
Economía Política
51 subscribers
About Economía Política
جهدی برای فهم علم اقتصاد و بررسی امکانهای تأسیس نظام اقتصادی ایران
Similar Channels
Swipe to see more
Posts

*چطور میتوان گره کور هستهای ایران و آمریکا را باز کرد؟* _بدون توافقی بر سر غنیسازی، واشنگتن و تهران ممکن است کنترل یک بحران در حال تشدید را از دست بدهند._ ✍ یادداشت جدید ولی نصر؛ استاد دانشگاه جان هاپکینز در فایننشال تایمز ترجمه و تلخیص: علیرضا رعنائی مذاکرات هستهای میان ایران و آمریکا بر سر حق ایران برای تولید و ذخیرهسازی اورانیوم به بنبست رسیده است. آمریکا ابتدا نشان داد که با حدی از غنیسازی موافق است، اما سپس اصرار ورزید که ایران باید از این حق چشمپوشی کند. گزارشها حاکی از آن است که واشنگتن اکنون غنیسازی موقت مقدار محدودی اورانیوم تا سقف ۳ درصد را پذیرفته است، اما پس از آن ایران باید از حق غنیسازی در خاک خود صرفنظر کرده و توانایی انجام آن را برچیند. با این حال، تهران غنیسازی را یک حق مسلم میداند و رهبر ایران به پیشنهاد آمریکا واکنش نشان داده است. ایران مشکلی با بازرسیهای بینالمللی از برنامه خود ندارد و ابایی از تضمین آنکه در حال ساخت سلاح نیست، ندارد. اما اصرار ایران بر آن است که درصد پایین غنیسازی اورانیوم برای نیازهای انرژی، صنعتی و پزشکی ضروری است و نمیتواند برای تأمین آن به دیگران اتکا کند. دونالد ترامپ نمیخواهد توافق وی شبیه توافق اوباما باشد که وی آن را «بدترین توافق تاریخ» توصیف کرده بود. وی بهدنبال رسیدن به توافق است و امیدوار فشار بینالمللی و تهدید جنگ اسرائیل، ایران را در نهایت تسلیم کند. اما این یک قمار خطرناک است، چرا که اگر پیشرفتی در مذاکرات صورت نگیرد، آژانس بینالمللی انرژی اتمی ممکن است این ماه رسماً ایران را محکوم کند، و در این صورت فرانسه و بریتانیا میتوانند تحریمهای تلافیجویانه سازمان ملل را فعال کنند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، ایران تهدید کرده است که از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) خارج خواهد شد. این اقدام منجر به یک بحران بینالمللی میشود، به بازرسیها پایان میدهد، ایران را به ساخت سلاح نزدیکتر میکند و احتمال جنگ با آمریکا را افزایش میدهد. خطر اینجاست که واشنگتن و تهران ممکن است کنترل این بحران فزاینده را از دست بدهند، بدینترتیب، ایالات متحده باید هزینهها و پیامدهای جنگ با ایران را بپردازد؛ جنگی که نه ترامپ، نه رأیدهندگانش و نه متحدان عرب آمریکا در خلیج فارس خواهان آن نیستند. با شتاب گرفتن حرکت بهسوی جنگ، مسیر بازگشت به دیپلماسی تنگتر خواهد شد. ترامپ میگوید جنگ برای ایران بد خواهد بود، اما روشن است که این جنگ برای آمریکا و خاورمیانه نیز بد خواهد بود. ایران میلیاردها دلار هزینه کرده و تحریمهای فلجکنندهای را تحمل کرده است تا زیرساخت هستهای خود را به یک صنعت عظیم تبدیل کند که از پشتیبانی یک شبکه گسترده تجاری وتولیدی با هزاران کارمند برخوردار است. پایگاه سیاسی آیتاللّه خامنهای، بهراحتی با تسلیم شدن وی در برابر صرفنظر کردن از غنیسازی اورانیوم کنار نخواهد آمد. نگرانی ایران از این است که کوتاهآمدن در غنیسازی، آمریکا را جسورتر میکند؛ آمریکا خواهان امتیازاتی در مورد برنامه موشکی ایران، حضور