*#مَشْوَار _ إِلْتِزَام《11》* *#بِقلم: أسرار جُمعة 💛.* *ـہہہـ٨ــــہہہــــــہہہـ٨ــــہہہـ* ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏فِي بيت ناس رِحاب .. كان قاعدين تنزيل و رِحاب و مرت خالها أسمها مزاهر، عمرها قريب مِن عمرهم كانوا قاعدين يتونسوا. فجأة ولد مزاهر الصغير أسمو خالد، عمرو زِي سبع سنوات كِدا، جا داخل و قال لي أمو تديهو قروش؛ عشان يشتري شيبسي مِنْ البقالة. مزاهر: يا ولد أنا مُش قبل شوية أديتك قروش، و ديتها وين؟ خالد: أشتريت بيها حلاوة. مزاهر: خلاص بعدين بديك. خالد"بِأصرار": لا، أنا عايز هسه. مزاهر"بِحسم": يا ولد!. خالد"وهو يصر وشو": ما عايز زاتو. و ضرب أمو و جرى هي بقتْ تضحك، طبعًا حيرتني! تنزيل"بِأستغراب": ضربك و أنتِ تضحكِ؟ مزاهر"بِبرود": عادي، أصلًا ضربتو ما حارة. الجارة: لـٰكِن يا السمحة، مفروض تعودي ولدك إنو ما يضرب الناس، و الضحك ليهو حدود و ما ينفع أي موقف نضحك فيهو خاصة لما الشفع يعملوا خطأ الحاجة دي عِندها تأثير سلبي جِدًا! لما الأم تشوف ولدها عايز يعمل حاجة غلط وتضحك عليهو أو تسكُتِ مِنْ غير ما تنبهُ كِدا فِي الحقيقة بِتديهو إشارة إنه ده عادي وما في حاجة غلط. مثلاً زِي موقفك هسه دا الضحك فِي الموقف دا كأنو تشجيع و الوضع ده مُمكِن يتنقل لِصورة سلبية عن سلوك الولد، و ما حيخلي الشفع يعرفوا الحدود، ولما يكبروا حيمشوا فِي الحياة مع فكرة أنو يمكن يعملوا أي حاجة بدون عواقب، وده مُمكِن يخليهم يتعرضوا لِمشاكل أكبر سواء على المستوى الاجتماعي أو الدراسي أو حتى العملي. مزاهر: هو برئي و قاعد يعبر عن زعلو بس، و منظرو قاعد يضحكني. تنزيل: لـٰكِن لو كبر مُمكِن يفكر أنو الضرب مقبول. «طبعًا الكلام دا مُهم جدًا. الضحك فِي مواقف معينة، خاصة لما الأطفال يعملوا حاجات غير مُناسبة، ممكن يكون ليه تأثيرات سلبية على فهمهم للحدود والسلوكيات المقبولة. _ تفسير السلوك: لما الأمهات أو الآباء يضحكوا على تصرفات الأطفال الغير مُناسبة، الطفل مُمكن يفكر إنه ده تشجيع. و ده ممكن يخليهُ يكرر نفس السلوك في المستقبل ؛لأنو حسَ إنو مقبول. _ عدم وجود حدود واضحة: الأطفال مُحتاجين لِمعايير واضحة لِلسلوك، الضحك يقدر يخلق لُبس بين الحاجات المقبولة والغير مقبولة، وده ممکن يخلي الأطفال في حيرة حول الحدود السلوكية. _ تأثير على تقدير الذات: الضحك على تصرفات غير مُناسبة ممكن يأثر كمان على كيف الطفل بشوف نفسه، ممكن يحس إنه سلوكه غير مقبول لـٰكِن فِي نفس الوقت يلقى رد فعل إيجابي "الضحك" ودا يعمل تناقض نفسي. _ تأثيرات سلبية على العلاقات: لو الأطفال أتعودوا على التصرف بِطريقة غير صحيحة بدون ما يتلقوا توجيه، ممكن يواجهوا صعوبات فِي بناء علاقات صحية مع الآخرين في المستقبل؛ لأنو ما حيدركوا عواقب تصرفاتهم. و غير التأثيرات اجتماعية من ناحية تانية،الأطفال اللي ما بِيتعلموا كيف يتحكموا فِي تصرفاتهم مُمكن يعانوا فِي المدرسة أو فِي المجتمع بِشكل عام، زِي مشاكل فِي التعامل مع الأقران أو اتخاذ قرارات غير مسؤولة؛ عشان كِدا مهم