
World Roman ¦ دنیـای رومان
June 13, 2025 at 03:49 PM
*رومــُ ـان : پسر ساده و دختر هوس باز 🤭♥️*
*قٌسـٌ ـمت : (پنجم اخرین)*
*نـــاشر : خاکسار صاحب*
*نــ ـشـــر: دنیــــای رومــــان*
✐✎✐✎✐✐✎✐✎✐✐✎✐✐✎✎✐✎✐✎✐✎✎✐✎✐✎✐✎✐✎✐
*`برای ادامه رومان لایک کنید و برای مطالعه قسمت دوم روی لینک ابی کلیک کنید♥️📚👇🏼`*
*`https://whatsapp.com/channel/0029VabrEFDD38CXUlV3c32r/7968`*
هیچ گاهی زندگی به رویم نخندید ولی میگفتم شکر خدا است راضی بودم بعد از پدرم لیلا ره همه کس همه دارو ندارم می دانستم بعد از ازبین رفتن طفل مان دکه لیلا او لیلا سابق نشد هر روز بهانه گیری میکرد سری هرچی انتقاد میگرفت جنگ دواع میکرد خوب فکر میکردم بخاطر ازبین رفتن طفلی مان باشه چیزی نمی گفتم ولی نخیر طفل بهانه بود اصلن لیلا دکه همراهم خوش نبود طفلی دکه برش بیشنهاد کردم ولی نی اصلن اون زن و شوهر سابق نشدیم هم نمی خواست تا زمانی که یک روز دواع کرد
گفت مادرم حق بجانب بود وقتی شب به خانه آمدم
لیلااز خانه رفت بود وقتی زنگ زدم جواب نداد به خانی پدرشرفتم حاضر نشد که گپ بزنیم گفت برو ولی باید دلیلش ره می فهمیدم بخاطر چی هی قسم رویه میکرد دلیلش چی است که مادرش باز هم مداخله کرد هر فحش و ناسزا که بود نثارم کرد بی دلیل و بی جنبه حیران مانده بودم چی کنم چی چاره ای پیدا کنم یک هفته سپری شد از رفتن لیلا باز هم کوشش کردم همراش حرف بزنم ولی ازم فرار میکرد نمی فهمیدم چی باید کنم همراه پدرش حرف زدم بعد از دو روز برم گفتن دکه زندگی تانه پیش بروده نمی توانیم باید از هم جدا شوین که با هی حرف شأن معنی شکستن قلب ره فهمیدم قلبی که از یک تکه گوشت است نه آهن نه شیشه ونه هم چیزیکه شکسته شوعه ولی از برکت لیلا دانستم که قلب از سنگ کردهسخت تر از گل هم نازک تر قسمی تکه و پارچه کرد قلبم ره که هیچ انتظاری اش نداشتم ولی چرا به کدام دلیل فقد بخاطریکه پول نداشتم خانه مثل قصر نداشتم لوازم انتیک نداشتم یا هم به گفته مادرش قشلاقی بودم بی فرهنگ بودم هم سطحنه بودیم ولی بیشتر از هرچی هر کس دوستش داشتم دلیل زندگی خود دانستمش قسمی شکستم قسمی از بین رفتم که از منصور که همه شفته ای اخلاق زیبایی لیاقت اش بود اثری نماند از اول نمره به 21 یکم درجه رفتم همه حیران ماند او
اول نمره با استعداد حالی به درجه آخر رفته چرا امتحان سال چهارم هم ختم شد با کمترین نمرات با زیاد کوشش اسرار لیلا حاضر شد همراه گپ بزنه ازش پرسیدم چرا دلیل رفتار رویه چی است بخاطر چی لیلا برم گفت دیگه در زندگی خود نمی خایم آت مه فکر میکردم شاید زندگی ما تغیر کنه ولی نکرد زندگی خواهرم ره بیبین از ماره بیبین تویله از خانه شما کرده خوب تر است تو حتا مرد هی نیستی یک موبایل خوب بری خود بگیری چی برسه به خواسته های مه مه می خایم طلا بگیرم تو هم زیاد شق نکو لطفن اگر کمی دوستم داری طلاقم ره بدی از حرف زدن لیلا شوکه شدم چی قسم یک به یک تغیر کرد قلبم ره شکست مجبور شدم که لیلا ره طلاق بدم چون به زور نمیشد پیش خود نگهدارمش هیچ زندگی به اساس زور اجبار ساخته نمی شه بعد از دو ماه بلاخره طلاق گرفت لیلا ازم جدا شد بخاطر که زود طلاق بگیره حتااز حق مهر خود گذشت هیچی ازم نخواست در اصل چیزی هم نداشتم که برش بدم تما زمین خانه که داشتم در عروسیبه فروش رسید در طول ای دو ماه شوهری خواهرم هم آمد کاری پاسپورت ویزای خواهرم ره جور کرد که از افغانستان رفتن مه بیخی دیوانه شده بودن اصلن به خود نه بودم چی اتفاقی می افته چی میشه تا که یک روز مادرم دچار حمله قلبی شد شکر خون پیدا کرد و هر لحظه بالا میرفت شکر اش بخاطری مه بخاطر مادرم مجبور شدم که دوباره سر پا استادشوم هیچ پولی نداشتم شش ماه از گرایه خانه هم باقی شدم
