❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤ WhatsApp Channel

❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤

104 subscribers

Similar Channels

Swipe to see more

Posts

❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
5/23/2025, 3:55:38 PM

جدال شاعران برسرخال ترک شیرازی حافظ : اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را صائب در جواب حافظ : هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را شهریار در جواب هر دو : هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را امیر نظام گروسی در جواب حافظ : اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را بدو بخشم تن و جان و سرو پا را جوانمردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشی نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را دکتر انوشه در جواب امیر نظام گروسی : اگر آن مهرخ تهران بدست ارد دل ما را به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن مه لقای ما که شور افکنده دنیا را رند تبریزی هم در پاسخ حافظ ، صائب و شهریار : اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا را مگر من مغز خر خوردم در این آشفته بازاری که او دل را بدست آرد، ببخشم من بخارا را نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را نه من آن شهریارانم ببخشم روح و اجزا را که این دل در وجود ما خدا دارد که می ارزد هزاران ترک شیراز و هزاران عشق زیبا را ولی گر ترک شیرازی دهد دل را بدست ما در آن دم نیز شاید ما ببخشیمش بخارا را محمد فضلعی در جواب حافظ : اگر این مهرخ شهلا بدست آرد دل مارا زیادت باشد اورا گر ببخشم مال دنیا را به راه دین میبخشند سر و دست و دل و پا را نه برگور و نه بر آدم گری بخشند اینها را محمد فضلعلی در جواب انوشه و شهریار: مگر ملحد شدی شاعر كه روح و معنیش بخشی نباشد ارزش یك فرد زیبا ، روح و معنا را امام عصری و حاضر چنین بیهوده میگویی كه روح معنیش بخشی ، یكی مه روی شهلا را وگر لایق بود اینها به خاك پای او بخشم كه نالایق بود دست و سر و هم روح ومعنا را مگر یك مهرخ خاكی به معنا چیز میبخشد وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را به یك مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند ندانی این معما را به یاوه چرت میگویی سید حسن حاج سید جوادی در جواب انوشه : اگر میر کمانداران به دست آرد دل مارا به ابروی خمش بخشم هزاران شعر زیبا را تمام روح و معنا را به دست یار می بینم چرا بخشم بر او چیزی که باید او دهد ما را الا ای حاتم طائی ز جیب غیب می بخشی ؟ نباشد ارزش یك بچه میمون روح و معنا را یك شاعر یا شاعره گمنام در جواب به حافظ و رند تبریزی و صائب : عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را بیبن این را به آخر شد ، عنایاتش چه وافر شد نه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا را از این بهتر چه می خواهی ، زیانت می رسد باری بیا ای ترک شیرازی ، ببر این مرده کالا را بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را شماتت بر خریداران ، چو سنگ از آسمان باران چرا اینگونه گفتن ها ، چنین عرضه تقاضا را برابر می کند دل را ، که برتر می کند دل را زعشق ترک شیرازی ، همو بخشد همان ها را سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را بدور از قیل و این غوغا ، سر خود (بی نشان) بالا دعا کردم یکایک را ، تو هم (انّا فتحنا) را دكتر آصف در جواب حافظ و گروسی و انوشه : اگر آن مهرخ خوافی بدست آرد دل مارا نثار مقدمش سازم شهنشاهی