منطقهای و ماهیت نظام خواهدشد. ایران به توافق نیاز دارد؛ اقتصادش در وضعیت خوبی به سر نمیبرد و انزوای بیشتر ضربات سختتر و شدیدتری به این کشور وارد خواهد ساخت. با توجه به نزدیک بودن مسئلۀ جانشینی رهبری و جامعهای ناآرام، آیتاللّه خامنهای میداند که تضمین ثبات امری ضروری است. البته وی حاضر به پذیرش دیکته آمریکا نیست، اما امیدوار است که خط قرمزترامپ را جابهجا کند. واشنگتن و تهران باید از سیاست رفتن تا لبه پرتگاه خودداری کرده و به راهحلی میانه دست یابند که حق غنیسازی ایران را به رسمیت بشناسد، اما در عمل آن را محدود کند. در این صورت، هر دو طرف میتوانند ادعای پیروزی کنند. یک ایده، ادغام غنیسازی ایران در یک کنسرسیوم تولید سوخت هستهای منطقهای با سایر کشورهای خلیج فارس است. آمریکا میتواند بپذیرد که ایران برای تأمین سوخت تنها نیروگاه هستهای و نیازهای پزشکی خود درداخل کشور غنیسازی کند، اما تمامی نیازهای آینده انرژی هستهای توسط آن کنسرسیوم تأمین شود. این راهحل میتواند پلی به سوی یک توافق بزرگتر باشد که حرکت به سوی جنگ را کُند میکند. https://whatsapp.com/channel/0029Vb1B01oDDmFdK9aMFo0Q

*نوبل بحران: ناجی مالیسازی اقتصاد در مقام قضاوتِ خویش* _تحلیل سخنرانی نوبل برنانکی؛ نقد فریدمن، نجات بانکها بهبهای نادیده گرفتن مردم، ستایش کینز و نقد کینزگرایان_ ✍علیرضا رعنائی از نکات درخور تأمل در علوم اجتماعی آن است که برای یک «رخداد» واحد و مشخص، بسته به دستگاه تحلیلی میتوان تبیینهای گوناگون عرضه کرد. بحرانهای اقتصادی نیز از این سنخاند: اقتصاددانان، براساس مبانی مکتبی خویش، روایتهای متفاوتی از آن ارائه میکنند.کینز، رکود بزرگ 1929 را به کمبود تقاضای مؤثر نسبت داد؛ فریدمن آن را معلول انقباض عرضۀ پول دانست؛ و نوبت به کینزیهای جدید که میرسد، تبیینها بر محور «نظریۀ عاملیت» میچرخد، تمرکز این نظریه بر «عدم تقارن اطلاعات» است که دو مفهوم «کژمنشی» و «کژگزینی» از آن زاده میشود؛ این نهایت نبوغ کینزیهای جدید برای تببین بحرانهاست! بن برنانکی، رئیس وقت فدرال رزرو در هنگامۀ بحران، در سال 2022 بههمراه دیاموند ودیبویگ برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد شد. سخنرانی نوبل وی -چنانکه از این نوع آثار انتظار میرود- خلاصهای فشرده از حیات علمیاش است و تحلیل خواندنی از بحرانهای مالی-با تمرکز بر رکود 1929 و بحران 2008- ارائه میدهد. برنانکی به پیروی از اکثر کینزیهای جدید در دستگاه تحلیل «مسئلۀ عاملیت» توضیح میدهد که بحران مالی به دلیل اختلال در بازار اعتبار رخ میدهد، بازاری که در آن بهسبب افزایش شدید هزینههای واسطهگری و تأمین مالی، تعامل میان وامدهندگان و وامگیرندگان مختل میشود. او درعینحال که به فریدمن برای شناسایی نقش پول در رکود 1929 ادای احترام میکند، از او انتقاد میکند که چرا نقش «اعتبار» را در تحلیل خود نادیده گرفته است. به باور برنانکی، تمایز میان «پول» و «اعتبار»، کلید درک علل بحرانهای مالی است: نهتنها کمبود پول، بلکه فروپاشی نظام اعتبار علت اصلی رکود بوده است. درهمین چارچوب، برنانکی گامی فراتر نهاده و اعتبار را پ نهفقط عامل بحران، بلکه عنصری مرکزی در تحلیل عملکرد کل نظام اقتصادی معرفی میکند. بهویژه از سازوکار انتقالسیاست پولی، وی کانال