
World Roman ¦ دنیـای رومان
June 10, 2025 at 09:13 AM
*رومــُ ـان : پسر ساده و دختر هوس باز 🤭♥️*
*قٌسـٌ ـمت : (دوم)*
*نـــاشر : خاکسار صاحب*
*نــ ـشـــر: دنیــــای رومــــان*
✐✎✐✎✐✐✎✐✎✐✐✎✐✐✎✎✐✎✐✎✐✎✎✐✎✐✎✐✎✐✎✐
یک هفته سپری شد از آمدن شأن خالیم همیشه مصارف
غذا شانه خودشان می داد چون اولاد هایش غذا ماره خوش
نداشت همیشه فسود میخوردن اما خالیم غذا های افغانی
فرمایش میداد مثل بولانی سمبوسه آشک منتو قابلی و دیگه
غذا ها شکر خدا که خالیم شأن رفتن بدخشان خوب
شکر بخاطری رفتن شأن نمیکم چون اقتصاد ما هم خوب
نبود که همراه مهمان گذاره میکردیم یک هفته شأن هم مشکل بود بری ما اونقدر با مشکلات زندگی درگیر بودم که به هیچ چیزی دکه فکر نمی کردم نزدیک امتحانات سمستری دوماناست در سمستری اول دوم نمره بودم یک دختری بنام لیلا از همصنفی های مان اول بود بسیار یک دختر لایق بود
ثورتمند بودن همچنان مقبول هم بود تمام بچه های صنف
برش علاقه مندبود جز مه من مه غرق سختی های روزگار
درس خود بودم خوب در سمستری دوم فیصدی نمرات
مه بالا رفت از لیلا کرده لیلا زیاد جیگر خون شد نمرات او
هم زیاد بد نه بوداز نگاه درجه دوم بود که اول شدم ولی
لیلا فکر میکرد مه از قصد نمرات خود ره بالا بردیم تا جای
شه ره بگیرم برم گفت تو همراه مه رقابت داری و امتو مغرور هم استی ولی مه که کاری نکرده بودم چیزی هم برش نه گفتم خوب سمستری سوم مان آغاز شد چند ماه سپری شد لیلا یک هفته ای نامد پوهنتون استاد های مان پرسیدن که چرا لیلا نمی آیه خوب خو است یکی از دخترا گفت استاد موتریپدرش در راه سالنگ تکر کرده لیلا هم کمی افکار شده دیروزمه هم خبر شدم حالی از شفاخانه مرخص شدن اگر همصنفیهای ما موافق باشد فردا بعد از درس به حیادت اش بریم همه کی موافقت کردن که برن به خانی لیلا شأن خوب فرداهمه کی رفتن مره گفتن نمی ری به حیادت لیلا چون مه کار داشتم اگر نمی رفتم منفک میشدم کار بیدا کردن هم آسان نیست گفتم شما برین سلام و شفا باشی از طرف مه هم برسانین خوب روز ها مثل روز های قبل میگذشت یک روز در صنف نشسته بود در فکر غرق بودم کسی آمد برم سلام داد متوجه شخص نشدم فقد گفتم علیکم سلام که گفت تو هم زنده باشی منصور جان وقتی دیدم لیلا است گفتم او ببخشین متوجه آمدن تان نشدم شفا باشه شکر بخیر گذشتانشاالله که آسیب جدیدی ندیده باشین فامیل محترم تانخوب استن لیلا گفت او جناب منصور هم از ایتو حرف ها یاد داشت ولی مه بیخبر بودم
منصور: منظورتان نفهمیدم ببخشین بانو
لیلا:او بابا شوخی کردم همه کی به حیادت ام آمدن جز تو
اوقدر از حرف های ناراحت شدین واقعین منظوری بدی نداشتم
اونوقت زمانی زیاد سپری شد از اوحرف هایم که برتان گفتم همرایم رقابت میکنی که حتا یک بار زنگ هم نزدین بخاطر پرسیدن احوالم
