
♥️DastanSara | خـلـوت دل♥️
May 28, 2025 at 04:48 AM
♥️رومـان :عـشـق ابــدی
#نـویـسـنـده: سـمـا ابــراهـیـمـی
#تـرتـیـبـ کـنـنـده :بــانـو رسـا
#قـسـمـت :چهاردهم
https://whatsapp.com/channel/0029VaWaiPEBA1f2u4ilGG3m/15101
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
خانه آمدم و راست رفتم اوطاقم تا جان داشتم گریه کردم و به تقدیرم لعنت میفرستادم ای کاش هیچ وقت به دنیا نمییامدم دلم از آدم و عالم سیاه شده بود
روح الله وقتی اعصبانی میشد هیچ فرق برش نمیکردم
تا صبح گریه کردم ای کاش راه چاره میداشتم از دست ای ظالم بزور در ای خانه اوردیم حال ام دست سرم بالا میکنه
بعد از ادا کردن نماز صبح خابم بورد تازه چشمم گرم آمده بود
که دست در رویم کشیده شد و موهایم نوازشش میشد
تا چشم هایم باز کردم که روح الله در بالا ی سرم نشسته
زود سر جایم نشستم که گفت
مقبولک ترسیدی ؟
تو اینجه چی میکنی
چرا حق ندارم پیش زنم بیایم
او وقت که دست ات سرم بلند میکنی زنت نیستم
اوووف ریشما خو میبخشی دگه بخدا اعصابم خراب بود
زود از پیشش خیستم و رفتم طرف حمام
با ای که زنش بودم اما هنوزم بدم میامد ازش
از حمام که برامدم که اوطاق یک حال کرده اوووووف خدا لعنتت کنه شپشی خدا زده
حال کی جم کنه اقدر ره اوووف
تمام کالا های خود ره و از مره در روی زمین انداخته بود
کاش باز حوصله میداشتم وحشی خدا زده ره
خو مجبور بودم گرفتم و جم کرده رفتم که دروازه باز شد و آمد داخل
طرفش بد بد سیل کردم و گفتم
ای چی حال کردی اوطاق ره
خوب کردم
اوووف چرا اتو میکنی روح الله دیوانه ام کردی هیچ نمیگی امی حوصله نداره
دلت داری دلت نداری جم کو
در دلم گفتم خاک د سرت شوه که اتو نافهم هستی خوده کنترول نتانستم و گفتم
کد مه ضد داری حه هم بزور اوردیم در ای خانه خراب شدیت هم کدم لج میکنی
امی گپ زدم که آمد و چنان سیلی زد که نقش زمین شدم بلند گفت
ای زبانت کوتاه نشده هنوز پره آسیاب واری است کده مه زبان میکنی؟
دوباره اشک از چشم هایم سرازیر شد روح الله رفت و دروازه ره محکم زد
اوووف لعنت خدا سرت روح الله که امتو زدیم
هق هق گریه ام بلند شده میرفت و بحال خود گریه میکردم حال دگه حتی پدر و مادر ام قبولم نداشتن اووووف خدا چرا مرا در دست ای ظالم انداختی
زانو هایم بغل کردم و اشک میریختم که کسی موهایم نوازش داد
سر بالا کردم که امی خدا زده است
دوباره سرم روی زانو هایم ماندم
گفت. میبخشی ریشمایم
به مه دست نزن بی وجدان خدا بزنیت
خو امتو میگی حه
ها هاامتو. میگم چی میتانی حه دوباره میزنیم
نکو دگه اعصابم خراب شیشک
بد بد طرفش دیدم که آهسته از گونه ام بوسید و گفت ببخش
نمیبخشم
خیره بخیز تیار شو پیش داکتر ببرمت
نمیرم جایی
با صدای نصبتا بلند گفت
بخیز دگه وی چقه لج باز بودی
بخاطر ای که یک بار دگه سیلی نخورم خیستم تیار شدم
و رفتیم اما از طالع بد م که شاهد دم راه ما سبز شد
با چشم های آبی اش طرفم سیل کرد و مه آهسته سلام دادم
شاهد. کجا بخیر لالا
روح الله. باش ینگیت پیش داکتر میبرم
شاهد. خو برو خداحافظ تان
اصلا همراهم گپ نزد
رفتیم پیش داکتر چند دوای تقویتی داد و گفت بیحد ضعیف استی و یک دانه دوای دل بدی
و گفت طفلم کاملا سالم است
چاشت روح الله بوردیم در یک رستورانت و کباب سفارش داد
وقتی آمدیم روح الله از موتر در دم دروازه پیادیم کرد و گفت خودش حوزه میره
مام آمدم داخل حویلی خیلی جم و جوش بود و کلگی یک کاری میکرد به همگی سلام دادم و رفتم پیش مینه و ثنا پالک پاک میکردن
سلام دخترا خسته نباشین
مینه. سلام زن کاکا خوبستی جور باشی
وعلیکم شکر زنده باشی چی گپ است خیرتی است
مینه. اووو میبینم حال خوشت میایه زن کاکا بگویم برت
ازی گپ خنده ام گرفت و گفتم
ههههه نی خوشم نی خو
ثنا. ها نی کی کدام تغیر آمده چطو یا از کاکا روح الله خوشت آمده