عالم را اگر حافظ بدو بخشد سمرقند و بخارا را و یا آن کرد گروسی تن و جان و سر و پا را دم از قیمت زنند آخر برای درّ بی همتا وگر با فخر می بخشد انوشه روح و معنا را ولی آصف که می گوید شهنشاهی عالم را بدو بخشد تن و معنا ، بهشت و عرش اعلا را حسین فصیحی لنگرودی : "اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را نبخشم بهر خالی یک وجب از خاک ایران را ببخشید آنچه میخواهید ، از سر تا به پا ، اما نبخشید از سر وادادگی ملک شهیدان را ناتولی درخشان : اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا چه جای بخششی دیگر سر و روح و بخارا را کسی را چیز میبخشند که در وی حاجتی باشد نه بهر ترک شیرازی که خود بخشیده جانها را عماد کرمی : اگر آن سرو اهوازی به دست آرد دل مارا به ابروی کجش بخشم چهارشیر ، و ملی را سخا و جود آن باشد که از شهرش بدو بخشی نه چون حافظ که میبخشد به شیرازی بخارا را خانم یاری : اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را چنــــــان بوسم به دل او را ، كه بوسد او دل ما را نه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را نه چون صائب دهم او را ســر و دست و تن و پا را نه چون استاد مي بخشم به او، مـــن روح و اجزا را نه چون ياري بسايم من ، ز آن عــــــزت كف پا را سمـــرقند و بخــــارا را ازآن شاه مي دانـنــــد كجا آري تو اي حافظ برايش اين هــدايـــــا را سرو دست و تن و پا را خداي دل نمي خواهـــد نخواهد ترك من صائب ، تو را با سودُ اينـهـــــا را و تـو اي شهريــــار ما ،همي شوري ســـر صائـب ندانستي كه از رب الكريم است روح و اجــــزا را تو اي يــــاري اگر محو جمال يــــار مي بودي بساييدي ز جــانت از برايش آن دل خــــــــارا امیر یوسف محبی از زبان حافظ : منــم حـــافظ که اشعارم پریشان کــرده فــردا را بـه یــادم بــرده ایـن عـــالم تمـــام فکــر دنیا را اگـر بـر تـرک شیـــرازی سراییــدم چنیـن اشعـار نمیـدانـــی کـه یــاد او هنـــوزم بـــرده دلهـــا را چنیــن یــار گــران قدری ندیــدم در پــس عــالم که صائب در جواب من دهد دست و تن و پا را اگــر پاســخ ندادم مــن به صائب در چنین روزی نمی خواهم غمش بینم که گیرد دامـن مـا را اگــر گـــویـــم دهــم بــر او سمـرقــند و بخــارا را هــم اکنـــون بـاز میگویــم دهم من کل دنیا را اگــرعشقی چنین خواهی بگو راز خودت با رب کـه بـر عشــاق میبخشد تمــام روح و معـنا را نصیحت می کنم بر تو که داری ایـن چنین دلبـر به هـر قیمت به دست آور اگـر خواهی ثریـا را کنم یادی ز این یوسف که داده وقت خود بر من ندایش را به رب گوییــم کـه میخواهد زلیخا را مهرانگیز رساپور (م. پگاه) : چنان بخشیده حافظ جان، سمرقند و بخارا را که نتوانسته تا اکنون، کسی پس گیرد آن‌ها را از آن پس برسر پاسخ به این ولخرجی حافظ میان شاعران بنگر، فغان و جیغ و دعوا را وجودِ او معمایی ست پر افسانه و افسون ببین خود با چنین بخشش، معما در معما را بیا حافظ که پنهانی، من و تو دور ازاین غوغا به خلوت با هم اندازیم این دل‌های شیدا را رها کن ترکِ شیرازی! بیا و دختر لر بین که بریک طره‌ی مویش، ببخشی هردو دنیا را فزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گیسو نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دریا را شنیدم خواجه‌ی شیراز، میان جمع میفرمود: « " پگاه" است آنکه پس گیرد، سمرقند و بخارا را !» بدین فرمایش نیکو که حافظ کرد می‌دانم ، مگر دیگر به آسانی کسی ول می‌کند ما را؟! محمد عبادزاده شاعر طنز سرا : اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟ و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را...! یک