اعتبار را مهمترین مجرا میداند. این درحالی است که جان تیلور اقتصاددان پولی معروف، عملکرد فدرال رزرو در پایین نگهداشتن نرخ بهره را مسبب اصلی بحران میدانست. اما برنانکی از همان زمان این انتقاد را رد میکرد و معتقد بود که نوآوریهای مالی پیچیده عامل مهمتری بودهاند. درسخنرانی نوبل نیز این نکته را باردیگر متذکر شده تا به نوعی از عملکرد خود در فدرال رزرو دفاع کرده باشد. برنانکی با مهارت خاص خود -که هم در گفتار و هم درنوشتار مشهود است- تمرکز نقدها را از فدرال رزرو بهسوی ساختارهای نهادی خارج از حوزۀ نظارت مستقیم سوق میدهد، ساختارهایی همچون بانکداری سایهای. برنانکی در آثار خود بر تفکیک میان متضررشدگان بحران مالی تأکید داشته است؛ وی معتقد است هم وامگیرندگان و هم وامدهندگان در بحران مالی متضرر شدند، وی در مقالۀ سخنرانی نوبل صراحتاً میگوید اهمیت این تفکیک در آن است که باید تعیین کنیم دولت برای کمک مالی باید کدام گروه را در اولویت قرار داده و مقدم بشمارد. پاسخ برنانکی به این پرسش مشخص است: وامدهندگان یعنی بانکها و مؤسسات مالی بیشتر مستحق کمک بودهاند تا بنگاهها و خانوار! ازاینرو، میتوان استدلال کرد که تحلیل برنانکی جهدی است در جهت مشروعیتبخشی به کمک های مالی گستردهای که فدرال رزرو و وزارت خزانهداری به بانکها و مؤسسات مالی ارائه دادند. نکتۀ امیدوارکنندۀ مقالۀ سخنرانی نوبل برنانکیاین است که در جمعبندی یادی از کینز میکند و پیروان وی را مذمت میکند که «پدر را باز پرس آخر، کجا شد مهر فرزندی؟». کینز درفصل دوازدهم کتاب نظریۀ عمومی به روشنی به اهمیت اعتبار اشاره کرده است اما چطور پیروان کینز در تمام نسلها تذکر کینز به بیثباتی مالی را نادیده انگاشتهاند. البته بدنبود برنانکی در اینجا یادی هم از مرحوم هایمن مینسکی میکرد! https://t.me/economia_politica_iran https://whatsapp.com/channel/0029Vb1B01oDDmFdK9aMFo0Q

رهایی از قفس طلایی؛ سخنرانی کینز پس از تعلیق استاندارد طلا جان مینارد کینز، اقتصاددان شهیر بریتانیایی، در این سخنرانی تاریخی (۱ اکتبر ۱۹۳۱) به مناسبت تعلیق استاندارد طلا، از آغاز فصلی تازه برای اقتصاد بریتانیا سخن میگوید. او با نگاهی خوشبینانه، این تحول را پایان سالها خفقان ارزی و فرصتی برای شکوفایی صنعت، تجارت و اشتغال میداند. او هشدار میدهد که نباید اجازه داد دوباره به "قفس طلایی" بازگردیم؛ نظام پولیای که صنعت را به زنجیر کشیده و بیکاری را گسترش داده بود. https://t.me/economia_politica_iran https://whatsapp.com/channel/0029Vb1B01oDDmFdK9aMFo0Q

#توئیت_نوشت #رنانی #ایران https://whatsapp.com/channel/0029Vb1B01oDDmFdK9aMFo0Q


*چپها ریاضیزدهترند!* _یادداشت سوم از مجموعه «ریاضیات برای فریب»._ ✍️ علیرضا رعنائی در نگرش عمومی و حتی حلقههای دانشگاهی، تصور غالب این است که گویی ریاضیزدگی در اقتصاد، صرفاً میراث اقتصاددانان نئولیبرال و طرفداران بازار آزاد است؛ کسانی که با استناد به مدلهای بهظاهر دقیق، میخواهند جهان را درون چند معادله فرمال جای دهند. اما واقعیت اندیشۀ اقتصادی، دقیقاً خلاف این باور رایج است. درحقیقت، پیشگامان ریاضیسازی اقتصاد، نه تنها از دل بنیادگرایان بازاری، که اتفاقاً از درون جریانهای سوسیالیستی برآمدهاند. یکی از مهمترین استفادۀ چپها از ریاضیات در نقد «امکانناپذیری محاسبۀ سوسیالیستی» است که در جواب انتقادات میزس صورتبندی شد. سوالی که در کانون مناقشۀ «محاسبهپذیری سوسیالیسم» قرار داشت عبارت بود از: «آیا بدون سازوکار بازار میتوان قیمتها را تعیین کرد؟» میزس این امکان را رد کرده بود. وی معتقد بود تنها سازوکار بازار است که قیمتها را تعیین کرده و منابع را به صورت کارا تخصیص میدهد. اما واکنش چپها به این مسئله چه بود؟ آنها نه با استدلالهای تاریخی، فلسفی یا اخلاقی، بلکه با ریاضیات به میدان آمدند. اقتصاددانانی مانند اسکار لانگه، آبا لرنر و دیگر مدافعان سوسیالیسم ، برای پاسخگویی به انتقادات، نظریه تعادل عمومی را بهکار گرفتند و مدعی شدند که میتوان برنامهریزی مرکزی را بهگونهای طراحی کرد که همان قیمتهای تعادلی بازار را شبیهسازی کند. در واقع، چپها نخستین کسانی بودند که با تمام قوا، از ریاضیات برای بازسازی نظم اقتصادی مدنظرشان استفاده کردند. حتی والراس که فرمالترین صورتبندی ریاضی از تعادل عمومی را عرضه کرد، رگههایی سوسیالیستی در اندیشهاش وجود دارد. این واقعیت اگرچه بخش مهمی از تاریخ اندیشۀ اقتصادی است اما معمولاً از آن غفلت میشود. سیطرۀ فرمالیسم ریاضیات در اقتصاد، خصوصیت یک گروه خاص نیست، بلکه یک عارضۀ همگانی است. درواقع عارضهای است که فارغ از مبانی فکری و ایدئولوژیها میتواند غلبه و سیطره یابد. بنابراین شما ممکن است به هر مکتب فکریای باورمند باشید اما درعینحال به فرمالیستیکترین نوع ریاضیزدگی دچار شوید. برخی پژوهشگران اقتصادی چنان گرفتار الگوسازی ریاضی و فرمالیسم شدهاند که یادشان رفته علم اقتصاد، پیش از هر چیز، درباره انسان و جامعه است، نه دربارهی حل معادلاتی که ربطی به هیچ واقعیتی ندارند. در فضای آموزش رسمی اقتصاد در ایران، رویکرد فرمالیسم ریاضیات اکنون نه تنها به ابزار فریب، بلکه به نشانهای برای تشخص دانشگاهی بدل شده است. دانشجوی اقتصاد اگر نتواند تابع همیلتونی بنویسد، بیسواد تلقی میشود، حتی اگر آثار کلاسیک اقتصاد یا کتب تحلیلی اقتصاددانان تراز نظیرفریدمن، هایک و کینز را از بر باشد. در مقابل، اگر بتواند چند ماتریس پویای بیمعنا رسم کند، بیدرنگ بهعنوان «اقتصاددان» پذیرفته میشود؛ ولو آنکه هنوز نداند رابطه بین عرضه و تقاضا دقیقاً به چه معناست یا چرا رابطه نرخ بهره با قیمت اوراق معکوس است. نگارندۀ این سطور، خود در پژوهشهای علمی از ریاضیات در عالیترین سطوح فنی بهعنوان ابزار بهره گرفته است: چه در مدلسازی تعادلهای اقتصاد سیاسی بر پایه نظریه بازی، چه در کاربرد چارچوب کارفرما-کارگزار برای تحلیل روابط دولت و بانک مرکزی، و چه در طراحی مدلهای تعادل عمومی پویای تصادفی (DSGE) برای بحرانهای مالی درونزا. تحلیلهای اقتصادسنجی و تخمینهای رگرسیونی نیز در جای خود، ابزارهای ضروری پژوهشهای تجربیاند. اما نقد حاضر ناظر به آن وضعیتی است که ریاضیات از ابزار فهم به بت حقیقت بدل میشود؛ همانجا که با بتوارگی ریاضیاتی مواجه میشویم: جایی که فرمول ریاضی، جای درک را میگیرد و اعتبار علمی، در پیچیدگی صوری خلاصه میشود. در چنین وضعیتی است که دانشآموختۀ اقتصاد نمیتواند حتی سادهترین تحلیلهای واقعی از اقتصاد کشور خود را ارائه دهد. بنابراین، نقد ریاضیزدگی در اقتصاد، نه زیر سوال بردن ابزار ریاضیات، بلکه