World Roman ¦ دنیـای رومان
World Roman ¦ دنیـای رومان
June 11, 2025 at 12:25 PM
*رومــُ ـان : پسر ساده و دختر هوس باز 🤭♥️* *‌قٌسـٌ ـمت : (ســــــوم)* *نـــاشر : خاکسار صاحب* *نــ ـشــ‌ـر: دنیــــای رومــــان* ✐✎✐✎✐✐✎✐✎✐✐✎✐✐✎✎✐✎✐✎✐✎✎✐✎✐✎✐✎✐✎✐ *`برای ادامه رومان لایک کنید و برای مطالعه قسمت دوم روی لینک ابی کلیک کنید♥️📚👇🏼`* *`https://whatsapp.com/channel/0029VabrEFDD38CXUlV3c32r/7921`* بخاطر که فامیل لیلا شناخت زیادی دارند لیلا هم در یکی از شفاخانه شهر کابل بری مه یک سایت دو ساعته از طرف شب جور کرد بیدون کدام ازینه واقعین هرچقدر تشکری بکنم کم است لیلا زیاد خوب است واقعین اولین شخصی یا دختری بود که برم یاد داد محبت دوستی ره معنی عاشق شدن ره برم فهماند عشق چیست چی قسم به سراغ ات میایه امید دادن ره مفهوم زندگی برم یادت داد خوب لیلا تمام امید آروزه دلیل زندگی ام شد یک روز بری لیلا گفتم خلط فکر نکن مه ازت خوشم میایه دوست دارم عاشق شدیم بخدا که ازت سوعی استفاده نمی کنم گفتم که دوست آت دارم در مورد احساسات خود برش گفتم که لیلا ناراحت شد برم بد رد گفت از حرف هایم ناراحت شد قهر کرد چند روزی به پوهنتون نرفتم که لیلا برم زنگ زد چرا پوهنتون نمیایی امتحان داریم بیا گفت بخاطر حرف های مضرت می خواهم بیا از نزدیک حرف بزنیم لیلا هم از حس که نسبت برم داشت گفت که دوستم داره گفت خاستم امتحان کنم ات که چقدر دوستم داری دو ماه میشد که عاشقانه یکدیگر خودت ره می پرستیدم اگر جز خداوند کسی عبادت میشد مه لیلا ره می پرستیدم و همی قسم لیلا هم مره دوست داشت یک روز وسعیت لیلا هیچ خوب نه بود ازش پرسیدم چی شده چرا وسعیت ات قسمی خراب است گفت پدرش مادرش میخواهن که لیلا ره به بچه کاکایش بدهند وقتی شنیدم فکر کردم زمین زمان متوقف شد کلمه که زیادتر عاشق ها میگفتن دنیا سرم خراب شد مه معنای واقعی شه ره فهمیدم برش گفتم مادرم ره به خواستگاری ات روان میکنم لیلا خوش شد ولی گفت شاید مره به تو ندهند چون پسری کاکایش انجنیر بود و فامیلش همه شأن موافق نامزادی لیلا با پسر کاکایش بودن در کشور هالند کار میکرد ولی مه منصرف نشدم فردا آنروز مادرم ره گفتم به خواستگاری لیلا بره مادرم هم قبول کرد ولی وقتی که فهمید لیلا از خانواده سرشناس کشور استن منصرف شد گفت ما با انها جور نمیایم اونو زیاد پولدار است خانی آنها ره بیبین از ماره بیبین برم که چی ها چی گفته برم اصلن بگویم دختر نازدانه تانه بری ما بدهید ده خانه فقیرانه ما از مادرم زیاد خواهش کردم گفتم که لیلا اتو دختری نیست فکر کنی اصلن به پول خانه اتو چیز ها ارزش نمی دهد ولی مادرم قبول نکرد گفت اگر دختر خانه وزندگی ته بیبینه تو قبول میکنه لقمه ته به اندازه دهنت بگیر سطح زندگی آنها با ما زیاد فرق داره فردا همراه لیلا حرف زدم او هم زیاد جکر خون شد گفت مه هیچی از تو نمی خواهم فقد مه خودت ره دوست دارم نه پول ثروت ره اگر مه از تو نشوم بفهم که از هیچ کسی نیستم خدا حافظ قبل ازی که موبایل ره قطع کنه گفتم صبر اصلن کدام حماقت نکنی فکرت باشه مه بیدون دو زندگی نمی تانم هر رقم که شوعه مادرم ره می فرستم ولی قول بدی که هیچ گاه ازم منصرف نشی چون لیلا ره می شناختم بخاطر مه هر کاری می‌کنه لیلا هم قبول کرد خانه آمدم همراه مادرم حرف زدم ولی مادرم هیچ قبول نمی کرد برش