منصور: نخیر خانم لیلا اشتباه برداشت کردن خوب مه زیاد مصروف بودم به او خاطر نیامتم به خانی تان چون گفتم شاید
درست نباشه آمدم به خانی شما شاید فامیل تان بد فکر نکنن
لیلا:نخیر چرا بد فکر کنن خوب شما هم صنفی استی دیگه بچه ها هم آمدن باز فامیل مه شکر روشن فکر است
منصور: خوب استاد آمد درس شروع شد استاد گفت همه کی تان به گروپ ها چند نفره تقسیم شوین هر گروپ سیمینار خود ره ارایه بدهند بعد از ای سمستر میتوانید به شفاخانه ها هم دوره ستاج تانه شروع کنین بعد از رخصتی لیلا آمد نزدم
لیلا:میشه مه ره هم در گروپ خود بگیری چون از درس ها زیاد
عقب ماندیم نمی فهمم از کجا شروع کنم چون از نیامدنم یک نیم ماه شد
منصور:مشکل نیست باشه حتمن پس کوشش کو نیمساعت
وقت تر بیا پوهنتون به دیگرا هم میگم چون مه زیاد بیکار نمی باشم در طول روز که یکجا بالایی سیمینار کارکنم به دوست های دکه هم گفتم که نیم ساعت قبل از شروع درس حاضر باشه درست است دوست یکی از همصنفی های ما گفت پس یک کار میکنیم یک گروپ جور میکنیم همه کی از طرف شب معلومات خوده ارایه کنه
همه از طرف شب بیکار میباشه درست است و همه کی باید در یک وقت آنلان باشه منصور و لیلا شماره واتسپ خوده بدهین که یک گروپ جور کنم مه گفتم دوستا حالی خو وقت زیادندارم باید بروم مه از انترنت استفاده نمی کنم شماره موبایل خوده برشان دادم رفتم فردا وقت تر رفتم همه کی حاضر بودنکه احمد گفت نام فیس ته بکو منصور چی است مه هم گفتم که از انترنت هی چیز ها استفاده نمی کنم دوستا شکران گفت او منصور حالی تو چرا یک واتسپ جور نمی کنی مودل موبایل ات هم که خوب است پس مشکل چی است ها آسان هست بدی موبایل ته که برت فعال کنم راحت از طرف شب هم می توانیم کار کنیم
منصور: نمی خایم چون اصلن دوست ندارم همی رقم هم میشه که کاری خوده پیش ببریم چون اصلن پولی اضافه نداشتم که سری انترنت بدم پس هیچ استفاده هم نمی کردم مصارفی خانه هم کم نیست که مثل دیگرا ساتیری بکنم چون مسولیتی خانه کاری آسانی نیست بخصوص که مادرم حقدر سرم کوشش میکردبه برم ارزش می داد خوب کم کم همراهی لیلا صمیمی شدیملیلا مثلی مقبولی اش اخلاق اش هم بسیار خوب مهربان دلسوز است از یک فامیل ثروتمند و سر شناس استن پدر و برادرانش شخصیت های عالی کشور استن که نمی خایم فعلن ازشان نام ببرم
تمام صنفی هایم در شفاخانه های شخصی بخود سایت جور کردن که مه تنها در بین شأن نه پول و نه شناخت دارم پس در هیچ جای بری خود سایت نتانستم بیدا کنم چون وقت هم نداشتم چون باید کار میکردم تا پولی پیدا کنم تا مصارف خانواده خوده ره بتوانم پیدا کنم تا یک روز لیلا زیاد اسرار کرد چرا برت سایت جور نمی کنی باید در یکی از شفاخانه به ستاج بری اصلن کوشش نمی کنی با درس خواندن که تنها نمیشه یک داکتر موفق باشی
*ادامه 300 لـــــایـــــک نشــــــر میشه♥️🤞🏻*

❤️
👍
❤
😢
😮
🆕
🎀
💝
😂
😭
231