داســتان ســࢪا┆𝑫𝒂𝒔𝒕𝒂𝒏 𝑺𝒂𝒓𝒂
داســتان ســࢪا┆𝑫𝒂𝒔𝒕𝒂𝒏 𝑺𝒂𝒓𝒂
June 20, 2025 at 06:52 PM
میتان؛ (عشق زیبا) نویسنده؛ Bano Donya قسمت: اول زندهگی زیباست، ولی با عشق واقعی زیباتره🥰🫶 موافق❤️ مخالف💔 خب، من دنیا یک دختر 18 ساله از کابل، مامان، بلی دنیا جان مامان من میرم مارکیت برای امیر لالا گگم کادوی تولد میگیرم، اخع فردا تولدشع، باشع دخترکم مه خو یک جوره لباس میگیروم یخن دار، باشع مامان مه میروم برش یک انگشتر میگیروم، اه دختر گلم انگشتر رع زیاد خوش دارع، باشع برو اما زود بیا، باشع مامان جان کارم تمام شد میایوم، خب رفتم اماده شدم که برم دیگه طرف مارکیت، بای ممی جان مه رفتم، بای دخترک قندم.... اما واقعا نمیفهمیدم او روز ده مارکیت با عشق زندهگیم اشنا میشوم🥰 خب مه اندازه دست برادرم ره ازش نخاستم، چون میخاستم سورپرایزشوه. امتو بی فهمیدن اندازه انگشت برادرم رفتم بازار، خب اونجع رفتم امی که رفتم یک دکان جواهر فروشی بود امی که چشمم به دکان خورد رفتم داخلش، ایقه دستبند انگشتر و چیزای دخترانه ساده و ظریف داشتن، رفتم و از یک انگشتر خوشم امد خیلی خوبش بود نقره بود خوب ظریف و مدل جدید مام انگشتر نقره ره زیاد دوست دارم خب امو انگشتر رع خاستم از دکان دار و دستم کردم بعد دکان دار گفت خیلی به دستت میزبه واقعا، به دستم خوب میگع، دکاندار، اره خیلی به دستت میزیبه، اوکی قیمتش چند است میگیرومش دکاندار، 500 افغانی ولی قابل شماره نداره، نه خب کمی قیمتش پایین بیا میگیروم، خب، با قیمتش سم امدیم و حسابش خلاص کردیم و مه انگشتر ره گرفتم و امونجه دستم کردم🤭 بعد به دست دکاندار دیدم و دیدم انگشت هایش دقیقا اندازه انگشت های برادرم بود مام بدون کدام معتلی گفتم لالا شما همسن برادرم معلوم میشین و فردا تولد برادرم است م میخایم برش یک انگشتر بگیروم و اندازه دستش نمفامم میخایم سورپرایز اش کنم و انگشت شما دقیقا اندازه انگشت های برادرم است، میشع یک خواهش ازتان داشته باشم🥹 دکاندار، بلی حتما چرا نه چه خدمتی بفرما من، 🤭 تشکر میشوم واقعا، خب میشه با مه بیای تا انگشتر فروشی مردانه یک انگشتر اندازه انگشت تو میگیریم . مطمعا استم به برادرم ام اندازه میشه، دکاندار، باشع حتما مشکلی نیست. خب به دکان خودش یک دوستش ماند و بر دوست خود گفت ده دقیقه میروم و میام بعد همراه مه امد.... بعد هردویما رفتیم دکان انگشتر فروشی مردانع، اونجع انگشتر های زیاد خوبیش داشتن بعد مه به او دکاندار گفتم به سلیقه خود یکی رع انتخاب و امتحان کو مطمعا ام برادر مام خوشش بیایع، برش میگفتم دکاندار 🤭 چون هنوز نامش نپرسیده بودم خب😕 بعد او یکی رع خوش کرد بعد به مه نشانش داد گفت ای چطور است، مام گرفتم از دستش دیدم اش خیلی قشنگ بود بعد برش گفتم دست خود بتی بعد مه او انگشتر ره به دست اش کردم، گقتم واو خیلی قشنگع امیره میگیریم، بعد جالبه امو پسر که برش دکاندار میگم او به انگشتر فروش گفت جوره امی انگشتر ره به ای بدی گفت مه ایره از دستم نمیکشم خوشم امده ایره بر خود میگیروم. مع؛ 🤔🫢 واقعا میخای امیره بگیری اوو؛ اره ایره از دستم نمیکشم خوشم امده میگیرمش، امو لحظع، انگشتر فروش؛ نامزدت است؟ مه؛ نه نه اصلا نمشناسمش مع خب او هم بر خود امو انگشتر رع گرفت مام بر برادرم یک تا مسل اوره گرفتم..... سر حساب هایش جور امدیم و پولش ره دادیم و خیلی قیمت بودن اهم... بعد انگشتر هاره گرفته از انگشتر فروشی بیرون امدیم.... بعد مع.... داستان؛ عشق زیبا نویسنده؛ Bano Donya قسمت؛ چهارم خب، از دکان انگشتر فروشی بیرون امدیم بعد مه: تشکر از ای که خواهش مره قبول کردی و امدی مرسی اوو؛ خواهش جیگرر مع؛ 🫢🙃 اوو؛ خی مام الی ازت یک خواهش دارم مع؛ اوکی سیس قبول است بگو اوو؛ بریم اونجع ایسکریم خانع است یک ایسکریم مهمانت کنم، مع؛ نه خب باید مه توره مهمان کنم بابت تشکری از کارت اوو؛ نه بوریم دیگع یک خاهش گفتم مهمان مع باش مع؛ اوکی خی سیس فقط زود شوه که ناوقت شدع به مامانم گفتم کارم تمام شد میایم اوکی اوو؛ باشع. بریم، خب رفتیم ایسکریم خانع ایسکریم گرفته نشسته بودم او برم گفت ما هنوز نام همدیگره نمفامیم میشع اشنا شویم مع فردوس استم بیست ساله تاجک از همینجع استیم بعد چند لحظه در باره خودش گفت و قصه کرد بعد به مه گفت میشع تو ام در باره خودت بگویی.. مع؛ باشع دنیا استم هجده ساله تاجک مام از همینجه استم و بعد او ازمع چند تا سوال کرد و مام جوابش دادم و بعد چند دقیقه با همدیگع صحبت کردیم اوو خیلی بگه خوش صحبت مقبولک و با احترام و خاص بود و دلم میشد همرایش دیگم گپ بزنم🤭 بعد ایسکریم هاره خوردیم و مه گفتم خب، مع دیگع میرم فردوس؛ دنیا جان میشه برت یک چیز بگویم *500 لایک قسمت بعدی نشر میشه*
Image from داســتان ســࢪا┆𝑫𝒂𝒔𝒕𝒂𝒏 𝑺𝒂𝒓𝒂: میتان؛  (عشق زیبا)  نویسنده؛ Bano Donya قسمت: اول زندهگی زیباست، ولی ب...
❤️ 👍 😂 🆕 💔 😮 🤮 ♥️ 378

Comments