گفتم اگر به خواستگاری لیلا نه روی مه هم نیستم دیگه منصور هم نیست یا لیلا یا ختم زندگی بفهم مه رفتم که مادرم گفت صبر بیبن بچیم زندگی خوده تباه میکنی ما با آنها سازکار نیستیم چرا نمی فهمی خاستم از خانه برم که مادرم گفت باشه میرم بخاطر تو ولی بفهم که به آینده خودت ضرر اش میرسه خوب به بسیار مشکل سختی که بود بعد از چهار ماه لیلا ره برم دادن ولی رویه فامیلش هم همراه اش خراب شد چون اصلن رضایت نداشتن مادر لیلا گفت باید مراسم شیرنی بسیار مفشن و لکس در یکی از بهترین هوتل بگرین که لیلا مخالفت کرد که نمی خایم و پدرش هم قبول کرد به خاست لیلا خوب شش ماه از نامزادی میشه که باهم نامزاد شدیم مادر و خواهر های لیلا اصلن رویه شأن همراهم خوب نشد همیشه تحقیر آمیز حرف میزدن خواهر بزرگ لیلا عروسی کرده بود آنها هم ثروتمند بودن شوهرش کاری تجارت زمرد ره میکرد یک خواهرش از لیلا بزرگ بود او مجرت بود برادر هایش پسرای خوبی بودن زیاد هم بد نبودن پدرش مهربان بود ولی مادرش برخلاف پدرش زیاد خشن بود همراه مه تنها چون مره لایق فامیل خود نمی دانستن نزدیک های سال نوه همه خیش قومشان کیانه آمیز به لیلا می گفتن که نوروز نزدیک است نوروزی ته بخوریم چی وقت نوروزی میاره برت چون در دو عید اصلن عیدی نبوردیم چون اقتصادی خوبی نداشتیم پدری لیلا هم گفت لازم نیست همی که به زندگی خود سرو سامان بدی مهم است ولی لیلا زیاد ناراحت میشد از حرف حدیث های مردم تا که خواهرش گفت منصور جان چی وقت نوروزی لیلا ره بخوریم همه کی منتظر نوروزی استن خودت خو میفهمی که عیدی هم ناوردی از میوه بهاری لباس زمستانی و براتی خو هیچ یاد نمی کنیم گرچی ما مه هی چیز ها اهمیت نمی دهیم خو مردم حرف میزنن که حتمن لیلا کدام عیب داره که هیچ چیزی نمی یارن لیلا مداخله کرد که چپ باش ولی خواهرش حرف زده رفت که ما از اقتصاد شما خبر داریم ولی مادرم شما ره چیزی دکه معرفی کرده به مردم که لیلا اجازه حرف زدن بری هیچ کدام ما نداد رفتن واقعین زیاد ناراحت شدم بخاطر لیلا دلیل ناراحتی هروز لیلا ره فهمیدم بخاطر عیدی و نوروزی است مادری لیلا به مادرم گفته بود که هر قسم میشه نوروزی به دخترم بیارین و قبل از ماه رمضان عروسی کنین چون هر باری که شما عیدی نوروزی نمیارین مادرم هم جکر خون شد مه هم موبایل خوده فروختم چون خالیم برم تحفه داده بود آیفون بود به قیمت خوبی فروختم پولی مصارف نوروزی بوره کرد خوب سال نوع هم خلاص شد ماند محفل عروسی فامیل لیلا گفت ما خو صمیم داریم محفل عروسی در تالار عروسی امپراطورگرفته شوعه چون هیچ کسی از ما در خانه محفل نگرفته هوتل امپراطور خوب است پدری لیلا گفت اگر به پول نیاز داری پول مهم نیست مه هستم کمک میکنم همراهت که مادرش گفت دختر دادیم بس نیست که حالی عروسی شه هم بکنیم مردم چی میگه میکن حتمن دختر شأن کدام عیب داره که اتو میکنن فامیلش مه هم گفتم مشکل نیست حتمن انشاالله خداوند مهربان مه یک جاره میکنم وقتی که تمام مصارف سنجیدم زیاد مصارف بالا بود زیاد مراسماش گزاف تمام میشد مجبور شدیم که خانه و زمین های که در بدخشان داشتیم فروختم *`ادامــــــه رومــــــان 300 لایک نشر میشه تشکر♥️👆🏻`*
Image from World Roman ¦ دنیـای رومان: *رومــُ ـان : پسر ساده و دختر هوس باز 🤭♥️* *‌قٌسـٌ ـمت : (ســــــوم)*...
❤️ 😢 👍 🥹 😭 🆕 😮 🥺 210

Comments