
شبکه همبستگی با زنان
140 subscribers
About شبکه همبستگی با زنان
ایستگاهی برای بازاندیشی در مورد جنبشهای اعتراضی، چالشها، راهکارها و خطرها و امکانهای مبارزه با وضع موجود در افغانستان.
Similar Channels
Swipe to see more
Posts

«گاهشمار جنایت و کشتار» پنجسال پیش در چنین روزی، ۲۳ ثور ۱۳۹۹ برابر با ۱۲ می ۲۰۲۰، طالبان با حمله به بخش زایمان شفاخانه پزشکان بدون مرز واقع در دشت برچی کابل ۱۶ نفر از جمله ۲ نوزاد را کشتند و ۱۶ نفر دیگر از مادران، نوزادان و پرستاران را زخمی کردند. دولت وقت شبکه حقانی را عامل این حمله تروریستی اعلام کرده بود. آدرس شبکهی همبستگی با زنان در پلتفرمهای مجازی: تلگرام👇🏻 https://t.me/hambastagu واتساپ👇🏻 https://whatsapp.com/channel/0029Vak3eWf84Om3Xkzgjm0W فیسبوک👇🏻 https://www.facebook.com/woman15august انستاگرام👇🏻 https://www.instagram.com/soli.daritynetwork?igsh=azBxNnBuaHBoYWh6 اکس/تویتر👇🏻 @women15august تیکتاک 👇🏻 https://www.tiktok.com/@shabakeihambastag?_t=ZS-8twlXOHQvXm&_r=1

پنجسال پیش در چنین روزی، ۲۳ ثور ۱۳۹۹ برابر با ۱۲ می ۲۰۲۰، طالبان با حمله به بخش زایمان شفاخانه پزشکان بدون مرز واقع در دشت برچی کابل ۱۶ نفر از جمله ۲ نوزاد را کشتند و ۱۶ نفر دیگر از مادران، نوزادان و پرستاران را زخمی کردند. دولت وقت شبکه حقانی را عامل این حمله تروریستی اعلام کرده بود. آدرس شبکهی همبستگی با زنان در پلتفرمهای مجازی: تلگرام👇🏻 https://t.me/hambastagu واتساپ👇🏻 https://whatsapp.com/channel/0029Vak3eWf84Om3Xkzgjm0W فیسبوک👇🏻 https://www.facebook.com/woman15august انستاگرام👇🏻 https://www.instagram.com/soli.daritynetwork?igsh=azBxNnBuaHBoYWh6 اکس/تویتر👇🏻 @women15august تیکتاک 👇🏻 https://www.tiktok.com/@shabakeihambastag?_t=ZS-8twlXOHQvXm&_r=1


«چه کسانی کنسل اند؟» نویسنده: لیلا حکمت در چندسال اخیر، انستاگرام، یوتیوب و پلتفرمهای مشابه آن، بدل به ویترینی برای نمایش چهره و نمایش کیفیت زندگی شخصی مردم شده اند. دختران جوان و نوجوان، این بلاگرها و شیوهی رفتاری و ذهنی آنها را پیروی میکنند. تعدادی از آنان حین آرایش کردن، بدل به روانشناس میشوند و دختران را در مدیریت روابطشان امر و نهی و راهنمایی میکنند و از تجارب گذشتهشان صحبت می کنند. آنان در حالیکه در مکانهایی لوکس و با لباسها و لوازم آرایشی لوکس، خودشان را نمایش میدهند، نشان میدهند که چه چیزهایی اهمیت دارند و چه کارهایی باید انجام بدهید تا در نهایت به جایگاهی که من رسیدهام برسید.


«مهاجر، سایهای بیسرزمین» نویسنده: لیلا حکمت ساعت حدود دو و نیم ظهر را نشان میداد. دیدم کسی به موبایلم دارد زنگ میزد. خوب نگاه کردم. عمهی کوچکم بود. با صدای نگران و گرفته گفت که مأموران دولتی ایران آمدهاند و به آنها یک ماه فرصت دادهاند تا ایران را ترک کنند. «گفتند باید برویم، هرجا که میتوانیم… گفتند بروید به کشورتان، آنجا همهچیز خوب است.»


