
تماشاگه راز
May 23, 2025 at 07:47 AM
▫️
نقل است که جنید را مریدی بود. مگر روزی نکتهیی بر وی گرفتند از خجالت برفت و باز خانقاه نیامد. تا یک روز جنید با اصحاب در بازار میگذشتند. نظر شیخ بر آن مرید افتاد. مرید از شرم بگریخت. جنید اصحاب را بازگردانید و گفت: «ما را مرغی از دام نَفور شده، و بر عقب او برفت. مرید بازنگریست شیخ را دید که میرفت. گام گرم کرد و میرفت تا به جایی رسید که راه نبود. روی به دیوار باز نهاد از شرم شیخ. شیخ بدو رسید. مرید گفت: «کجا میآیی؟». شیخ گفت: «جایی که مرید را پیشانی به دیوار آید. شیخ آنجا به کار باید». پس او را باز خانقاه برد...
📚 تذکرةالاولیاء، عطار نیشابوری، تصحیح محمد استعلامی، انتشارات زوار، ص۳۷۹
@dawatilaallah | تماشاگه راز
❤️
1