دعوت به رهایی از بندِ بتوارگی آن است. و اگر روزی بخواهیم از این وضعیت نجات یابیم، باید علل ریشهای را بشناسیم: اینکه ریاضیزدگی، نه زاییده نئولیبرالسیم است، نه سوسیالیسم (از همین رو هاجسون میگویدتمایز ارتدکس و هتردوکس اقتصاد را نمیتوان برپایۀ استفاده از ریاضیات قرار داد)، بلکه زاییدۀ نوعی اعتماد بیشازحد به فرم، بهجای معناست؛ اعتماد به «صورت علم» درغیاب «روح علم». https://t.me/economia_politica_iran https://whatsapp.com/channel/0029Vb1B01oDDmFdK9aMFo0Q

*چرا تظاهرات در آمریکا به فروپاشی نمیانجامد؟ و از سوی دیگر کوچکترین اعتراضی در خاورمیانه تهدیدی برای فروپاشی است؟* _اندر ستایش تثبیت نهادها و پایداری آن_ ✍علیرضا رعنائی ایالات متحده آمریکا بار دیگر صحنۀ درگیری و اعتراضات عمومی شده است، اما همچون موارد پیشین، این اعتراضها حتی در شدیدترین حالت ممکن، ساختار سیاسی را با خطر فروپاشی مواجه نمیسازد. چرا؟ چون نهادهای سیاسی و مدنی در این کشور از ثبات، مشروعیت و قابلیت انطباق با تکانهها برخوردار است. در کشورهای غربی، نهادها در روندی تدریجی و تاریخی شکل گرفته و تثبیت شدهاند. این نهادها با اعتراضات نه بهعنوان تهدید، بلکه بهمثابۀ فرصتی برای اصلاحات درونسیستمی برخورد میکنند. درمقابل، در بسیاری از کشورهای خاورمیانه، یا با نظامهایی مواجهایم که در میانۀ سنت و تجدد معلق هستند و توان بازسازی نهادی ندارد، یا با ساختارهای سیاسی نوپایی روبرو هستیم که هنوز نظم نهادی خود را فراگیر و بنیانهای آن را مستحکم نساختهاند. در چنین زمینههایی، کوچکترین اعتراض میتواند نظم موجود را به چالش بکشد و گاه به نقطۀ آغاز فروپاشی تبدیل شود. پایداری هر نظام سیاسی در گرو تثبیت و مشروعیت درونی نهادهای آن است. نهادهای تثبیتشده قادرند بحرانها و اعتراضات را مدیریت کرده و از دل آن، تحول و ثبات جدیدی شکل دهند، درحالی که نهادهای ضعیف و شکننده، هر اعتراضی را تهدیدی برای موجودیت خود تلقی کرده و آن را نشانهای برای فروپاشی میپندارند. بنابراین، راز بقای سیاسی و اجتماعی در تثبیت و استحکام نهادهاست. اعتراض و مطالبهگری اجتماعی، نشانهای از پویایی یک جامعه است، اما آنچه میتواند این خطر را از ریسک فروپاشی به پویایی برای سازندگی تبدیل کند، نهادهای تثبیتشده وپایداری است که اعتراضات در آن جریان دارد. پس از تثبیت نهادها، اعتراضات و مطالبهگری اجتماعی بهسان نیروی تجدید مشروعیت عمل میکند. دکتر حسین بشیریه در کتاب «از بحران تا فروپاشی» نکات فوق را به خوبی توضیح داده است. https://t.me/economia_politica_iran https://whatsapp.com/channel/0029Vb1B01oDDmFdK9aMFo0Q

*ارادۀ شرّ جولان میدهد، اما پایان تاریخ را ما مینویسیم.* ✍🏻 علیرضارعنائی | _یادداشتی پراکنده در باب جنگ، خیانت، و بقا_ آنچه درحال وقوع است، آنقدر وجوه درهمتنیده دارد که دشوار بتوان در قالب یک یادداشت به آن پرداخت؛ بنابراین، عنوان «یادداشت پراکنده»را برگزیدهام. *هیچانگاری علوم انسانی* نه «تجارت ضامن صلح جاویدان» است، و نه تدوین حقوق بشر؛ و نه حتی ساختارهای بینالمللی برای مهار جولان ارادۀ شرّ کفایت میکنند. پرسهزدن در نظریات علوم انسانی، بیشتر سرگرمی بیثمر است تا بصیرتی رهاییبخش؛ خاصه وقتی کفتاری چون نتانیاهو میتواند بیهیچ هراسی بر دامنۀ جنایات خود بیفزاید و جهانیان نیز یا نظارهگرند یا توجیهگر. یکی از اساتیدم سالها پیش میگفت علوم انسانی آمده تا نظم جهانی موجود را توجیه کند، و عجیب آنکه پژوهشگران سرزمینهایی که بیشترین زخم را از این نظم خوردهاند، با جان و دل به بازتولید همان نظریهها مشغولاند. *آنها به پناهگاه میروند، ما شیرینی پخش میکنیم.