سهند ایرانمهر
سهند ایرانمهر
May 23, 2025 at 03:27 PM
✔️دوم خرداد از صندوق رای تا صندوقچه خاطرات ✍🏻سهند ایرانمهر در تاریخ ملت‌ها، روزهایی هست که صرفاً تقویمی نیستند، بل چراغ‌اند. چراغ‌هایی که اگرچه شاید به‌زودی خاموش شوند، اما یک‌بار برای همیشه تاریکی را معنا می‌کنند. دوم خرداد از همین تبار است؛ تبارِ خاطره‌هایی که بیش از آن‌که در گذشته مانده باشند، در «اکنون» غایب‌اند. در آن روزِ بهاریِ هفتادوشش، مردم به خیابان نیامدند که پیروز شوند، بلکه برخاستند که «امکانِ پیروزی» را به خود یادآوری کنند. به صندوق نرفتند که قدرت را تصرف کنند، بلکه رفتند که صورت مسئله را عوض کنند. آنان نه طالب دولت بودند، نه شیفته‌ی تکنوکراسی؛ تشنه‌ی اخلاق بودند، گمشده‌شان زبانِ مدارا بود، و امیدشان به آن بود که دین، چون تحفه‌ای از آستین رحمت بیرون آید، نه از غلافِ قدرت. اصلاحات نه جنبشی بود انقلابی، نه مکتبی رهایی‌بخش؛ «آشتی‌نامه‌ای» بود میان جمهور مردم و جمهوریت نظام. اصلاحات از همان بدو تولد، در قنداقِ تعارض نهادی پیچیده شد. نیامده، باید به دو قدرتِ متضاد پاسخ می‌داد: یکی از دلِ صندوق آمده بود با قدرت محدود و دیگری برخوردار از ابزارهای قدرت و نفوذ و این کشمکش، قصه‌ی سیاست و جامعه شد. دولتِ اصلاحات، دست‌های خالی داشت و چشمان پُر از آرزو. هرچه جلو رفت، چشمانش خشک‌تر شد و دستانش بسته‌تر اما همه‌ی قصور، در کمند قدرت نبود. اصلاح‌طلبان، خود نیز میان «بودن در قدرت» و «تغییر قدرت» مردد بودند. زبان مردم را می‌فهمیدند، اما زبان قدرت را ترجمه می‌کردند. عقلِ معاششان با مردمان بود، اما عقلِ مصلحتشان با ساختار. و مردم؟ دریافتند که سیاست، مزرعه‌ای نیست که هر بذری در آن بروید. آنان ساده‌دلانه می‌پنداشتند که با رأی، همه‌چیز را می‌توان به‌سرعت و بی‌هزینه تغییر داد. حال آن‌که تغییر، نه در نتیجه‌ی انتخابات، بلکه در روند تدریجی نهادسازی، تولید معنا، و مقاوم‌سازی جامعه مدنی بود که در افق واقعیت‌های قدرت، دورنمایی از آن‌ پیدا نبود. اصلاح‌طلبان بر سکوی انتظار مردم ایستاده بودند، اما ابزار ساختن پلی میان خواست‌ها و قدرت‌ها را نداشتند. جامعه مدنی‌شان شکننده بود، تصمیمات‌شان خودمانی بود و نه گفتمانی، احزابشان کاغذی، و رسانه‌هایشان در آستانه‌ی توقیف. دوم خرداد، بر خلاف آنچه بعدها گفته شد، شکست نخورد؛ به فرسایش رفت. مانند نغمه‌ای شیرین که در راهروهای تودرتوی بوروکراسی و امنیت، پژواکش رنگ باخت. باور عمومی از دوم خرداد تغییر کرده است: روزی پرچم امید بود، امروز سندِ ناکامی. آن روز نماد امکان بود، امروز نشانه‌ی مرزهای بسته. در گذشته، دوم خرداد را با لبخندِ خاتمی می‌شناختند، اکنون با چهره مغموم مردمی که سخت امید می‌بندند و سخت اعتماد می‌کنند. در سال‌های اخیر، جامعه ایران دگرگونی‌های عمیقی را تجربه کرده است: از امید به تردید: نسل جدید، اصلاح‌طلبی را دیگر راهی مؤثر نمی‌داند، بلکه تکرار تجربه‌ای ناکام می‌بیند. تحول در زبان و تخیل سیاسی: از گفت‌وگو و امید، به عصیان و بی‌اعتمادی رسیده‌ است؛ شبکه‌های اجتماعی جای مطبوعات را گرفته‌اند و تخیل سیاسی مردم دیگر در چارچوب رسمی نمی‌گنجد. زوال طبقه‌ی متوسط فعال: طبقه‌ای که دوم خرداد را رقم زد، اکنون یا مهاجرت کرده، یا به زندگی فردی عقب‌نشینی کرده، و توان سازمان‌دهی‌اش کاهش یافته است. مخلص کلام آنکه دوم خرداد نه جنبش بود، نه انقلاب؛ نشانه‌ای بود از عطش تغییر. اما بی‌اصلاح در ساختار قدرت و بدون نهادهای پایدار و پویا بودن«انر سیاسی»، هیچ اصلاحی به بار نمی‌نشیند.امروز، آن نسل یا به حاشیه‌ی خاموشی خزیده، یا به مهاجرت پناه برده، یا از صندوق، چشم پوشیده است. نسل امروز دیگر در پی اصلاح نیست؛ در پی امکانِ اصلاح هم نیست. او، به جای «چه باید کرد؟»، پرسش بزرگ‌تری دارد: «آیا دیگر می‌شود کاری کرد؟» پرسشی سخت که دست‌کم تا این لحظه پاسخی واقع‌گرایانه و برنامه‌ای منسجم ( نه فهرست آرزوها) به آن داده نشده است. https://whatsapp.com/channel/0029VazakAH9WtC9jMbGGL3i

Comments