*#لا لِلعُنصُريةْ _ لا لِلتنمُرْ ..《02》* *#بقلم _أسرار جمعة... 💛* *♡♡♡♡ـہہہـ٨ــــہہہـــــ♡♡♡♡ـہہہـ٨ــــہہہـ♡♡♡♡* ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏الصباح صحيت بدري.. لقيت البنات لسه نايمين ! طلعت برا.. لقيت في بت عايزة تعمل في الشاي بقينا نعملوا سوا. هي قاعدة تعمل في شاي اللبن، وأنا السادة. أنتهينا.. كبيناهوا في السرامس وجبنا صحانة ختينا فيهم الخبيز مشيت وزعتوا.. بقينا نشرب و نتونس مع بعض، طلعت بت جيرانهم أسمها " قمر " اللهم بارك ظريفة كِدا . الخبير أنتهى.. قالت : ماشة تجيب وتجي . _يا بت البتعملي في الشاي.. جيبي لينا حبة نعناع للشاي ده . شلت النعناع وديتو ليها.. جنبها في مجموعة كِدا واحدة من النساوين قالت لي : عايزة حب شاي ؛ لانو بتشرب الشاي تقيل مشيت جبتو ليها في المُصفى . قعدت بعد مسافة قمر جات.. تاني في واحدة نادتني قالت : عايزة نعناع. قمر: أها بدينا المعط وعوارة كُل واحدة تقول عايزة الشاي حسب ذوقها. ما تشتغلي بيهنْ ما عِندهُنْ مُوضوع. روان: ثواني بس أودي ليها وأجي وديتوا ليها وقمر تنقنق ساي.. قمر: عاد النساوين ديل مُستهبلات ساي تلقى الواحدة في بيتها ما قاعدة تشرب شاي زاتو تجي تدلع هنا وتقعد تعلق وتتشهى فينا. ما يشربوا بس و يكتفوا بالموجود في داعي كُل واحدة تختار على كيفها. ولا آقول ليكِ قومي زاتو شاي وعملناهو و وزعناهو كمان، عملنا العلينا وكفاية العاجبها تشرب من ده ما عاجبها ما تشرب بس أصلاً ما حـ تموت كان ما شربت يلا قومي نشرد سريع قبل واحدة تجينا ، كان قعدنا هنا لي زمن العقد ما ح نقوم . قُمنا مِن المكان سريع ودخلنا جوا.. بقينا نضحك ضِحك على نفسنا و شردتنا ! زمن الفطور النساوين مشوا بيت أهل العريس ؛عشان يوصلوا ليهم فطور العريس . لـٰكِن.. أنحنا ما مشينا ؛ عشان نجهز حاجات العقد . فطرنا بعدين بقينا ننضف في المكان ونرص السُفر ، وملينا الحفاظات وعملنا العصائر ، مشيت جوا جهزت الحلاوة والخبائز . قبل زمن الغدا كِدا قمر نادتنا أنا وشفق قالت : نمشي نتجهز في بيتهم ؛ عشان هنا جوطة. شلنا ملابسنا ومشينا. أول حاجة قالت : نعمل ماسك. شالت عملت في وشها وقالت لينا : هاكم جلبطوا وشوشكم دي ضِحكنا، شفق شالت عملت أنا قُلت ليهم : ما عايزة . قالوا لي : ولا على كيفك . بعد جوطة وأصرار منهم حتى عملتَ خليناهو لِمُدة 15 دقيقة بعدين غسلناهو . شفق: ماشاء الله وشك بقى ناير يا روان قمر: أحم أحم أصلاً الماسك بتاعي رهيب وعلى فِكرة يا روان إنتِ حِلوة شديد و ملامحك ماشاء الله بس.. ناقصك تهتمي بي نفسك يعني.. تعملي ماسكات طبيعية ووشك ح ينور ذي اللمبة عديل ! ضِحكنا على تشبيهها . بلسان روان ... فِرحت شديد لمن قمر قالت لي : أنو أنا حِلوة . يمكن أول مرة زول يقول لي : إني حِلوة . فـ الحاجة دي فرحتني