* در این دو روز از آغاز جنگ، در دو فقره در شهر شیراز به پرسهزنی پرداختم. شهر نه شباهتی به وضعیت جنگی دارد، نه نشانی از وحشت همگانی. مردم مشغول زندگیاند. نسبت به تأمین مایحتاج اولیه زندگی مشکلی وجود نداشت، حداقل در شیراز، دیشب برای بنزین زدن مشکلی نداشتم. البته که معلوم نیست روزهای آینده نیز به همین منوال بگذرد، اما این مشاهده میتواند نشانهای از عقلانیت ملتی باشد که آموخته با شرایط بحرانی چگونه باید برخورد کرد، مردم دستکم نسبت به تجربههای قبلی، بهمراتب آگاهتر و منطقیتر رفتار کردهاند. *درد بیوطنی و جهلِ خیانت* تلخترین بخش ماجرا، نه دشمن بیرونی، بلکه زخمهایی است که از درون میخوریم. خائنان بیوطن چند دستهاند؛ آنکه آگاهانه وطن را به دشمن میفروشد، و بدیهی است که از وا گذاشتن ناموس خویش به اجنبی نیز ابایی نخواهد داشت. گروه دوم اما بیمارند، کسی که عقل خود را به دست شبکهای چون ایران اینترنشنال سپرده، در مرحلۀ پیشا-نقد است؛ نه گفتوگو و نه امید به بهبودی، آنها را باید رها کرد: لا تبدیل لخلق اللّه. الان دیگر وضعیت مانند چند دهۀ قبل نیست که فقط ایرانیان، اقدامات اسرائیل را محکوم کنند، صدای بیداری وجدان در سراسر جهان برخاسته، جهان دریافته که نتانیاهو چه کفتاری است؛ اما این گروه دوم هم چنان صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ. *جنگ آخرالزمانی* نه آغازگر این جنگ بودهایم و نه مشتاقل به تدوام آنایم. ایران پای میز مذاکره رفت، شهید سردار باقری از کنار تخت جمشید پیام صلح ایران را به جهانیان رساند. خود را از درگیریهای منطقه کنار کشیدیم. اما چه شد؟ تجاوز به خاکمان با ترور فرماندهان ارشد نظامی. الحمدللّه که در آن لحظات حساس، تدبیر از کف نرفت، اوضاع بهسامان شد و به میدان بازگشتیم. اصلاً قابلدرک نیست که برخی بازهم توقع دارند که ایران عقب بنشیند و از مقابله با تجاوز به خاک خود صرفنظر کند. بله این «جنگ ملت ایران نیست»، اما دلالت این گزاره چیست؟ جنگ ما نیست، کنار بنشینیم؟! دشمن پس از فتح خاک ایران در برابر شما میایستد و میگوید «ببخشید مزاحم شدم، گمان کردیم این جنگ شماست!». بنگرید به شهدای غیرنظامی این دو روز؛ آیا همگی از حامیان جمهوری اسلامی بودند؟ اینجا و در این مرحله صحبت از بقای خاک است، نه از نظام سیاسی. ولو مخالف جمهوری اسلامی باشید، در این شرایط هیچ راه دیگری برای دفاع از این خاک وجود ندارد جز اینکه نظام سیاسی بتواند در برابر این تهدید، پیروز بیرون بیاید. پیامهای نتانیاهو نشان میدهد که این جنگ برای آنها جنگ بقاست. گمان میکنم نه او و نه ترامپ توقع چنین واکنشی از ایران نداشتهاند، اما اگر بنا به تداوم جنگ باشد، اگرچه موافق جنگ نیستیم، اما از آن نمیهراسیم؛ اگر آنها خواهان جنگ آخرالزمانیاند؛ ما وارثان تاریخی هستیم که از پیش برای چنین لحظهای آماده بودهایم. هگل زمانی گفت: «ایران نخستین دولت، و ایرانیان نخستین مردمان تاریخیاند» این