داســتان ســࢪا┆𝑫𝒂𝒔𝒕𝒂𝒏 𝑺𝒂𝒓𝒂
داســتان ســࢪا┆𝑫𝒂𝒔𝒕𝒂𝒏 𝑺𝒂𝒓𝒂
June 11, 2025 at 08:42 AM
#داستان_آغاز_زیر_چتر_باران #قسمت_اول #ترتیب_کننده_باران آغاز رمان نیما: اون روز، بارون می‌بارید. از یه عمل سنگین و خسته‌کننده اومده بودم بیرون. گوشیم رو چک می‌کردم که صدایی شنیدم. – دکتر، ببخشید... می‌شه یه لحظه وقت‌تون رو بگیرم؟ سرمو بالا آوردم و دیدمش. یه دختر با چادر آبی، چشم‌هایی که خجالتی بودن اما عمیق. گفت اسمش سحره. فقط می‌خواست نتیجه‌ی آزمایش مادرش رو بهم نشون بده. اما من... احساس کردم یه چیز توی دلم تکون خورد. از همون لحظه، یه چیزی فرق داشت. سحر: بارون می‌اومد، دلم تند می‌زد. مامانم مریض بود، نگرانی توی قلبم سنگینی می‌کرد. دکترها شلوغ بودن، اما یه دکتر جوون و خسته داشت از در بیرون می‌رفت. صداش کردم. نمی‌دونم چرا از همون لحظه، یه حس غریبی داشتم. اون لبخند خسته‌ش، با همه‌ی سادگی‌ش تو دلم موند. ازش ممنون شدم و رفتم... اما صداش، چشم‌هاش، توی ذهنم موند. نیما: یه هفته گذشت. ولی نتونستم فراموشش کنم. اسمش، نگاهش، حتی لرزش صداش وقتی از مادرش حرف می‌زد. یه روز دیگه دیدمش، توی راهروی بخش داخلی. همون چادر آبی... انگار یه نشونه بود. خودم رو زدم به بی‌خیالی و گفتم: – چای می‌خورید؟ اون فقط لبخند زد. همون لبخند، باعث شد قلب من برای اولین‌بار آروم بگیره. سحر: وقتی دوباره دیدمش، قلبم تندتر زد. پیشنهاد چای؟ یه جمله‌ی ساده بود، اما برای من معنای خیلی بزرگی داشت. یعنی اونم یادش مونده؟ نشستیم کنار هم، چای بوفه‌ی بیمارستان رو خوردیم و از دغدغه‌هامون گفتیم. اون گفت که دکتر شد، اما دلش دنبال چیزی عمیق‌تر از مدرک بود. منم گفتم همیشه دلم می‌خواسته با کسی حرف بزنم که حرف زدنش شبیه آرامشه. نیما: اون روز رو هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. چای تلخ بود، اما حرف‌هامون شیرین. فهمیدم این دختر فرق داره. ساده‌ست، اما عمیق. مهربونه، اما محکم. بعد از اون روز، هر بار که می‌دیدمش، دلم بیشتر می‌خواست ببینمش. بیشتر می‌خواستم بشناسمش. سحر: من کم‌کم عاشق شدم. بی‌صدا، بی‌ادعا. با نگاه‌ها، با احترام، با صبر. نیما شبیه هیچ‌کس نبود. نه حرف‌هاش مثل بقیه بود، نه نگاهش. من از همون چای ساده فهمیدم که یه فصل تازه داره شروع می‌شه. و امیدوار بودم که این فصل، بی‌پایان باشه... ادامه دارد.....
Image from داســتان ســࢪا┆𝑫𝒂𝒔𝒕𝒂𝒏 𝑺𝒂𝒓𝒂: <a class="text-blue-500 hover:underline cursor-pointer" href="/hashtag...
❤️ 👍 🆕 😂 🥹 😮 🥰 630

Comments