
World Roman ¦ دنیـای رومان
June 21, 2025 at 04:20 PM
*❤🩹 داستان : دختر هوس باز بچه عاشق*
*❤🩹 قسمت : نداره یک قسمت هست*
*❤🩹 نــــشـر : دنیای رومان*
*❤🩹نـــــاشـر : ساحل پنجشیری*
*❤🩹نویسنده : زکریا*
عشق که از مجازی شروع شد
بدبختی ام از وقتی شروع شد که با اون آشنا شدم روزی یک دختر از نیمروز برم مسج کد و گفت که لطفاً ده گروپ چت واتسپ من بیا و مه رفتم فک میکردم اونجا هیچکس نیس اما دیدم یه دختر آنلاین بود و سه پسر که او دختر مره گفت خوش امدی گفتم خوش باشی خوب دگه اسمش ره پرسیدم و آشنایی ما بیشتر شد خلاصه برش پیشنهاد دوستی دادم قبول نکد و مره بلاک کرد بعد از یک هفته کشید از بلاک و گفت <چی میگی بگو> مه گفتم دوستت دارم خلاصه ایره از خود کدم و پیام ها ره خیلی دیر جواب میداد💔💔 اما مه بازم برش مسج میکدم چون بیش از حد عاشقش بودم برش گفتم یک عکست بفرس تا پیشم باشه گفت نی اعتماد ندارم بالایت باز آهسته آهسته اعتماد اش بالا رفت و قبول کد تقریبا *286* عکسش پیشم اس و یه روزی کال رفتیم مه بودم یک دوستش بود و خودش از دهن دوستش برامد گفت منیر کجاس ثنا اسم دوست دخترم ثنا بود خوب ثنا خنده کد و از کال برامد و دوستش برم داستان ره قصه کد که منیر یک بچه بود که دوست پسرش بوده اما مه گفتم گذشته اش ره کار ندارم آینده اش مربوط مه میشه خوب بازم از این گذشت بعد از یک مدتی ثنا ره گفتم اسکرین شیر بزن و بیبینم چک کنم واتسپ ات ره برم زد و دیدم ده واتسپ اش یک بچه بود گفتم ای کیس گفت ای بچه مامایم اس اما خلاصه شماریش ره پیدا کدم گفت یک ماه کتش چت داشتم و اسمش احمد بود بخاطریکه با دوست دختر خود جدا شوه با من مسج کرد و وقتی ای گپ ره گفت مه باور کدم اینم گذشت عید سعید فطر بود در سال ۱۴۰۴ رفتم به دیدنش حتا برش دست هم نزدم فقط نگاهش کردم آدم های عاشق میفهمه که چی میگم بازم رفتم پیشش در روز دختر برش یک تحفه بوردم خیلی خوش شد ولـی یک عادت داشت خیلی مغرور بود غرور خده پیش هیچکس از بین نمی بورد و لجباز هم بود از محبت اوره لجبازکم صدا میکدم💔💔 و قسمت جالبی اش اینجه اس که او تاجک بود و مه هزاره مره گفت هزاره ها خوشم نمیایه اما تو صاحب قلبم استی مره میگفت مره زنم بگو دوست دختر نگو چون باهم ازدواج میکنیم منم میخاستم ازدواج کنم خو بلاخره عید قربان شد بازم رفتم پیشش شب بود با مادرش از پیشم تیر شد و امد پیشم گفت دوباره میایم خیلی خوشحال شده بودم حتا در کالای خود جای نمیشدم وقتی امد داخل موتر امد قهر بود روی خده طرفم دور نمیداد بغلش کدم و دلش ره بدست اوردم بعد ازو برم گفت یک نفر خواستگاری آمده پیسه دار اس ده خارج اس او بچه ای دفعه اولش نبود که ای گپ ره میگفت زیاد گفته بود که خواستگاری آمده اما مه باور نکدم یک روز بعد مسج مره خیلی دیر جواب داد گفتم چرا دادی گفت با مامایم مسج میکدم گفتم روان کو اسکرین شات تا بیبینم وقتی روان کد دیدم مامایش گفته بود که:
ثنای عزیزم امروز دیدم خیلی مریض بودی اما نمیتانستم پیشت بشینم و درد دل کنم چون بد بود و حالی چطور شدی خوب شدی خیر باژ یک وقت دگه مشیشنیم و قصه میکنیم
ای گپ برم خیلی درد داد برم کسیکه عاشق اس میفهمه که وقتی یه نفر ایرقم برش بگویه چی میشه و این هم گذشت سه روز همرایم سرد بود بدرقم اما مه فکر میکدم شاید مریض باشه اما نی استوری غمگین میماند و پروف خده سیاه کده بود هر چی میگفتم چی شده نمی گفت بلاخره بلاخره صبح که از خاب خیستم دیدم گفته بود دگه جدا میشم ازت خوش باشی امیدوارم دختر خوبتر از مه پیدا کنی اما بازم مه باور نکدم تا اینکه این گپ حقیقت بوده و منو ترک کرد با این همه خاطرات ولے منم تصمیم گرفتم که از این دنیا برم بعد از این داستان مه هم به او دنیا استم💔💔💔💔💔💔
*و یک پیشنهاد به کسی دارم که این داستان ره میخانه هیچوقت عاشق دختر نشوید خصوصا در مجازی تمام شان بی وفا استن و خیانت میکنه*

😢
❤️
👍
😭
😂
❌
💔
😮
❤
🖤
229