شاعر یا شاعره طنز سرای دیگر : اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را بگویش باز پس آرد دل بی چاره ی ما را مگر طاقت و یا ظرفیتش چون است یارم را که هر کس میرسد ره ره بدستش می دهد دل را یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر : آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را گر عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا یک شاعر یا شاعره گمنام : اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟ که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را کسی که دل بدست آرد ، که محتاج بدنها نیست که صائب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر : به پیش ترک شیرازی مگر کی ارزشی دارد اگر بخشم ز دار خود تمام روح و اجزا را خوشا آن کس که می بخشد ز دار و از ندار خویش بسان شیخ شیرازی که بخشیده است آنها را اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم تمام ملک دنیا را یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر : هر انکس چیز می بخشد، ز درک خویش می بخشد یکی جان و یکی روح و دیگر هیج می بخشد یکی از بخشش عریان است و ان دیگر به عصیان است و هرکس از برای دل دوصد بس بیش می بخشد اگر ان ترک شیرازی، دلی را دست اوردی تو عنوان دان که او هم نیز، یکی ناچیز می بخشد یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر : هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر : اگر یار بلند بالا بخواهد خاطر مارا بر این لطفش ببخشایم تمام جمله اعضا را هر آن کس چیزمی بخشد ز مال خویش می بخشد هر آن کس چیزمی بخشد ز ملک خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر : کلام و درد حافظ سخاوت یا خساست نیست نخواندی بیت دیگر را که فرموده شمایان را "ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را" یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر : اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را فدای مقدمش سازم سرودست و تن و پا را من آن چیزی که خود دارم نصیب دوست گردانم نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر : اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خورشید و فلک سایم از این عزت کف پا را روان و روح و جان ما همه از دولت شاه است من مفلس کی‌ام چیزی ببخشم خال زیبا را اگر استاد ما محو جمال یار می‌بودی از آن خود نمی‌خواندی تمام روح و اجزا را یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر : هر آن کس چیز می بخشد به لطف خویش می بخشد یکی جان و یکی روحش یکی دیگر بخارا را یکی شاید ندارد چیزی وهیچ اش نمی بخشد یکی چون من نه می بخشد نه می خواهد که بخشیدن اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندو اش این من نه خواهم خواست بخشیدن من هم میگم : سمرقند و بخارا را ، سر و دست و تن و پا را تمام روح و اجزا را ، تمام روح و معنا را هزاران شعر زیبا را ، شهنشاهی عالم را بهشت و عرش اعلی را ، سریر روح معنا را نه ایران را ، نه ایمان را ، نه حتی کل دنیار را هزاران عشق زیبا را ، زهی ملک سلیمان را نه ثروت را ، نه مکنت را ، نه شوکت را ، نه صولت را نه اینان را ، نه آنان را ، نه حتی کل دریا را نمی بخشم به جانانم ، بدان خالق همی بخشم که بخشیده به من ، آن ترک یار مهربانم را آگر آن ترک جانانم بدست آرد دل ما را به محض بودنم بخشیده او یک روح و یک جان را نباشد هیچ لا یق تا که بخشم من نگارم را به محض بودنش بخشم ، تمام بود و هستم را.

