
داســتان ســࢪا┆𝑫𝒂𝒔𝒕𝒂𝒏 𝑺𝒂𝒓𝒂
June 7, 2025 at 11:56 AM
دختر که عاشق ط ا ل ب میشه
قسمت چهارم
نویسنده Nilab Hakimi
لینک قسمت گذشته
https://whatsapp.com/channel/0029VaaisAR5vKAH53Arxj3E/10778
بعد ازهمو روز بدی هایش شروع شد روی هرموضوع جنگ میکد همرایم مره لت میکد پشتم نفر انداخته بود و پدرم چون از اول گفته بود زود عروسی نمیکنم بهمو خاطر ای منتظر ماند اما مدت 5ماه جان مه کشید هربدی که تانست سرم میکد همیشه میگفت نبینم رویته باز به بیرون همیشه رویته میپوشانی پشت دروازه ما نفر بود همیشه همه همسایه ها سر ما گپ میزدن که چی بلا داماد نادیده و شوی نادیده است هرکس میگفت نامزدت چی میکنه میگفتم نفر دولت است سرم رشخندی میکدن میگفت ایناهم ماندنی نیست ده مجلس ها که میرفتیم هرکس گپ طالب یادمیکد باز میگفت پدر کسی ره نالت که اوناره بگیره خلاصه کلگی سر ما رشخندی میکد و مام ازی وضیعت بی اندازه رنج میبردم یک شب سات 1آمد میگفت دروازه تان بازکو داخل بیایم اما مه میترسیدم گفتم نمیکنم میگفت میکنی یا تمام منطقه ره سرت خبرکنم مام باز کدم آمد داخل اطاقم مره حقه لت کد که تو به گپم نیستی بعدش دوباره نازم داد و رفت اما میفامیدم که ای آدم نمیشه یکروز خلقم تنگ آمده بود گله هم نمیتانیستم پیش فامیل رفتم دوا گرفتم خوردم برش مسج ماندم گفتم دنیا ره سرم تلخ ساختی نمیبخشمت خونم به گردنت دوا خوردم یادم است اما وقتی بهوش آمدم دیدم شفاخانستم بازام نجاتم داده بود بعدش آمد و گفت باید عروسی کنیم پدر و مادرم هم قبول کدن و آمادگی عروسی گرفتن و مه میفامیدم که ای نهایت اشتباه بزرگ زندگیم است حیران مانده بودم چی کنم زنگش زدم که نباید فعلا عروسی کنیماگه اطو کنی فرار میکنم آبرویته میبرم گفت تو ایکار بکو باز بیبین پیدایت کده سنگسارت میکنم و فامیلته چقه زجر کش میکنم خلاصه راضی شدم به عروس
راضی شدم مره گفت بریم خرید هردویما یکجا باید یکقسم لباس بگیریم گفتم یعنی چی گفت یک رنگ مه پیرن تنبان سفید میگیرم کت لباس سفید تو ست میکنم گفتم نی ازما حیقسم رشخند میشم چیزی که رواج ما است همطو میشه گفت چیزی که فامیلم گفت گفت پس فردا فامیل ما میرسه تا او وقت مه و تو میریم خوش میکنیم لباس رفتیم هردویما یکجای بسیار پوک گری یاد داشت ده موتر لنجر مره برد لباس خوش کدن کتی چندینتا محافظ تمام گلبهار سنتر طرف ما لق لق میدید اطو شرمیده بودم که نگو رفتیم لباس خوش کدم یکی آستین نداشت گفت اصلا باید آستین دار باشه خو قهرکدم برامدم گفتم مه هوس آرمان دارم نمیکنم به دل تو لباسمه زود ده لیف بالاشده آمدم منزل پایین یک بچه پیش دروازه بود مره گفت اوفففع در دادی مره و شانه زد دیدم ازوطرف او میایه خو دید که او بچه مره چیزی گفت بچه ره گفت بیا ایجه مره گفت بگو چی گفت گفتم هیچی گفت بگو یک چیزی گفتیت یا نفری ات است چیزی گفتم احمق متوجه گپت باش سرم پرزه رفت یعنی اشتباها گفتم مطمین استم ازی موضوع گلبهار حتما خبرداشته باشین او بچه ره هموجه ده حد مرگ لتش کد نفرکای روی ناشسته و خیله شه گفت ببرین حوزه اووبچه بخی پیش پایم افتید که ببخشی خواهر ای کارنکو بدکدم مه گفتم لطفا اگه میخایی زهر نشه همی خرید ایلایش کو مره گفت توره گفتم رویته پت کو اما تو چی کدی بخاطر تو شد حق ته میتم فسادی گفتم باشه پت میکنم اما بریم ازیجه رفتیم منزل پایین گلبهار نان خوردن محافظ های خیلیش بالای سرم رفت دست شستن خاله گک میز پهلو گفت چیت میشه دخترم گفتم نامزدم خاله گفت حیفت نکده اینا خو ماندنی نیستن ببیین وحشی ها چی حال انداختن ده اوجه زندگیته تباه نکو دخترکم مثل دخترم میدانمت نکو اشتباه گفتم خاله جان حاله دیر شده دیدم آمد خاله طرف خاله بد بد سیل کد مره گفت رویته دور بتی مام شیشتم گفت چی میخوری گفتم هیچی زهر گفت اودختر نکو همیقسم میفهمی دیوانه استم ناق کدام کاری میکنم گفتم بیازو هرلحظه باتو بودیم کتی مه به مردم سینما جورکدی هرکس میبینه طرف ما چرا راحت نمیای ای محافظ اینا چی معنی گفت ای بخاطر محافظت مه است دیوانگی نکو دختر ده ای موضوعات کوچک بی حوصلگی نکو قرار است بامه یک عمر زندگی کنی خو نان خوردیم خانه رساند مره گفت برم که مادرمشان خاد آمدن گفت صبح میارمش دیدن توگفتم باشه بیار مام فردااا خوووب آرایش کدم
ادامه دارد…..
*هیچ لایک نکنید*

❤️
👍
😢
❤
😮
😂
🆕
🙏
⏩
🖤
395