخ ☺️😁
تبسم:ها بیازو تو بچه خوبی ب دل نمیگیری مثل بعضیا😜
همتا:بعضیا مه بودم دگ نه؟ 😐😑
تبسم:مچم دگ هر رقم خوش داری فکر کن 🐊هارون:خب بریم داخل حالی چری بیرون ایستادین شما دو نفر؟ (تبسم)
تبسم:تابش مر ببرد خونه کاکاهمایون و برفت مم رفتم داخل و خودی دخترا خوش آمد کردم و بشیشتیم ب اختلاط دگ 😂
دگ دخترا گفتن بیاین جرات حقیقت نوبت شد بمه و همی عمه دغل باز مه همتا گک 😜
تبسم:جرات یا حقیقت بی همتا؟ 🤣
همتا:جرات خنده گک 😂
تبسم:خوب خوب 😈باید یک جک آو یخ بریزی بالی خو 😉
همتا:البد مایی بعد از جک آو هم برم پهلو حجی آقا خو ب قبرستون؟ 🤣
تبسم:نی حیف حجی بابو جان مه نمایه تو بری پیش نا 😂
همتا:هی هی 😑یک خدا نکنه ای نمیگه چیش سفید اصلا نمیریزم جک آو هم بالی خو 🤷♀️
تبسم:دغل بازی نکو دگ همتا 🙄
مهرسا:وخز تبسم خودتو بریز آوها وقتی همتا نمیریزه😁
تبسم:خودتو خواستی دگ همتا خانم
همتا:مردی بیا بریزک
تبسم:همتا گپ خو بگفت و فرار کرد ته سرا مم ب رد او میدویدم تا آوها بریزم بالی او همیته ک میدویدم یکجا نزدیک همتا شدم ک در واشد و هارون بیامد و مم دگ ب حساب خودخو خاستم رو همتا بریزم ک همه آوها یخ ریخت رو هارون🤭🤷♀️
حالی دگ مر میگی همیته خجالت کشیدم ک چی ولی خب بود هارون بچه با درکی بود درسته خیلی اخمو و مغرور بود اما مچم چری جدا از خوهر ها خو بامه هم رفتار خوبی دیشت اما با دگ دخترا قومی نه که بگم بداخلاقی کنه اما خیلی گپ نمیزد مچم دگ 😂
هارون رفت داخل و مه همتا هم رفتیم داخل
هدیه:چکارشد ای که هنوز خشکه بجا او هارون تر امد ک🤣
تبسم:برفتم آوها رو همتا بریزم ک یکدفعه ای هارون آمد و او تر شد 🤭
هدیه:البد چُلاق بودی دخترکاکا، خب نشون کج نمیگرفتی🤣🤣🤣
تبسم:نشون مه راست بود 😂 همتا کج بود 😂
همتا:هی هی برار زاده هم برار زاده ها قدیم، اینار تو سیل کو 😒
تبسم:خوبه فقط 3/4سالی کلونتری از ما 30/40سال ک کلونتر نی 😂😂
همتا:حالی هرچی 😒 وخز هانی یک خوندنی بزن توربخدا دلم بپوسید 🥵
هانیه:خب چی خوندن بزنم میرقصی حجی عمه🤣
همتا:حجی عمه باز از ته کدو روده خو بدر کردی😂
هانیه:از ته روده کلون دست راست طبق چهار اخر کوچه سنگ کلیه😁😁
تبسم:یاری زن برار توهم بلایی بودی 😆😆
همتا:عه هانی وخز دگ یک خوندنی بزن توربخدا بسر تابش داری تا نزنی 🤪
هانیه:وی سر تابش جان سلامت چری قسم میدی انی میزنم دگ 😒
تبسم:وقتی هانیه ایته گفت همگی ما ب یکصدا گفتیم 🗣️
همگی:شو ذلیل 😄
*تشکر از اینکه رومان مطالعه کردیت برای همایت و ادامه رومان یک لایک قلبک بزنید ممنون❤🩹🫶🏻*
❤️
👍
🆕
😂
🤍
40