للأهل والمعلمين يتعاملوا مع تصرفات الأطفال بِطريقة مُتوازنة بين دعمهم و توجيههم، الضحك كنوع مِنْ التسلية أو التفريغ العاطفي ما فيهو مُشكلة لـٰكِن لازم يستخدم بِحذر وما يتجاهلوا السلوكيات البِتحتاج لِتصحيح ». مزاهر سرحتْ و هي قاعدة تفكر تنزيل واصلت .. تنزيل: بس خليكِ حذرة، مُمكِن عادي تاني يعاملك كأنك ما أمو و ما يسمع كلامك تاني. مزاهر"وهي سرحانة": تصدقي أول مرة أنتبه لِلحاجة دي! فعلًا الفِترة الأخيرة دي رأسو بقى قوي شديد و ما قاعد يسمع كلامي، و غير بقى يناديني بِأسمي يقول ليها "يا مزاهر" عديل! كأنو مأكل سمايتي. رِحاب: مُباااااالغة لـٰكِن!. تنزيل:عشان مِنْ البداية أنتِ خليتِ يتمادى، لو كان وقفتِ مِنْ أول مرة كان ما حيصل لي هنا، المُهم هسه ركزي معاهو. مزاهر: أن شاء الله. تنزيل: هسه أنا ح أمشي أتكلم معاهو و أخليهو يجي يعتذر مِنك لـٰكِن ما تقبلي مِنهُ طوالي؛ عشان تحسسي أنو العملو ده غلط كبير و تاني ما يكررو. مزاهر: طيب. تنزيل قامتْ طلعتْ برا، لقتْ خالد قاعد فِي المصطبة قعدتْ جنبو .. تنزيل: خالد البطل، كيفك؟. خالد: تمام. تنزيل: أنتَ عارف أنو أمك زعلانة مِنك. خال"بِأستغراب": ليه؟ عملتَ شنو عشان تزعل مِني! . تنزيل: عشان قبيل ضربتها. خالد"بِبراءة": لـٰكِن أنا ضربتها براحة!. تنزيل: لـٰكِن برضو حبيبي ما صح تضربها دي أمك، تاني ما تكررها. خالد: كويس. تنزيل: هسه أرح أعتذر ليها. خالد: لـٰكِن لو ما سامحتني؟. تنزيل: هي بِتحبك و حتسامحك أن شاء الله،و برضو لي قاعد تناديها بِأسمها؟ مِنْ الليلة تناديها بـِ"ماما" حاضر؟. خالد: حاضر.  تنزيل: هسه أرح ندخل جوا و أعتذر ليها. قمنا دخلنا جوا و هو مشى وقف قدام أمو .. خالد: ماما. مزاهر عاينتْ ليهو لـٰكِن ما ردتْ. خالد"بِتأسُف": ماما، معليش ما كان قصدي أزعلك مِني. ما ردتْ ليهو و هو واصل يحنسها بعد شافتو فعلاً ندمان شالتو و قالت ليهو : طيب سامحتك بس تاني ما تعيدها تمام؟ قال ليها: تمام. نزل منها و مشى لي تنزيل و هو مبسوط و قاعد يصفق و يقول ليها: ماما سامحتني، ماما سامحتني أنا بحب ماما، ماما أجمل حاجة فِي الدنيا!. بقينا نضحك فيهو ... مزاهر"وهي مُبتسمة": وأنا بحبك يا قلبي. خالد: أنا ح أدي ماما حضن كبيرررر بدل الضرب. الأم"وهي بِتحضنو": أحلى حضن! تعال هنا يا ولدي. تنزيل: شفتوا؟ الحُب و الحِنية ديل أحلى مِنْ أي حاجة تانية♡. و أنتهت قعدتنا بِخالد و حكاياتو وضحكاتنا ♡. #على_الهامِشْ: التربيةُ أسٌّ في بناءِ المجتمعِ تغرسُ المعاني في صدورِ الأطفالِ هي نورُ الدربِ في ظلماتِ الحياةِ تزرعُ القيمَ وتسمو بالأفكارِ إنها الزادُ في رحلةِ الأيامِ تكونُ السلاحَ أمامَ الأهوالِ تعليمُ العلمِ فريضةٌ وواجبٌ فبالعلمِ تنهضُ الأُممُ والشعوبُ نصنعُ جيلًا يواجهُ كلَّ التحدياتِ ويضربُ أروعَ الأمثالِ في الفخرِ فالتربيةُ الصحيحةُ دربُ النجاحِ وكنزُ الأجيالِ في عصرِ الازدهارِ #حوقلوا💛🌻. .*يتبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع*‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