داستان های عبرت آمیز
داستان های عبرت آمیز
June 8, 2025 at 12:09 PM
*🌴داستان های عبرت آمیز* 🎗او می گفت مرد باید سیگار بکشد دیوار به دیوار ما زندگی می کردند ، زن زیبائی که آرزوهای بلندی داشت ، شوهر او کارگر ساده ای بیش نبود اما آرام و بدون حاشیه بود. حاصل زندگی مشترک آنها دو فرزند پسر بود. شوهر سربزیر او بعد از کار به منزل بر می گشت وخیلی اهل هیجان و جست و خیزهای عاشقانه نبود . اما زن همسایه احساس رضایت نمی کرد و مدام گله می کرد که مرد باید اینگونه باشد ، مردی که سیگار نکشد مرد نیست ، مرد باید سبیل پر پشت داشته‌ باشد، مرد باید وقتی راه می رود .... با این خواسته هایی که داشت مدام به شوهر خود فشار می آورد که تو مرد رویایی من نیستی و من خیلی احساس خوشبختی نمی کنم ... القصه مرد بدبخت داستان واقعی ما مجبور بود به خواسته های تمام نشدنی همسر خود تن بدهد اول شروع کرد به سیگار کشیدن و سیگاری شد(وحتی الآن هم سیگار می کشد) ، سبیل های کلفت و زشتی روی لب خود جا داد ، تسبیح دانه درشتی در دست می گرفت و ... اما داستان به این گونه خواسته ها ختم نشد و ناگهان زن زیبای قصه ی ما .... عاشق یک سرباز شد ، سربازی که او هم این زن زیبا را دوست می داشت ، تمایل زن رفته رفته به سربازی که چند سال هم از او کوچک تر بود بیشتر و بیشتر می شد تا حدی که حتی بعد از مدتی تن به خواسته های نامشروع سرباز داد و ... مدتی از این موضوع گذشت به حدی که قصه عاشقی آنها سر به رسوایی گذاشت و تنها کسی که از این موضوع خبر نداشت خواجه حافظ شیرازی بود. زن سر ناسازگاری گذاشت که من طلاق می خواهم. او با وجود دو فرزند با وجود چشم پوشی های همسر و خانواده ی او بالاخره طلاق خود را از همسر آرام و بدون حاشیه ی خود گرفت و رفت پی زندگی جدیدش... زندگی جدیدش داستان دیگری دارد که در چند جمله خلاصه اش می کنم . از فردای آن روز زن بدون اجازه ی همسر جدید و شکاک خود نمی توانست پا بیرون منزل بگذارد اگر هم می خواست برود ناگزیر بود با مادر شوهرش برود ، ازدواج مجدد زن زیبای داستان ما زیاد طول نکشید چرا که در یک شب سرد زمستانی تصادف او با یک خودرو مرگ او و پایان این داستان را رقم زد. https://whatsapp.com/channel/0029VaN3IisHbFV2knCn4i0v
👍 😢 ❤️ 12

Comments