مهاجر افغانستانی، بهخصوص در سالهای اخیر، نماد یک انسان راندهشده است؛ انسانی که نهتنها از خانهاش، بلکه از جایگاهش در جهان طرد شده. در نگاه بسیاری از حکومتها، او باری ناخواسته است، نه یک انسان با حقوق و کرامت. این دیدگاه، از اساس، برخلاف اصولیست که بشر ادعای وفاداری به آن دارد: کرامت انسانی، حق زندگی، و عدالت. در سیاست، مهاجران اغلب بهعنوان «تهدید» تصویر میشوند. آنها نه شهروندند، نه رأیدهنده، نه نیروی قدرت سیاسی. در نتیجه، دولتها نهتنها نیازی به دفاع از آنها نمیبینند، بلکه گاهی اخراج آنها را سرمایه سیاسی برای خود میدانند. این دقیقاً همان چیزیست که در سیاستهای اخیر پاکستان و ایران شاهد آن هستیم؛ و حتی در کشورهای غربی که از حقوق بشر زیاد میگویند، مهاجران پشت دروازههای بسته میمانند. از سوی دیگر، اگر از نگاه حقوق بشری نگاه کنیم، اخراج دستهجمعی، بدون بررسی وضعیت فردی، بدون تضمین حق پناهجویی، یا بدون حفظ کرامت انسانی، آشکارا نقض حقوق بنیادین بشر است. ماده ۱۴ اعلامیه جهانی حقوق بشر، حق پناهجویی را به رسمیت میشناسد؛ اما چه کسی به آن عمل میکند، وقتی پای یک مهاجر افغانستانی در میان است؟ اما سوال مهمتر این است: چرا مردم افغانستان همچنان مجبور به فرار هستند؟ اینجاست که باید به سراغ وضعیت داخلی رفت. حاکمیتی که امروز در افغانستان قدرت را در دست دارد، نه مشروعیت مردمی دارد، نه پاسخگوست، و نه توان اداره کشور را بهگونهای دارد که مردم در آن احساس امنیت و آینده کنند. طالبان با محدودیتهای شدید بر آموزش، آزادی بیان، حقوق زنان و مشارکت مدنی، میلیونها افغانستانی را در حالت بنبست قرار دادهاند. مردمی که دیگر امیدی به بهبود ندارند، چارهای جز فرار نمیبینند. آنها نه برای رفاه، بلکه برای زنده ماندن فرار میکنند. اخراج مهاجران افغانستانی، در چنین شرایطی، فقط یک تصمیم سیاسی نیست؛ بیعدالتیای است که در سکوت جهان انجام میشود. این طرد نهفقط از خاک، بلکه از انسانیت است. و شاید مهمترین پرسشی که جهان باید از خود بپرسد این است: وقتی انسانی که هیچجایی ندارد، حتی دیگر جایی در «دل ما» هم نداشته باشد، چه بر سر مفهوم انسانیت آمده است؟ آدرس شبکهی همبستگی با زنان در پلتفرمهای مجازی: تلگرام👇🏻 https://t.me/hambastagu واتساپ👇🏻 https://whatsapp.com/channel/0029Vak3eWf84Om3Xkzgjm0W فیسبوک👇🏻 https://www.facebook.com/woman15august انستاگرام👇🏻 https://www.instagram.com/soli.daritynetwork?igsh=azBxNnBuaHBoYWh6 اکس/تویتر👇🏻 @women15august تیکتاک 👇🏻 https://www.tiktok.com/@shabakeihambastag?_t=ZS-8twlXOHQvXm&_r=1