وااااا توبه چی میگن مه بیخی پیشمان شدم از آمدنم
ههههههه بیابیا فرار نکو
خو نگفتین چی گپ است ؟
کاکا شاهد مهمان کردیم فردا چاشت است مهمانی
خووو خی اتو
ها
خی مه برم لباس هایم تبدیل کنم میایم
در راه میرفتم که رعنا در گل افتاد و گریه داشت بغلش کردم که مادرش هاجر امد و زود از بغلم گرفتیش گفتم
بان مه دست و رویش ره بشویم دست های تو خمیر داره
هاجر بد بد طرفم سیل داشت که متوجه شکمش شدم
اووه ای ام حامله بوده چطو کس خبر نداره
دست و صورت مقبول رعنا گک شستم که صبحان الله ام آمد و با صدای طفلانه و شیرینش گفت
موری ته رعنا ته مینه کوی ماته نکوی؟
هههههههه چقه شیرین گپ میزد مه ام که کم کم پشتو یاد گرفته بودم گفتم
کو م ولی نه ته ام زما زوی یی
هاجر بد رقم بد بد سیل داشت رعنا گک بردم در اوطاقم و لباس هایش تبدیل کردم واقعا
هر دو طفل روح الله زیاد شیرین و مقبول بودم
در حال شانه زدن موهای رعنا بودم که روح الله آمد و رعنا در بغلش دوید روح الله دخترش در بغلش بلند کرد و گفت
آخخخخ زما اخکلی سنگه ییی ؟
شه یم پلاره موره زما ته مینه لری
ههههههه کوم ه موری ؟
دا ریشما موری
روح الله طرف مه سیل کد باز به رعنا گفت
فقط تاسو ته مینه کوی یا ما سره هم ؟
با تعجب طرفش دیدم که خنده کرد و رعنا ره بوسید و گفت
لوبی کوه صبحان سره
رعنا رفت بیرون
روح الله طرف م سیل داشت از جایم خیستم و میخاستم برم دستم گرفت و طرف خودشکشم کرد
و گفت بگو نی؟
چی ره
اممم ای که ما سره مینه کوی یا نه
چیییی
ههههههه نفهمیدی
سرم پایین انداختم فامبدم چی گفت
اما میخاستم خود ازش دور کنم نمیتانستم برش دروغ بگویم مه روح الله ره دوست نداشتم اما مجبور بودم همراهش باشم
که ادامه داد وایی ریشمااا
چی ره
هههههه دوستم نداری؟
امممم
حه ؟
چای میخوری برت بیارم ؟
گپ تیر نکو بگو دگه ای سه ماه است زنم هستی اما هیچ محبت نمیتی برم راست بگو دوستم نداری یا داری میشرمی ؟
اممم نمیفهمم
هههههه
از کمرم گرفت و نزدیکش اوردیم یکی لرزه به تنم آمد و
گفت
یعنی هیچ حسی نداری برم
اممم دارم
نمیتانستم بگویم نی خدا میفهمید چرقم میشد رویه اش و چی فکرمیکرد در باره ام
لب خند روی لب هایش نقش بست و گفت
ببخشیم بخاطر رویه صبحم
امم بخشیدمت
راستی ؟
اممم
از پیشانیم بوسید و گفت قول میتم دگه تکرار نشه
////////////
شاهد
امروز که روح الله ره با ریشما دیدم که میرفتن شفاخانه دلم باز کوه غم شد دگه تحمل نمیتانستم ای وضعیت ره از طرف دگه مادرم شله بود که نامزادم کند
وقتی از خانه روح الله ی شان آمدم
رفتم پیش مادرم دگه کس در ذهنم نمیگذشت گفتم هر کس ره مادرم بگویه امو ره میگیرم
سلام علیکم موری
علیکم سلام زویه شه یی
سلامت اوسی امممم مادر
جانم
امممم
چی شده بچیم بگو
راستش مه درباره گپت فکر گردم میخایم دوباره برگردم قطر اما پیش از او اگر میخایی نامزادم کو
راستییییی الا مادر قربانت
مادرم آمد و از سرو صورتم میبوسید که گفت
خو کی ره بگیرم برت
امم نمیفهمم هر کس که خودت صلاح میبینی
وااا خو یعنی کس زیر نظر نداری
نی وله کس نیست مادر
خووو خیر امم مه خو از اول میگفتم دختر خالیت لیمه ره بگیریم برت
خهههههه مادر او خورد است طفلک
کجایش خورد است تو درای وقت ها ندیدی نامخدا یک قد و اندام کشیده اقدر مقبول شده که نگو
ههههه خو دلت مقصد مقبول باشه
الااا توبه هههه تو شوخک
خو سیس دیگر کده ینگیت میرم یک دفه خانه خالیت اگر توام خاستی بیا
امم خودم نمیرم شما ره اگر گفتین میرسانم
سیس بچیم مه برم مسکا. ره بگویم بعد از نان چاشت میریم
درست
گرچی دلم اصلا خوش نبود اما نمیخاستم خوده عذاب بتم
بلاخره ساعت دو مادرم و مسکا آماده شدن و بردم شان خانه خالیم و خودم در موتر نشسته بودم که لیمه دروازه ره باز کرد
دختر زیبای بود و ای بار به چشم خریدار طرفش دیدم هههه اما نمیفامم چرا هنوزم دلم راضی نبود
.......

❤️
👍
😢
🆕
❤
🥹
😂
😭
😮
🥺
465