عاشقانه های روز 🌹
عاشقانه های روز 🌹
May 18, 2025 at 03:24 PM
#پارت_61 نزدیکـم نشـو . . !😈🍕 _اره..راستش منم خوشم نمیومد یه تیتیش‌مامانی وارد جمعمون بشه _عمو نادر حالا از کجا میدونی تیتیش مامانین اونا؟ _نه میدونم هستن...تو چی جاوید وقتی جاوید خطاب قرار داد، جاوید اجباراً از لاک خودش بیرون اومد نمیدونم چش بودم که از وقتی منو دید تو خودش رفت و عصبی بودن میتونستم توش ببینم رو جاش جابه‌جا شد دست به سینه پرسید _من چی؟ _تو هم با منو رضا همنظری؟ تازه دوزاریش افتاد که تو یه جمله کوتاه جواب داد _اینا مسائلی نیستن که ما بخوایم براش نظر بدیم! لیوان نوشیدنی بِه‌لیمویی که مامان برامون آورده بود تکون دادم پوزخند نامحسوسی زدم عمو نادر شبیه بابا بود و حتی بیشتر از اون خوش‌خنده همیشه بساط شوخی خنده به راه بود تو جمعی که اون حضور داشت هرچند که هیچوقت نمیشد غمی که بعد از مرگ زدنش گریبان گیرش شد رو فراموش کرد اما با این حال باز هم حفظ ظاهر میکرد حداقل سعی می‌کرد حال بد به کسی منتقل نکنه! _اوه..ببخشید قربان..درست میگید نوشیدنی مزه کردم و گفتم _فعلا که دارم از تنهاییم لذت میبرم عمو لایک کن بریم پارت بعدی❤️
❤️ 👍 😂 🙏 😮 😢 500

Comments