مصارف خانه و دوا های مادرم هم بود به گلی دیوانه شدم
کنترول حرکات رفتارم از دستم رفته بود پولی که اصلن برم
ارزش نداشت حالی بخاطرش آرزوی مرگ میکردم هر لحظه
در دوکان که کار میکردم خواهر زاده اش بهترین دوستم بود استادش هم بودم برش درس میدادم در طول چهار سال چون پسری لایق بودم ریاضی فزیک کیمیاخوب یاد داشتم برش درس میدادم در مقابل پول میگرفتم
یکی روزی زیاد ناراحت بودم از غریبی گلایه کردم برم پشنهادکار کرد در بخش مدیریت مالی پدرش تجارت قالین و تکه داشت مه هم قبول کردم بعد از چندی زندگی مان خوب شد بخاطر زحمت کشیدن زیاد ام ماش ام هم بالا رفت زندگی مان بهتر وبهتر تر شد لیلا حتا در عروسی خواهرم نیامد چون شوهر خواهرم پسر خالیش میشد حتا روابط خوده مادرش با خالیش قطع کرد اصلن دیکه باهم روبه روی نشدیم وقتی که وضعیت مالی ام خوب شد یک موبایل جدید آیفون گرفتم از دخترا زیاد بدم شد هرچی دختر بود ازشان نفرت پیدا کردم در دفتری که کار میکردم
دخترا زیاد بود که برم علاقهمند بودن از دانشگاه دفتر در منطقه که زندگی میکردیم ولی بد رقم دلم از زندگی عشق از دوست داشتن سیاه شد لیلا قسمی در دنیا و زندگی گم ام کردم که خودم هم خود ره پیدا نتوانستم دو روز قبل خبر شدم لیلا عروسی مجدد کرده با یک پسر مهندس در کشوری بلجیم و بزرگترین درس زندگی ره برم یاد داد یک متل داریم که «کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم میرسد» پدر شوهر لیلا هم یک تجار است و یکی از شریک های شرکت ما است با هر با رو به رو شدن همراه شأن حالم بد میشه چند باری خواستاری هی شدن که ریس ام مره منفک کنند حتا پول پیشنهاد کردن ریس ام یکی از بهترین آدم روی زمین است و بخاطر که یک کارمند اعتباری شأن استم قبول نکردن منفکم نکردن ولی لیلا برم فهماند که هیچ کسی قابل اعتماد نیست بخصوص دخترا زن ها که اصلن قابل اعتماد باور نیستن برم فهماند دختر چقدر بی وفا استن عشق محبت ره برم غلط فهماند فرق بین عشق و هوس ره برم فهماند همیشه فکر میکردم زن دختر بد ترین ترسناک ترین مخلوق های روی دنیا است یک روزی متن ره خواندم از صفحه و کانال فانوس شب نوشته بود «درخت از ریشه آب میخورد انسان از ذاتش» واقعن هر کی به ذات خود تعلق میگیره هیچ گاه انسان ها شعبه هم نیستن و تمام دخترا خانم ها یک قسم نیستن به گفته بانو حریر پنج انگشت باهم برادر است ولی باهم برابر نیستن
آنچه گذشت؟بازگشت نداره! ٫٫
صبر انتخاب نیست اجباره! ٫٫
از چشم افتاده را میل دوباره نیست٫٫
بجنگ واسه لبخند ک این روز کمه......٫٫
حالی واقعین درک کردم که حرف های مادر چی معنی میداد چرانمی خواست همراه لیلا عروسی کنم مه هم سطح خانواده لیلا نبودم قسمی که زندگی کرده بود مه برش ساخته نتانسم ولی یگانه چیزی که قلبم ره آتش میزنه طفلی که منتظری تولدش بودم منتظری پدر صدا کردنش بودم که یک آروزه بود و از خدا میخواهم که لیلا هم منتظر جنین کلمه سال ها منتظر بانه
داستان بانو حوریه ره از زبان لیلا شنیده بود وقتی حالا خواندم باورم شد حقیقی بوده بعضیهای استن که بی گناه قربانی هوس
روزگار نامردی روزگار غیرت های بی معنی میشود
مه هم انگیزه گرفت داستان خود ره نشر کنم تا درسی عبرتی
شوعه به اشخاص که مثل مه استن هیچ گاه از سطح خود بالا
کسی ره انتخاب نکنن یک جهان سپاسگزارم از ساحل پنچشیری که داستان و رومان مره نشر ساختن
by God all the worlds are in the world
.Ask God to give you someone
.That will not give you the whole world

❤️
😢
👍
❤
😭
💋
💔
💦
😂
😮
128