گفتم: «خیلی متاسفم عمهجان، وضعیت بدی است، اما درست میشه همهچیز. نگران نباشید. برای فشارتان خوب نیست…» چیز زیادی به ذهنم نمیآمد. با تشویش سوالاتی پیهم مطرح میکرد در آخر گفت: «آقا کمال میگوید وضعیت خیاطی چطور است؟ نرگس میگوید تو انگلیسیات خوب است، میتوانی اگر آمدیم برای او کاری پیدا کنی؟ کرایه خانهها گران اند؟ مثلا هفت ملیون چند افغانی…راستی خانهی قدیمی عمویمان هنوز نشیمن است؟» کلمات آخرش را درست نشنیدم و تماس قطع شد. و من چنددقیقه به صفحه موبایل خیره شده بودم. تصویر عمهام و شوهر مریض و سه دختر جوانش جلوی چشمم آمد که چطوری دارند با دستپاچگی و تشویش خودشان را برای برگشتن اجباری آماده میکنند. از خانهای که سیسال از عمرشان را در آن گذراندهاند. خانهای که دیگر نه پناه است و نه وطن. سراسر ترس است. حکایت مهاجران، حکایت تعلیق است. مثل طنابی که یک سرش به خاکی گره خورده که دوستش داریم، و سر دیگرش به تصمیمی که هر لحظه ممکن است آنرا ببُرند. آنها همیشه «مهمان» بودند، اما حالا حتی همان واژهی مبهم و محتاط «مهمان» هم به رسمیت شناخته نمیشود. حالا دارند آنها را با کلمات رسمیتری میرانند: طرح ساماندهی، اخراج اتباع، بازگرداندن. درک آنچه این روزها در ایران میگذرد، کار سادهای نیست. دولتها وقتی بحران دارند، دشمن میتراشند؛ و مهاجر، همیشه آن دشمنِ بیدفاع و بیپناه، و آن دیوار کوتاهْ است. کسی که همواره مقصر بوده است. بهندرت پاسخی دارد و کمتر صدایی برای دفاع از خود. تنها عددی در آمار و ارقام، سایهای در کوچهها، نامی در فهرستهاست. وقتی نوبت به رانده شدن میرسد، کسی آنها را به جا نمیآورند. جامعهای که مهاجر را به جای حمایت، به جرم بودنش مجازات میکند، با خودش چه میکند؟ این مرز کشیدنها؛ دیر یا زود، مردم خود آن سرزمین را هم زندانی میکنند. مهاجر، آیینهای است که ما را با خودمان روبهرو میکند: با میزان انسانیتمان، با تاب آوردنمان، با عدالتمان. و اگر نتوانیم به او پاسخ درست بدهیم، باید ترسید که فردا نوبت چهکسی است؟ نوبت کیست که رانده شود، آن هم بیهیچ دفاع و بیهیچ صدایی؟ زندگی عمهی من و صدها خانوادهی دیگر در معرض فروپاشی نیست؛ اینجا حادثه تاریخی، فرهنگ و ادبیات تازهای دارد شکل میگیرد. فرهنگی که هویتی را میگیرد. سرپناه و نان و آب را میگیرد. وابستگیهایت را میگیرد و با چند مشت بر دهن باورهایت ترا راهی وطنی میکند که خودش میدان ِجنگ است. وطنی که اصلاً شبیه وطن نیست و تو مجبوری خود فروپاشیدهات را دوباره بسازی. حتی اگر چیزی از آن باقی نمانده باشد. آدرس شبکهی همبستگی با زنان در پلتفرمهای مجازی: تلگرام👇🏻 https://t.me/hambastagu واتساپ👇🏻 https://whatsapp.com/channel/0029Vak3eWf84Om3Xkzgjm0W فیسبوک👇🏻 https://www.facebook.com/woman15august انستاگرام👇🏻 https://www.instagram.com/soli.daritynetwork?igsh=azBxNnBuaHBoYWh6 اکس/تویتر👇🏻 @women15august تیکتاک 👇🏻 https://www.tiktok.com/@shabakeihambastag?_t=ZS-8twlXOHQvXm&_r=1

خوانش نمایشنامهی «در انتظار گودو» اثر «ساموئل بکت» جلسهی سوم با ارائهی زاهد مصطفا آدرس برگزاری: همزمان در اکس «شبکه همبستگی با زنان»، کلابهاوس «کابوف» و تلگرام «زنان فراتر از مرزها» زمان: یکشنبه ۲۹ اردیبهشت/ثور «۱۹ می»، ۰۹:۳۰ شب کابل، ۰۷:۰۰ عصر اروپای مرکزی. لینک اکساسپیس 👇🏼 https://x.com/women15august/status/1923850574669267243?s=46 لینک کلابهاس👇🏼 https://www.clubhouse.com/invite/kgXSVgKE0QwrJZrLVJbV7QoOX6ByUngRrK1:OJJMRBV-GQsB6FEg0IsjFwF9Xr_33A75iKtED1zcd34 لینک تلگرام 👇🏼 https://t.me/+qlzkyz2kDPYyZWQ1


(حتی در مواردی از فحشهایی مانند: «خاکبر سرت!» و «برو بمیر!» و من «احمقم؟ خولم؟» استفاده میکنند.) با دوستپسرتان طوری که من برخورد کردم برخورد کنید. این نسخه عمومی است و جواب میدهد. آن ها در روابط خود معیارهایی چون مدل ماشین پسر یا برند کفش او را در اولویت قرار میدهند. اما این پدیده که از بیرون «سطحی» بهنظر میرسد، در دل خود، بازتابی از زخمهای عمیقتری است که جامعهی (مردسالار و سرمایهسالار) بر پیکر زنان وارد کرده است. اینجاست که باید از خود بپرسیم: چه ساختارهایی این احساس نیاز به تأیید ظاهری، این وسواس به زیبایی و این نگاه مصرفزده به روابط را بازتولید میکنند؟ آیا این ساختارها چیزی غیر از سرمایهداری و پدرسالاری است؟ در جهانی که ارزش زن را نه بر پایهی ذهن و دانایی، خلاقیت یا کنشگریاش، بلکه بر اساس «جذابیت ظاهری»اش میسنجند و قضاوت میکنند، جای تعجب نیست که دختران، برای دیده شدن و پذیرفته شدن، به معیارهای زیبایی تعمیمیافته چنگ بزنند؛ حتی اگر این زیبایی، محصول فیلترها و محصولات گرانقیمت جهان سرمایهداری باشد. به آنها دیکته شده است که «دوستداشتنی» بودن، یعنی «تماشایی» بودن؛ و این یعنی تقلیل انسان به تصویر. اما این داستان که به همینجا ختم نمیشود. در دل روابط به اصطلاح عاشقانه هم نوعی (معامله) شکل گرفته: پسران، با اندام، دارایی و میزان قدرت خریدشان سنجیده میشوند و دختران با زیبایی جسمی و ظاهری. همانطور که زیمل میگفت: «پول همهچیز را قابل مقایسه میسازد، حتی آنچه نباید مقایسه شود.» برای دختران سنتی، طلا کافیست و برای دختران مدرن که منتقد دختران سنتی اند، لوازم آرایشی و لباس مارک داشتن. طلا، در سنت، شکل کلاسیک سرمایهی زینتی زن بود: سرمایهای که ماندگار، فیزیکی و قابل انتقال است. طلا نشاندهندهی «امنیت» و «سرمایهی نمادین» زن در ساختار اجتماعی خانواده و ازدواج سنتی بود. دختران سنتی با طلا، نوعی به پذیرفتهشدگی اجتماعی میرسیدند. اما در فرهنگ مصرفگرای مدرن، طلا جای خود را به برند، آرایش، فالور و ظاهر بهروز داده است. دختران مدرن، حتی زمانیکه منتقد دختران سنتیاند، اغلب درگیر شکل تازهای از همان منطق سرمایهاند؛ فقط با ابزارهایی جدید. لوازم آرایشی، لباسهای برند، استایل خاص، همگی نشانههایی از «ارزش نمادین» زن در بازار مدرن زیباییاند. و همه اینها در واقع شکلی از معامله در بازار رابطه است. محصول فرهنگ مشترک سلطه، سرمایه و رسانه است. وقتی «ملکیت و تصاحب کردن)» جای «بودن» را میگیرد، عشق هم به کالایی قابل لغو تبدیل میشود: «اگر فلان ماشین را نداشت، کنسل است.» بنابر این وقتی میگوییم: «اگر فلان ماشین را نداشت، کنسل است»، دقیقاً همان منطق بازار را در زبان رابطه بازتاب میدهیم: «کالا نامطلوب شد، قرارداد باطل است.» این نه یک خطای فردی، بلکه نشانهی رسوخ روح سرمایهداری در قلب زندگی انسان – یعنی عشق – است اما باید گفت که مشکل در خود این افراد نیست؛ مشکل در همان نظامیست که آنان را تبدیل به مصرفکنندهگان زیبایی، رقابتگر، و موجودی وابسته به تأیید دیگری کرده است. آنها بازیگرانیاند در نمایشی که کارگردانش، ساختارهای نابرابر جنسیتی، فشارهای اجتماعی و رسانههای بیرحماند. راهحل نه در سرزنش این افراد بلکه در توانمندسازی ذهنی آنهاست: آموختن تفکر انتقادی، خلق فضاهایی امن برای ابراز هویت غیرکالایی شان و ساخت فرهنگی که زن را نه در آیینه، که در آگاهیاش بازمیشناسد. آدرس شبکهی همبستگی با زنان در پلتفرمهای مجازی: تلگرام👇🏻 https://t.me/hambastagu واتساپ👇🏻 https://whatsapp.com/channel/0029Vak3eWf84Om3Xkzgjm0W فیسبوک👇🏻 https://www.facebook.com/woman15august انستاگرام👇🏻 https://www.instagram.com/soli.daritynetwork?igsh=azBxNnBuaHBoYWh6 اکس/تویتر👇🏻 @women15august تیکتاک 👇🏻 https://www.tiktok.com/@shabakeihambastag?_t=ZS-8twlXOHQvXm&_r=1

