المرصاد فارسی
المرصاد فارسی
June 3, 2025 at 02:46 PM
https://almirsaddari.com/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%aa%d8%a7%d9%87-%d8%a8%d9%87-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d9%88-%da%a9%d8%a7%d8%b1%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b4%d9%87%db%8c-2/ *نگاهی کوتاه به زندگی و کارنامه های شهید نوجوان؛ طالب‌العلم سمیع‌الله «امرالله» تقبله‌الله* شهید جوان سعید سمیع‌الله «امرالله» تقبله‌الله از جمع جوانان جدا شده از کاروان پاک‌سیرتان و پیروان راه مقدس؛ فرزند مرحوم حاجی قاسم جان بود وی در یک خانواده متدین، مجاهد و باوقار در قریه توریخیل، ولسوالی برکی برک ولایت لوگر، در سال ۱۳۷۷ هجری شمسی چشم به جهان گشود. او تعلیمات دینی خود را نزد برادر مرحومش مولوی عبدالمتین «رشیدخیل» آغاز کرد، سپس در لیسه سلوزی شامل شد اما در جریان درس‌ها، روی از جهان فانی گردانیده و به آرمان نهایی‌اش پیوست. شهید سمیع‌الله تقبله‌الله تحت قیادت امارت اسلامی و رهبری شهید مولوی حبیب‌الرحمن «فتح‌الله»، یکی از مجاهدان فداکار، مخلص و استوار دلگی «کاروان الهی» بود؛ وی از کودکی با مجاهدین عشق می‌ورزید و از همان زمان در جریان مبارک جهاد از طریق خدماتی چون پاک‌کاری اسلحه، جابجایی مواد منفجره و تجهیزات، آماده‌سازی محل استراحت شبانه و سایر خدمات سهم می‌گرفت. با رسیدن به جوانی، با اخلاص و محبت کامل به جبهه عملی جهاد راه یافت و همراه با یاران مجاهدش با پایداری و شجاعت کامل در سنگرهای جهاد فعالیت داشت. اکنون وقت آن فرا رسیده بود که در برابر دشمن آستین بالا زده، تیرهای دقیق‌تری پرتاب کرده و فنون جنگی را فرا گیرد. بدین منظور، با دشواری‌ها و در شرایط سخت و پیچیده، به تیرا سفر نمود و در معسکر ابو عبیده بن جراح (رض) چهل روز آموزش نظامی را تکمیل کرد. پس از آن بلافاصله عازم سفر سخت و خطرناک دیگری شد، در ولایت ننگرهار پروژه‌ای از سوی غرب به کار افتاده بود؛ گروه خوارج که از نام اسلام سوء‌استفاده می‌کردند، هر روز روستاها، دره‌ها و ولسوالی‌ها را زیر قدم‌های ناپاک خود درمی‌آوردند، بزرگان قومی را با بمب از بین می‌بردند، خواهران و مادران مؤمن بی‌عزت می‌شدند، مردم مجبور به فرار از خانه‌هایشان می‌شدند، تمام ولایت در فضای مرگبار فرو رفته بود، رنگ و طعم زندگی از بین رفته بود و سنگ و گیاه کوه‌های ننگرهار با خون مردم مظلوم و مجاهدین مؤمن رنگین شده بود. این وضعیت؛ سمیع‌الله تقبله‌الله را آرام نگذاشت برای مقابله با خوارج به ننگرهار اعزام شد. او به مدت یک‌ونیم ماه در آنجا در برابر داعش مبارزه تن‌به‌تن کرد و مناطق زیادی را از وجود آنان پاکسازی کرد، وقتی که واحد نظامی‌شان از ننگرهار به عقب برگشت، در ازره با یک فرد داعشی ها که خود را وابسته به امارت اسلامی می‌خواند روبه‌رو شدند و در محاصره قرار گرفتند. پس از مدتی درگیری، آن داعشی به ننگرهار فرار کرد؛ تعدادی از دوستان سمیع‌الله تسلیم شدند و برخی دیگر به شهادت رسیدند، اما سمیع‌الله جان از آن حادثه ناگهانی سالم بیرون آمد. پس از آن حادثه خونین شهید سمیع‌الله به زادگاه اصلی خود برگشت و بار دیگر در سنگرهای ولایت لوگر به جهاد ادامه داد. سرانجام، در تاریخ ۱۷ میزان سال ۱۳۹۴ هجری شمسی، در حالی‌که تمام روز پاسداری سنگر اسلامی را به‌عهده داشت، در یک حمله ناگهانی مزدوران داخلی به شهادت رسید و پیکر مبارکش به مقر ولسوالی منتقل شد، نحسبه کذلک والله حسیبه. بعد از شهادت محمد جاوید سرحدی؛ سمیع‌الله جان تقبله‌الله دومین شهید از این خانواده مجاهد بود که خون پاکش را در راه سربلندی کلمه طیبه و برپایی نظام اسلامی نثار کرد، تقبله‌الله. از آنجا که شهید سمیع‌الله (امرالله) دارای اخلاق نیک و بلند بود، خاطرات فراوانی نیز از او بر جای مانده است؛ روزی قریه توریخیل در یک عملیات وحشیانه شبانه‌روزی به همکاری مزدوران داخلی توسط اشغال‌گران محاصره شد، فضای قریه نیز در کنترل هواپیماهای گوناگون دشمن قرار داشت، صبح‌گاهان سمیع‌الله جان اسلحه‌اش را برداشت و به سوی دشمن حرکت کرد، دشمن معمولاً خود را در خانه‌هایی مستقر می‌کرد که نقطه حاکم و محفوظ بودند و مردم عام قریه را به‌عنوان سپر انسانی در اطراف خود قرار می‌دادند تا مجاهدین نتوانند هدف قرارشان دهند، اما شهید سمیع‌الله جان با دقت تمام و تنها، در نزدیکی همان خانه‌ها کمین گرفت و با تاکتیک بالا، حمله ناگهانی کرد که در نتیجه آن، یک اشغال‌گر فوراً به جهنم فرستاده شد و یکی از افراد سپیشل فورس زخمی گردید. اشغال‌گران و غلامانشان گمان کردند که گروه بزرگی از مجاهدین به آنان حمله کرده، ازین‌رو به همه جهات با سلاح‌های سبک و سنگین تیراندازی کردند، اما سمیع‌الله در حالی از آن موقعیت برگشت که لقب «غازی» را کسب کرده بود. این شهید نوجوان به شعر و شاعری نیز علاقه داشت و برای نخستین شهید خانواده‌شان، سرحدی و دیگر دوستان خود شعری ساخته بود که آن را با لهجه شیرین خود زمزمه می‌کرد، اما زندگی‌اش مانند خورشید زرد غروب‌گاهی بسیار کوتاه بود و خیلی زود به کاروان رنگین شهدا پیوست. نحسبه کذلک والله حسیبه.

Comments