
تماشاگه راز
53 subscribers
Similar Channels
Swipe to see more
Posts

▫️ بیسوادی حقیقی، ناآگاهی از خویشتن است. انسانی که به شناخت خویش نرسیده، گرچه هزاران کتاب خوانده باشد و دانش ظاهریاش زبانزد خاص و عام گردد، همچنان در تاریکی جهل به سر میبرد. سواد واقعی، تنها به محفوظات ذهنی یا توانایی خواندن و نوشتن محدود نمیشود، بلکه جوهره آن، آگاهی عمیق از خود، خوی و خصلتها، ضعفها و قوتها، و مسیر رشد درونی است. اگر دل انسان آکنده از خشم و نفرت، سرشار از خودخواهی و غرور، آمیخته با حسادت و آلودگیهای دیگر باشد، هر چقدر هم از مفاهیم بزرگ سخن بگوید یا ظاهر خویش را با نقاب دانایی بیاراید، حقیقت آن است که هنوز چیزی نیاموخته و از جاده رشد و کمال فاصله دارد. رشد حقیقی، سفری است از ظاهر به باطن، از دانستن به بودن، از اطلاعات به تحول. تنها وقتی که انسان با خویشتن خویش صادقانه روبرو شود و زبالههای ذهن و روان خود را بزداید، میتواند ادعای دانایی کند. وگرنه، خواندن کتاب بدون پالایش درون، تنها باری است بر دوش، نه نوری در راه. @dawatilaallah | تماشاگه راز

▫️ نقل است که جنید را مریدی بود. مگر روزی نکتهیی بر وی گرفتند از خجالت برفت و باز خانقاه نیامد. تا یک روز جنید با اصحاب در بازار میگذشتند. نظر شیخ بر آن مرید افتاد. مرید از شرم بگریخت. جنید اصحاب را بازگردانید و گفت: «ما را مرغی از دام نَفور شده، و بر عقب او برفت. مرید بازنگریست شیخ را دید که میرفت. گام گرم کرد و میرفت تا به جایی رسید که راه نبود. روی به دیوار باز نهاد از شرم شیخ. شیخ بدو رسید. مرید گفت: «کجا میآیی؟». شیخ گفت: «جایی که مرید را پیشانی به دیوار آید. شیخ آنجا به کار باید». پس او را باز خانقاه برد... 📚 تذکرةالاولیاء، عطار نیشابوری، تصحیح محمد استعلامی، انتشارات زوار، ص۳۷۹ @dawatilaallah | تماشاگه راز

▫️ بعضی وقتا برای دوست داشتن یک نفر باید براش غریبه باشی ... 🎬 Blade Runner 2049 @dawatilaallah | تماشاگه

▫️ 📌 «من چطور اینطور زندگی میکردم؟!» وقتی به بازار ماهی میروی... اول که وارد میشوی، بوی ماهی واقعاً آزاردهنده است. اما بعد از مدتی اوضاع بهتر میشود، و کمی بعدتر دیگر حتی متوجه بویی نمیشوی! اگر در آن لحظه بری پیش یکی از فروشندهها و به او بگویی: «اینجا بوی وحشتناکی میده!» بهت میگه: «کدوم بو؟!» برای اینکه متوجهش کنی، باید از بازار ماهی بیرون ببریش و ببریش داخل یک گلفروشی... وقتی دوباره برگرده به بازار ماهی، اونوقته که میفهمه بوی ماهی چقدر شدید و آزاردهنده بوده. همین داستان در مورد گناه هم صدق میکنه... وقتی تمام عمرت در حال انجام گناه باشی و دوستات هم آدمهای درستی نباشن، اصلاً حس نمیکنی که مشکلی وجود داره. تلخی گناه و دوستیهای ناسالم رو وقتی میفهمی که شیرینی بندگی خدا و دوستی با آدمهای صالح رو بچشی. اونوقته که با خودت میگی: «من چطور اینطور زندگی میکردم؟! 🥺» 🌸 اللهم ردّنا إلیک ردّاً جمیلاً خدایا ما را به سوی خودت بازگردان، بازگشتی نیکو و زیبا @dawatilaallah | تماشاگه راز