«گاهشمار جنایت و کشتار» چهارسال پیش در چنین روزی؛ ۱۸ ثور ۱۴۰۰ برابر با ۸ می ۲۰۲۱، تروریستان با بمب گذاری روبروی در اصلی آموزشگاه دخترانه سیدالشهدا واقع در منطقه برچی شهر کابل سبب کشته شدن دست کم ۹۰ تن و زخمی شدن ۲۴۰ نفر شدند. بیشتر قربانیان این حمله دختران دانش آموز ۱۳ تا ۱۵ ساله این آموزشگاه بودند. دولت وقت طالبان را عامل این حمله تروریستی اعلام کرد. آدرس شبکهی همبستگی با زنان در پلتفرمهای مجازی: تلگرام👇🏻 https://t.me/hambastagu واتساپ👇🏻 https://whatsapp.com/channel/0029Vak3eWf84Om3Xkzgjm0W فیسبوک👇🏻 https://www.facebook.com/woman15august انستاگرام👇🏻 https://www.instagram.com/soli.daritynetwork?igsh=azBxNnBuaHBoYWh6 اکس/تویتر👇🏻 @women15august تیکتاک 👇🏻 https://www.tiktok.com/@shabakeihambastag?_t=ZS-8twlXOHQvXm&_r=1


«مهاجر همیشه مظنون: انسان افغانستانی در نگاه جهانی» نویسنده: کرشمه بارش در این روزها که هزاران افغانستانی در پاکستان، ایران، تاجیکستان و حتی در اروپا اخراج یا تهدید به اخراج میشوند، سوالی ساده اما اساسی در ذهن آدم میچرخد: «چرا انسانِ مهاجر، اینقدر بیپناه است؟» پرسشی که پاسخ آن فقط در مرزها و قانونها نیست؛ بلکه در سیاست، در فلسفه، و در فهم ناعادلانهایست که از "دیگری" ساختهایم.