شديد حرفياً الكِلمة الطيبة ماف زيها . " إنتِ حِلوة " بي الكِلمتين دي بس جبرت بي خاطري و خلتني مبسوطة، ومودي يتغير . بعده أتجهزنا طبعاً أنا مُختمرة ، الناس بقولوا للبتظهر وشها وتغطي شعرها مُحجبة لكن.. غلط الصح "مُختمرة أو سافرة" أما المُحجبة ما بظهر منها أي شيء ولا حتىٰ عيونها . بقينا نتصور ... أتصورنا صور كتيرة لمن.. قولنا بس ! بعدين طلعنا على بيت العرس وصلنا.. قعدنا في الصيوان بعد مسافة سمعنا صوت الطِلق قالوا : عقدوا. قمر: عُقبال طلق عقدي يارب أشبكوها أمين. أنا وشفق: أمين أمين. شفق: هسه هبة "العروس" أحساسها حـ يكون كيف ؟! قمر: بري ما جربنا قبل كِدا أستني لمِن يعقدوا لي بعدين أوريكِ أحساس العروس بكون كيف لحظة العقد . مشينا لي خالتي باركنا ليها وشلنا صواني الخبز والحلاوة والعصير بقينا نوزع للناس . في واحدة من النساوين لمِن مديت ليها الحلاوة سالتني ... _يا بتي إنتِ أسمك منو ؟! روان: أسمي روان يا خالتو . _بتبقي للعروس شنو ؟! روان: بت خالتي . _بالله إنتِ بت غادة ؟! روان: أي _ماشاء الله، أنا خالتك نعمات . روان: ربنا يحفظك طيب أستاذنك يا خالتو أضيف الباقين . نعمات: أذنك معاكِ . مشيت ضيفت الباقين الصينية أنتهت.. مشيت أشيل تاني واحدة لمِن طالعة في ولد مد لي يدو أتحيرت طبعاً ! قُلت ليهو : ما قاعدة أصافح . قال لي : عايز صينية الحلاوة للرجال . اخخ بس في اللحظة ديك أتمنيت الأرض تنشق وتبلعني مِن الإحراج، دخلت جوا أظافري . أديتو الصينية وطلع.. الناس أتغدوا، بعدين جابوا العروس . .. العرس أنتهى ... ما رجعنا البيت قُلنا نبيت ؛ عشان نساعد خالتي في الغسيل و ترتيب البيت، والتفاصيل دي . تاني يوم.. بدينا مِن الصباح خلصنا الظهر عملنا الجبنة شربنا وبقينا نتونس ونحكي عن العرس . العصر طلعنا على البيت.. وصلنا مشيت غرفتي نُمت طوالي كُنْتَ مُرهقة جِداً ! صحيت قريب للمغرب صليت وطلعت برا لقيت أبوي سلمت عليهو في راسو تاني مشيت المطبخ ؛ عشان أجهز الغدا . جهزت الصينية وأتغدينا بعدو عملتَ الشاي . .. تاني يوم ... مشيت الجامعة لقيت لُدن.. روان: فقدتك في العِرس . لُدن: ذي ما عارفة أخوي جا مِن السفر و أمبارح كان عندنا ضيوف كُتار جوا ؛ عشان يحمدلوا ليهو السلامة ؛ لانو طول ما جا البلد دي ؛ عشان كِدا ما قدرت أجي . روان: أيوا وحمد الله على سلامتو . لُدن: الله يسلمك أها العرس كان كيف ؟!. روان: حِلو شديدد وبقيت أوريها في الصور . حضرنا المُحاضرات وطلعنا على البيت ... *بِسمِ اللّٰه عَلى مُبتَغانا ، حَتى..* *يَشاء اللّهُ لَنَا الـوُصُول .!* *#حوقلوا 💛🌻.* ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏.*★★★★★يتبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع★★★★★*‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