▫️ تا زمانی که به همنشينی با بدان پایبند باشی ، سقوط و شکستت حتمی است دیر یا زود @dawatilaallah | تماشاگه راز


▫️ نزدیکی ظاهری یا وحدت قلبها؟ در آیهای از سوره حشر، خداوند دربارۀ دشمنان اسلام میفرماید: «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ» ترجمه: «گمان میکنی آنان با هماند، در حالی که دلهایشان پراکنده است.» این آیه حقیقتی عمیق و فراتر از ظاهر را درباره انسانها بیان میکند: آنچه مهم است، وحدت ظاهری و کنار هم بودن جسمها نیست، بلکه نزدیکی و اتحاد دلهاست. ممکن است گروهی در ظاهر همصف و یکپارچه به نظر برسند، اما دلهایشان سرشار از تفرقه، کینه و بیاعتمادی باشد. اینگونه جمع بودن، نه مایه قدرت است و نه عامل رشد، بلکه چون ساختمانی است که ظاهرش استوار است اما پایههایش ترک خورده. بر عکس، تالیف قلوب و نزدیکی دلهاست که بنیان یک جامعه را مستحکم میسازد. در قرآن کریم، در جای دیگر آمده است: «وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـٰكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ» (سوره انفال، آیه 63) ترجمه: «و میان دلهای آنان الفت انداخت؛ اگر همه آنچه را در زمین است خرج میکردی، نمیتوانستی میان دلهایشان الفت برقرار کنی، ولی خدا بود که میانشان الفت انداخت.» این آیات نشان میدهد که الفت قلبها نعمتی الهی و فوق توان صرفاً بشری است. این نزدیکی دلهاست که جامعه را از درون تقویت میکند، دشمنیها را میزداید و محبت، همدلی و همافزایی را جایگزین میسازد. بنابراین، معیار اصلی وحدت در نگاه توحیدی، وحدت قلوب است، نه فقط نزدیکی فیزیکی یا شعارهای جمعی. اگر انسانها از دل به هم محبت داشته باشند، آثار آن در رفتار، گفتار، صبر در سختیها و یاری یکدیگر نمایان میشود. چنین جامعهای، حتی اگر از نظر عددی اندک باشد، نیرویی بزرگ و شکستناپذیر خواهد بود. @dawatilaallah | تماشاگه راز

▫️ توی دنیای امروز، اگه بخوای برای یه شغل اقدام کنی، اولین چیزی که ازت میخوان چیه؟ رزومه! چی خوندی؟ کجا کار کردی؟ چند سال سابقه داری؟ چقدر مهارت داری؟ ولی یه سؤال مهمتر: 📌 تا حالا به «رزومه آخرتت» فکر کردی؟ اون روزی که باید جلوی خدا وایسی... نه مدرک به کارت میاد، نه سابقه کاری. اونجا فقط یه چیز مهمه: چی توی پرونده اعمالت نوشتی؟ نماز خوندی یا نه؟ یاد خدا بودی تو لحظههات؟ چشمت پاک موند؟ یه لبخند نشوندی رو لب کسی؟ یه گره باز کردی از کار یه بنده خدا؟ آخرتمونم یه جور دنیاس... فقط فرقش اینه که دیگه وقت جبران نیست. اونجا کسی طرف حسابته که از نیت دلهاتم باخبره. پس همونجوری که برای شغل و آیندهت میجنگی، یه کم هم برای اون روز بزرگ آماده شو... چون اونجا دیگه با آدمها طرف نیستی... داری میری جلوی خالقی که همه چیزتو میدونه — از فکرات تا اشکات... و اسمش عزیزه، جبّاره... ولی مهربونتر از هر کسی که تصور کنی. @dawatilaallah | تماشاگه راز