جمله، امروز نه نقلقولی فلسفی، بلکه هشداری برای بیداری تمدنی ماست. ما ملت بیریشه نیستیم که در لحظهای از تاریخ جعل شده باشیم، ایران تنها یک جغرافیا نیست، بلکه تمدنی است به عظمت تاریخ، که امروز ما وارث نوشتن صفحهای از آنایم. سال 1370 به دنیا آمدهام، اما جان و آگاهی تاریخیام بسی فراتر از تقویم رسمی است. در من هم خون مشروطه جاری است، هم آرمان انقلاب، و هم ایستادگی در برابر ظلم. امروز یا فردا، تفاوتی نمیکند، هر گاه از این جهان رخت بربندم، جسمم هدیه به خاک است، اما عقل و جانم را به ایران میسپارم. همانطور که جان پیشینیان این خاک، هنوز نزد ما زنده است. دعا میکنم که ایران بماند؛ برایِ ما، برای فرزندان، و برای آیندگان. *پاینده باد میهن عزیزم ایران.* https://whatsapp.com/channel/0029Vb1B01oDDmFdK9aMFo0Q

*راهبرد کلان ایران؛ تاریخ سیاسی مواجهۀ ایران با غرب* _معرفی کتاب جدید ولی نصر_ ✍️علیرضا رعنائی درفضای سیاستزده و پرهیاهوی بحثهای مربوط به ایران در جهان، کمتر متفکری پیدا میشود که بکوشد بدون پیشداوریهای اخلاقی یا سیاسی، منطق درونی سیاست خارجی جمهوری اسلامی را بفهمد. دکتر سید ولیرضا نصر، استاد نامآشنای روابط بینالملل و سیاست خاورمیانه، در کتاب جدید خود با عنوان «راهبرد کلان ایران: یک تاریخ سیاسی» دقیقاً همین مسیر را میپیماید: جهدی برای درک اینکه جمهوری اسلامی چگونه به «خود» و «جهان» مینگرد؛ و چگونه این نگرش، رفتار سیاسی و امنیتیاش را شکل داده است. آنچه در پی میآید حاصل مطالعۀ مقدمۀ کتاب و بررسی اجمالی ساختار آن است. نصر در مقدمه تأکید میکند که سیاست خارجی ایران صرفاً برآمده از ایدئولوژی یا واکنشهای تصادفی نیست. آنچه از سالهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ تا به امروز شکل گرفته، چیزی است که میتوان آن را راهبرد کلان یا اَبَر استراتژی نامید راهبردی که حول محور«مقاومت» و «دفاع پیشدستانه» شکل گرفته و هدفش نهفقط بقا، بلکه بازیابی عظمت ملی در برابر نظم جهانی غربمحور است. نصر این استراتژی را محصول ترکیبی از تجربههای تاریخی میداند: استعمار، کودتای ۱۳۳۲، جنگ تحمیلی، و انزوای بینالمللی. جمهوری اسلامی با فهمی خاص از امنیت، تمامیت ارضی و جایگاه خود در منطقه، سیاستی اتخاذ کرده که نه بهسادگی تغییر میکند و نه میتوان آن را با برچسبهایی همچون «ضدغربی» یا «ایدئولوژیک» خلاصه کرد. نکتۀ مهم کتاب در این است که توسط نویسندهای نگاشته شده که نه در پی اثبات یا توجیه جمهوری اسلامی است و نه در پی تخریب آن، بلکه با اتکا بر منطق پژوهشهای علمی متعارف میکوشد منطق تصمیمگیری جمهوری اسلامی را بازسازی کند. از این حیث، این کتاب یک روایت بیطرفانه و نزدیک به واقعیت محسوب میشود. حتی آنجا که ولی نصر از هزینههای سنگین این راهبرد سخن میگوید -از مشکلات اقتصادی و اعتراضات اجتماعی- باز هم بر این نکته پافشاری دارد که رفتارهای ایران حسابشدهاند، نه صرفاً واکنشی یا احساسی. کتاب در دو بخش و یازده فصل، سیر شکلگیری و تحول راهبرد کلان ایران را از انقلاب ۵۷ تا تحولات اخیر منطقهای اخیر مانند جنگ غزه و نقش محور مقاومت دنبال میکند. از مفهوم «مقاومت» و برنامۀ هستهای گرفته تا سیاست منطقهای ایران در عراق، لبنان و یمن، و حتی تحلیل نگاه رهبر جمهوری اسلامی به «قلۀ چشمانداز ۱۴۰۴»، همه در این مسیرگنجانده شدهاند. کتاب با فصل «بافت تاریخ» آغاز میشود. بخش اول با عنوان «کورهراه انقلاب و جنگ» شامل چهار فصل است (فصول ۲-۵): ۲-«در جستجوی استقلال انقلابی»، ۳- «مبارزه برای تثبیت انقلاب»، ۴-«دفاع مقدس: چگونه جنگ، راهبرد ایران را دگرگون کرد»، ۵-«چگونه جنگ، جمهوری اسلامی را ساخت؟». بخش دوم با عنوان «خامنهای و راهبرد کلان مقاومت» مشتمل بر شش فصل است (فصول ۶-۱۱): ۶- «پس از جنگ: اصلاح یا مقاومت؟»، ۷-«دفاع پیشدستانه: درجستوجوی عمق راهبردی برای مقاومت»، ۸-«ظهور محور مقاومت»، ۹-«بهای موفقیت»، ۱۰-«قمار هستهای»، ۱۱--«بهای مقاومت». ولی نصر پیشتر نیز با آثاری همچون «ظهور سرمایهداری اسلامی»، «لویاتان اسلامی»، «احیای تشیع»، «دموکراسی در ایران»، و «تحریمها چگونه کار میکنند» نشان داده بود که درک عمیقی از ایران، تشیع، تاریخ سیاسی، مناسبات خاورمیانه و جهان اسلام دارد. برای راقم این سطور که بر این باور است هر مسئلۀ علمی حتماً باید نسبتی با ایران داشته باشد تا معنادار شود، خواندن هر روایتی از تاریخ ایران که بتواند به فهم ایران و مسئلهمندی آن کمک کند، غنیمت است. ازاینرو، خوانندگان این یادداشت، اگر مخاطب جدی سیاست، تاریخ معاصر یا روابط بینالملل هستند این کتاب را میتوانند دریچهای بیبدیل برای فهم تحولات امروز ایران و خاورمیانه بدانند. برای تحلیلگران، دانشجویان اقتصاد، جامعهشناسی، حقوق، و علوم سیاسی، یا حتی منتقدان جمهوری اسلامی که مایلاند سطح تحلیل را از کلیشهها فراتر ببرند، این کتاب میتواند راهگشا باشد. در زمانهای که ایران در کانون تحولات ژئوپلیتیکی منطقه قرار دارد، فهم راهبرد کلان ایران ضرورتیست برای هر ناظری که میخواهد چیزی فراتر از تیترهای خبری بفهمد؛ ولی نصر این مسیر را با دقت و انسجام هموار کرده است. https://whatsapp.com/channel/0029Vb1B01oDDmFdK9aMFo0Q

وفادار مثل شاخت؛ هیتلر: برای تأمینمالی جنگ تا چه اندازه میتوان روی بانک مرکزی حساب باز کرد؟ شاخت (رئیس وقت بانک مرکزی): هرچقدر که بخواهید، پیشوای من. تحولات نهادی در زمینه پولی و بانکی آلمان بسیار درسآموز است، ایده تشکیل بانک مرکزی اروپا براساس بوندسبانک بوده است. و حتی در واکنش به بحران مالی نیز، اروپا ایدههای اردولیبرالی آلمان را بهکار گرفت. حضور ایدههای کلیدی نظیر دولت قوی و اقتصاد بازار اجتماعی در سنت آلمان، مطالعه این کشور را جهت بررسی امکانهای برونرفت برای اقتصاد ایران، جذابتر میسازد. با آلمان خیلی کار داریم! https://t.me/economia_politica_iran https://whatsapp.com/channel/0029Vb1B01oDDmFdK9aMFo0Q


انتشارات کرگدن کتاب شادکامی؛ درسهایی از یک علم جدید از ریچارد لیارد اقتصاددان معروف LSE را به پارسی برگردانده است. شاید برای دانشجویان و پژوهشگران اقتصادی عجیب باشد که ریچارد لیارد که همگی آن را با کتاب نظریه اقتصاد خرد که در سال ۱۹۷۸ نوشته میشناسیم، در چنین مباحثی نیز کتاب نوشته باشد. بد نیست بدانیم که تخصص اصلی وی دقیقا مسائل شادکامی و بهزیستن است. جدیدترین کتابش را نیز در سال ۲۰۲۲ با عنوان بهزیستن: علم و سیاست نوشته است. روزی را آرزو میکنم که پژوهشگران و دانشجویان اقتصادی، اقتصاد بخوانند! #معرفی_کتاب https://whatsapp.com/channel/0029Vb1B01oDDmFdK9aMFo0Q