❤️ 2
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
5/23/2025, 3:37:31 PM

خبربه دورترین نقطهء جهان برسد نخواست اوبه من خسته،بی گمان برسد شکنجه بدترازاین که پیش چشم خودت کسیکه سهم توباشد،به دیگران برسد چی میکنی اگر اورا که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد رهاکنی برود ازدلت جدا بشود به آنکه دوست ترش داشته، به آن برسد رهاکنی بروند و دوتاپرنده شوند خبر،به دورترین نقطهءجهان برسد گلایهء نکنی ،بغض خویش را بخوری که هق هق تومبادا،به گوششان برسد خداکنه که....نه نفرین نمیکنم به آنکه عاشق اوبوده ام زیان برسد خداکند فقط این عشق ازسرم برود خداکند که فقط زودتر آن زمان برسد

❤️ 1
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
5/25/2025, 4:04:49 PM

سه پرنده در سر تناب است تو همراه مرمی میزنی ! دو دانه پرنده‌ میفته پائین سر تناب چندتا پرنده وجود دارد؟

😂 2
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
5/25/2025, 2:36:39 PM

*معلم:* اگر پنج پرنده روی دیوار باشه و تو یکی‌اش را بزنی، چند تا می‌مانه؟ *شاگرد:* هیچ کدام، همه می‌ترسن فرار می‌کنن! *معلم:* جواب درست نیس، ولی منطق‌ات ره خوشم آمد! *شاگرد:* معلم صاحب، میشه از شما هم یک سوال بپرسم؟ *معلم:* بپرس! *شاگرد:* سه خانم بستنی می‌خورن؛ یکی می‌لیسه، یکی گاز می‌زنه، یکی می‌مکه... کدام‌شان شوهر داره؟ *معلم (با خجالت):* همو که می‌مکه؟ *شاگرد:* نی استاد، همو که حلقه در انگشت‌اش است، ولی منطق‌تان ره خوشم آمد! 😂😅 ‏برای پیوستن به گروه واتساپ من، این پیوند را دنبال کنید: https://chat.whatsapp.com/E7oXqpr1lXKCfG1G5dWPNH

❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
5/20/2025, 8:56:47 AM

آرزویم فقط این است زمان برگردد تیرهایی که رها شد، به کمان برگردد سالها منتظر سوت قطارم که کسی با سلام و گل سرخ و چمدان برگردد من نوشتم که تو را دوست ندارم، ای کاش نامه ام گم بشود، نامه رسان برگردد روی تنهایی دنیا اگر افتاده به من باید امروز ورقهای جهان برگردد پیرمردی به غزلهای من ایمان آورد به سفر رفت و قسم خورد جوان برگردد

❤️ 2
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
5/25/2025, 3:31:41 PM

تا جهان بود از سر آدم فراز کس نبود از راز دانش بی‌نیاز مردمان چُست باهوش و زکی هر زمان بودند در دانش یکی دانش اندر دل چراغ روشن است وز همه بد بر تن تو جوشن است هر که را دانش نبود جانش نیست دل ندارد به حقیقت جانش نیست

❤️ 2
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
5/26/2025, 3:17:51 PM

من از شب های تاریک بدون ماه می ترسم نه از شیر و پلنگ ، از این همه روباه می ترسم مرا از جنگ رو در روی میدان گریزی نیست ولی از دوستان اب زیر کاه می ترسم من از صد دشمن دانای لامذهب نمی ترسم ولی از زاهد بی عقل نا آگاه میترسم پی گم گشته ام در چاه نادانی نمیگردم اصولاً من نمیدانم چرا از چاه می ترس اگرچه راه دشوار است و مقصد ناپدید اما نه از سختی راه، از سستی همراه میترسم من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسم من از نفرین یک مظلوم، از یک آه می ترسم من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی اگر افتد به دست آدم خودخواه میترسم مرا از داریوش و کوروش و این جمله ،باکی نیست من از قداره بندان مرید شاه می ترسم نمی ترسم ز درگاه خدای مهربان اما ز برخی از طرفداران این درگاه می ترسم خدای من نمی دانم چرا از تو نمی ترسم ولی از این برادرهای حزب الله می ترسم چو "کیوان"بر مدار خویش میگردم ، ولی گاهی از این سنگ شهاب و حاجی گمره می ترسم شاعر؟

❤️ 👍 3
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
5/26/2025, 12:20:53 PM

*می‌نویسم نامه‌ای روزی از اینجا می‌روم* *با خیال او ولی تنهای تنها می‌روم* *در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی* *شاید او حتی بگوید لایق من نیستی* *می‌نویسم من که عمری با خیالت زیستم* *گاهی از من یاد کن، حالا که دیگر نیستم*

❤️ 2
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
5/21/2025, 12:46:34 AM
❤️ 1
Video
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
❤سـ🥀ـــ🥀ــر💚 زߋߺيــ🌺ـن 💚ســ🏵ــــخـ ـــ ــن ❤
5/19/2025, 4:26:31 PM

قشلاق شما نگار شرین دارد در چهره خود چو ماه پروین دار هر گاه گذر به قریه تان میسازم سویم نظری ز پشت کلکین دارد

❤️ 2
Link copied to clipboard!