▫️ 📌 نگاهی به آسمان بیفکن... آنگاه درمییابی چهکسی شایسته دل توست، و برای چهکسی سزاوار است زندگی کنی. سرت را بالا بگیر و به بلندای آسمان بنگر... عظمت پروردگارت را به یاد آور، سپس دیده به خاک بدوز و قبرها را تماشا کن... تا ناتوانی و کوچکی خویش را به خاطر آوری. تنها دو نگاه کافیست... یکی تو را به یاد خدا میاندازد، و دیگری تو را با حقیقت انسان آشنا میسازد. آری، این همان نقطه آغازین راه حضرت ابراهیم علیهالسلام بود: «پس نگاهی به ستارگان افکند...» و از همان لحظه، سفر عاشقانهاش به سوی پروردگار آغاز شد. آنکه آسمانها را آفرید، برای تو نیز هر ناممکنی را ممکن میسازد؛ تنها کافیست با دلی مشتاق و گامی استوار، به سوی او روی آوری. @dawatilaallah | تماشاگه راز


▫️ روابط انسانی چیزی به نام «رسوبات» دارند؛ این رسوبات در درون ما شکل میگیرند بعد از هر بار دلخوری که به نتیجه نرسید، بعد از هر مشکلی که بزرگ شد و راهحلی برایش پیدا نکردیم، بعد از هر باری که ناراحت خوابیدیم و هیچکس برای دلجویی پیشقدم نشد، بعد از آنکه نسبت به کسی غیرت ورزیدیم اما او غیرتمان را نفهمید یا بیاهمیت جلوه داد. این رسوبات وقتی زیاد میشوند، مانع بیرون آمدن حرفهای قشنگ از زبانمان میشوند. دلمان تنگ میشود، اما حاضر نیستیم بگوییم. ناراحت میشویم، اما حرف نمیزنیم چون مطمئنیم کسی اهمیتی نمیدهد. این رسوبات رابطه را برای دل سنگین میکنند؛ و بهجای اینکه عشق پناهگاه آرامشمان باشد، تبدیل میشود به بخشی خستهکننده و فشارآور از زندگیمان—البته اگر چیزی به اسم عشق هنوز باقی مانده باشد. و گاهی در زندگی هر انسان، لحظهای فرا میرسد که دیگر دنبال دیگران نمیدود، دیگر خودش را توضیح نمیدهد، دیگر رفتارهایش را توجیه نمیکند. آنوقت یاد میگیرد که آرامش، در بودن با دیگران نیست؛ بلکه در نبودِ کسانیست که آزار میدهند. @dawatilaallah | تماشاگه راز


▫️ «هرچقدر یه نفر برام عزیز باشه و به دلم نزدیک، اگه یه کوچولو حس کنم تو وجودش یه ذره خشونت یا سردی هست، ناخودآگاه یه دیوار نازک بین خودم و اون میکشم. ممکنه هنوزم با احترام باهاش رفتار کنم – قطعاً – ولی توی دلم یه صدای همیشگی بهم میگه "مواظب باش!" راستش من ذاتاً با آدمای خشن و بیاحساس کنار نمیام. حتی اگه شرایط سختی هم باشه، باز قساوت رو نمیپذیرم. آدمای سختدل معمولاً فقط خودشونو میبینن، دلشون برای بقیه نمیسوزه، نه مهربونن، نه اهل محبت کردن، نه دل نرمی دارن... ولی مهربونی؟ واقعاً دلمو میبره. لطافت و نرمی دل، منو مجذوب خودش میکنه. خوبیِ دل، یه حسیه که هیچچیز دیگهای برام به گرد پاشم نمیرسه. خدایا! از دلِ سنگ و آدمای سنگدل بهت پناه میارم ... خدایا! دلمو نرم و مهربون کن، و یه قسمت خوب و پررنگ از آدمای نازنین و باصفا نصیبم کن... 🦋🦋» @dawatilaallah | تماشاگه راز
